**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 213 تا 219

خطبه شماره 213

و من خطبه له علیه السلام [11] فی تمجید الله و تعظیمه [12] الحمد لله العلی عن شبه المخلوقین ، الغالب لمقال الواصفین ، [13] الظاهر بعجائب تدبیره للناظرین ، والباطن بجلال عزته عن فکر المتوهمین [1] العالم بلا اکتساب و لا ازدیاد ، و لا علم مستفاد ، [2] المقدر لجمیع الامور بلا رویه و لا ضمیر ، الذی لا تغشاه الظلم ، [3] و لا یستضی ء بالانوار ، و لا یرهقه لیل ، و لا یجری علیه نهار ، [4] لیس ادراکه بالابصار ، و لا علمه بالاخبار [5] و منها فی ذکر النبی صلی الله علیه و آله و سلم : [6] ارسله بالضیاء ، و قدمه فی الاصطفاء ، فرتق به المفاتق ، [7] و ساور به المغالب ، و ذلل به الصعوبه ، و سهل به الحزونه ، [8] حتی سرح الضلال ، عن یمین و شمال

ترجمه

[11] از خطبه های امام ( ع ) در این خطبه امام ( ع ) از مجد و عظمت خداوندسخن به میان آورد . [12] ستایش مخصوص خداوندی است که از شباهت به مخلوقات والاتر است و از توصیف واصفان بالاتر [13] بر همه ناظران و بینایان به وسیله تدبیر شگفت آورش آشکار و با جلال و عزتش از فکر متفکران پنهان دانا است [1] اما نه اینکه معلوماتش اکتسابی باشد و بر آن افزوده گردد و نه اینکه از کسی فراگیرد [2] تقدیر و اندازه جمیع امور به دست او است بدون اینکه نیاز به تفکر و یا رجوع به ضمیر و وجدان داشته باشد خداوندی که تاریکی نمی تواند برایش ستر و پوششی گردد [ که نتواند اشیاء را ببیند ] [3] و برای دیدن موجودات نیاز به استفاده از نور ندارد شب وی را نمی پوشاند و روز بر او جریان ندارد . [4] نه اشیاء را با حسن بینائی درک می کند و نه علم و دانشش از طریق اخبار و آگاهی به دست می آید [5] قسمت دیگری از این خطبه درباره پیامبر ( ص ) [6] او را با نور و روشنائی فرستاد و از میان مخلوقش برگزید و بر همه مقدم داشت پراکندگیها را به وسیله او از بین برد و اتحاد و الفت ایجاد فرمود [مفاسد را ریشه کن و به جای آن مصالح گذاشت ] [7] شورشی بر ضد زورمندان به دست آن حضرت به وجود آورد [ تا همه سر تسلیم فرودآوردند ] مشکلات و صعوبتها را بوسیله او خاضع و ناهمواریها را به دست وی هموار ساخت [8] تا آنجا که ضلالت و گمراهی را از هر سو عقب راند

خطبه شماره 214

و من خطبه له علیه السلام [9] یصف جوهر الرسول ، و یصف العلماء ، و یعظ بالتقوی [10] و اشهد انه عدل عدل ، و حکم فصل ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، [11] و سید عباده ، کلما نسخ الله الخلق فرقتین جعله فی خیرهما ، [12] لم یسهم فیه عاهر ، و لا ضرب فیه فاجر [13] الا و ان الله سبحانه قد جعل للخیراهلا، و للحق دعائم ، [14] و للطاعه عصما و ان لکم عند کل طاعه عونا من الله سبحانه یقول علی الالسنه ، [1] و یثبت الافئده فیه کفاء لمکتف ، و شفاء لمشتف [2] صفه العلماء [3] واعلموا ان عباد الله المستحفظین علمه ، یصونون مصونه ، [4] و یفجرون عیونه یتواصلون بالولایه ، و یتلاقون بالمحبه ، [5] و یتساقون بکاس رویه و یصدرون بریه ، لا تشوبهم الریبه ، [6] و لا تسرع فیهم الغیبه علی ذلک عقد خلقهم و اخلاقهم ، [7] فعلیه یتحابون ، و به یتواصلون ، فکانوا کتفاضل البذر ینتقی ، [8] فیؤخذ منه و یلقی ، قد میزه التخلیص ، و هذبه التمحیص [9] العظه بالتقوی [10] فلیقبل امرؤ کرامه بقبولها ، و لیحذر قارعه قبل حلولها ، [11] و لینظر امرؤ فی قصیر ایامه ، و قلیل مقامه ، فی منزل حتی یستبدل به منزلا ، [12] فلیصنع لمتحوله ، و معارف منتقله فطوبی لذی قلب سلیم ، [13] اطاع من یهدیه ، و تجنب من یردیه ، و اصاب سبیل السلامه ببصر من بصره ، [14] و طاعه هاد امره ، و بادر الهدی قبل ان تغلق ابوابه ، و تقطع اسبابه ، [15] واستفتح التوبه ، و اماط الحوبه ، [16] فقد اقیم علی الطریق ، و هدی نهج السبیل

ترجمه

[9] از خطبه های امام ( ع ) امام ( ع ) در این خطبه از صفات اصیل پیامبر( ص ) و اوصاف دانشمندان و پند و اندرز به تقوا سخن به میان آورده . [10] گواهی می دهم که خداوند عادل است و دادگر و حاکمی است جداکننده حق از باطل و نیز گواهی می دهم که محمد ( ص ) بنده و فرستاده او [11] و سرور مخلوقات است . هر زمان خدا انسانها را به دو بخش تقسیم کرد نور وجود آن حضرت را در بهترین آن دو به ودیعه نهاد [12] ناپاکدامنان در او سهمی و فاجران و گناهکاران در او هیچ دخالتی نداشتند . [13] آگاه باشید خداوند برای خیر و نیکی اهلی قرار داده و برای حق ستون و پایه هائی [14] و برای اطاعت فرمانش نگهدارنده ای در هر گامی که در طریق اطاعتش برمی دارید کمک و یاوری از جانب او تعیین شده : که این اعانت وکمک بر زبانها جاری [1] و قلبها را ثابت نگه می دارد که برای کسی که بخواهد به آن اکتفا نماید کفایت و برای آنان که شفا بخواهند شفا است [2] صفات دانشمندان [3] آگاه باشید که بندگان خدا آنها که علم خدای را حافظند به مصونیت او مصون هستند [4] آنها چشمه های علوم خداوند را جاری می سازند و با دوستی پیوستگی ایجاد می کنند با محبت یکدیگر را ملاقات [5] و با ظرفی سیراب سازنده یکدیگر را سیراب می کنند و با رفع تشنگی خارج می شوند شک و تردید در آنها راه نمی یابد [6] و غیبت در آنها به سرعت پیش نمی رود سرشت و اخلاقشان بر این وضع پی ریزی شده [7] به خاطر خدا با هم دوستند و برای او با هم پیوند رفاقت برقرار می سازند اینها نسبت به بقیه مردم همچون بذرهای انتخاب شده هستند [8] که دانه های خوب را جهت کاشتن انتخاب و بقیه را رها می کنند و این امتیاز در اثر خالص ساختن و پاک کردن آنها [ و به خوبی از عهده امتحان برون آمدن است ] [9] پند و اندرز به تقوا [10] این نصیحت را به قیمت قبولش از من بپذیرید [ که جز قبول آن پاداشی از شما نمی طلبم ] و از مرگ پیش از رسیدنش بر حذر باشید [11] انسان باید در این کوتاه مدت عمرش و اقامت اندکش را در این جایگاه نظر افکند تا آن را به منزلگاهی بهتر مبدل سازد [12] باید برای جائی که وی را می برند و برای شناسائی خانه دیگرش کوشش کند . خوشا به حال آن کس که قلبی سلیم دارد : [13] از کسی که هدایتش می کند اطاعت و از آنکه وی را به پستی می کشاند دوری جوید به راه امن و درست با بینائی کسی که بینایش سازد برسد [14] به اطاعت آن کس که به هدایت دعوتش کند گردن نهد و به سرای هدایت پیش از آنکه درهایش بسته شود و اسبابش قطع گردد مبادرت ورزد [15] در توبه را بگشاید و گناه را از بین ببرد [16] اگر چنین کند بر جاده حق قرار گرفته و به راه راست و وسیع حق هدایت شده است

خطبه شماره 215

و من دعاء له علیه السلام [1] کان یدعو به کثیرا[2] الحمد لله الذی لم یصبح بی میتا و لا سقیما ، و لا مضروبا علی عروقی بسوء ، [3] و لا ماخوذا باسوا عملی ، و لا مقطوعا دابری و لا مرتدا عن دینی [4] و لا منکرا لربی ، و لا مستوحشا من ایمانی ، و لا ملتبسا عقلی ، [5] ولا معذبا بعذاب الامم من قبلی اصبحت عبدا مملوکا ظالما لنفسی ، [6] لک الحجه علی و لا حجه لی و لا استطیع ان آخذ الا ما اعطیتنی ، و لا اتقی الا ما وقیتنی [7] اللهم انی اعوذ بک ان افتقر فی غناک ،او اضل فی هداک ، او اضام فی سلطانک ، او اضطهد والامر لک [8] اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی ، و اول ودیعه ترتجعها من ودائع نعمک عندی [9] اللهم انا نعوذ بک ان نذهب عن قولک ، او ان نفتتن عن دینک او تتابع بنا اهواؤنا دون الهدی الذی جاء من عندک

ترجمه

[1] از دعاهای امام علیه السلام که همواره خدای را با آن می خوانده [2] ستایش ویژه خداوندی است که مرا بیمار نساخته و مرگم را فرانرسانده است به بیماریهای بد منظر و برص دچار نگردانده [3] و به کیفر بدترین اعمالم نرسانده و مرا بلاعقب قرار نداده است مرتد از دین [4] و منکر پروردگارم ننموده چنانم نساخته که از ایمانم وحشت داشته باشم و نیز دیوانه ام نکرده [5] و به کیفر و عذاب ملتهای پیشین گرفتارم ننموده است . شب را به روز آوردم در حالی که بنده ای مملوکم و در حالی که به نفس خود ستم نموده ام . [6] خداوندا حجت تو بر من تمام و من حجت و دلیلی در برابر تو ندارم . جز آنچه تو می بخشی نمی توانم چیزی تهیه کنم و جز اینکه تو مرا نگه می داری من قدرت ندارم خویش را از چیزی حفظ کنم . [7] پروردگارا به تو پناه می برم نکند بی نیازئی که به من بخشیده ای سلب گردد و نیازمند گردم و در هدایتت گمراه شوم در سایه حکومتت بر من ستم شود و با وجود اینکه همه چیز در دست تو است مقهور و مغلوب گردم . [8] خداوندا نخستین نعمت گرانبها از نعمتهای خویش را که از من می گیری جانم قرار ده و نخستین ودیعه ای که از من بازمی ستانی نعمت جانم از میان همه نعمتها گردان [ و تا آخر عمر سایر نعمتها را بر من ارزانی دار ] [9] الها از این به تو پناه می بریم که از گفتارت روی گردانیم یا به کناره گیری از آئینت فریفته شویم و یا اینکه هوا و هوسهای سرکش دل نه هدایت تو برما چیره گردد

خطبه شماره 216

و من خطبه له علیه السلام [10] خطبها بصفین [11] اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقا بولا یه امرکم ، [12] و لکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم ، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف ، [1] و اضیقها فی التناصف ، لا یجری لاحد الا جری علیه ، [2] و لا یجری علیه الا جری له و لو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه ، [3] لکان ذلک خالصا لله سبحانه دون خلقه ، لقدرته علی عباده ، [4] و لعدله فی کل ما جرت علیه صروف قضائه ، ولکنه سبحانه جعل حقه علی العباد ان یطیعوه ، [5] و جعل جزاءهم علیه مضاعفه الثواب تفضلا منه ، و توسعا بما هو من المزید اهله [6] حق الوالی و حق الرعیه [7] ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس علی بعض ، [8] فجعلها تتکافا فی وجوهها ، و یوجب بعضها بعضا ، و لا یستوجب بعضها الا ببعض [9] و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیه ، و حق الرعیه علی الوالی ، [10] فریضه فرضها الله سبحانه لکل علی کل ، [11] فجعلها نظاما لالفتهم ، و عزا لدینهم ،[12] فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه ، و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه ، [13] فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه ، و ادی الوالی الیها حقها عز الحق بینهم ، [14] و قامت مناهج الدین ، واعتدلت معالم العدل ، [15] و جرت علی اذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، [16] و طمع فی بقاء الدوله ، و یئست مطامع الاعداء [17] و اذا غلبت الرعیه والیها ،او اجحف الوالی برعیته ، اختلفت هنالک الکلمه ، [1] و ظهرت معالم الجور ، و کثر الادغال فی الدین ، [2] و ترکت محاج السنن ، فعمل بالهوی ، و عطلت الاحکام ، [3] و کثرت علل النفوس ، فلا یستوحش لعظیم حق عطل ، و لا لعظیم باطل فعل [4] فهنالک تذل الابرار و تعز الاشرار ، و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد [5] فعلیکم بالتناصح فی ذلک ، و حسن التعاون علیه ، [6] فلیس احد و ان اشتد علی رضی الله حرصه ، و طال فی العمل اجتهاده ببالغ حقیقه ما الله سبحانه اهله من الطاعه له [7] ولکن من واجب حقوق الله علی عباده النصیحه بمبلغ جهدهم ، [8] و التعاون علی اقامه الحق بینهم و لیس امرو و ان عظمت فی الحق منزلته ، [9] و تقدمت فی الدین فضیلته بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه [10] و لا امرؤ و ان صغرته النفوس ، واقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک او یعان علیه [11] فاجابه علیه السلام رجل من اصحابه بکلام طویل ، یکثر فیه الثناء علیه ، و یذکر سمعه و طاعته له ، فقال علیه السلام : [12] ان من حق من عظم جلال الله سبحانه فی نفسه ، و جل موضعه من قلبه ، [13] ان یصغر عنده لعظم ذلک کل ما سواه ، [14] و ان احق من کان کذلک لمن عظمت نعمه الله علیه ، و لطف احسانه الیه ، [15] فانه لم تعظم نعمه الله علی احد الا ازداد حق الله علیه عظما [1] و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ، ان یظن بهم حب الفخر ، [2] و یوضع امرهم علی الکبر ، و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم [3] انی احب الاطراء ، واستماع الثناء ، و لست بحمد الله کذلک ، [4] و لو کنت احب ان یقال ذلک لترکته انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو احق به من العظمه و الکبریاء [5] و ربما استحلی الناس الثناء بعد البلاء ، [6] فلا تثنوا علی بجمیل ثناء ، لاخراجی نفسی الی الله سبحانه و الیکم من التقیه [7] فی حقوق لم افرغ من ادائها ، [8] و فرائض لا بد من امضائها ، فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره ، [9] و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره ، [10] و لا تخالطونی بالمصانعه ، و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی ، [11] و لا التماس اعظام لنفسی ، فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه ، [12] کان العمل بهما اثقل علیه فلا تکفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل ، [13] فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء ، و لا آمن ذلک من فعلی [14] الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی ، [15] فانما انا و انتم عبید مملو کون لرب لا رب غیره ، یملک منا ما لا نملک من انفسنا ، [16] و اخرجنا مما کنا فیه الی ما صلحنا علیه ، [17] فابدلنا بعد الضلاله بالهدی ، و اعطانا البصیره بعد العمی

ترجمه

[10] از خطبه های امام ( ع ) که در صفین ایراد فرمود . [11] اما بعدخداوند برای من بر شما به واسطه سرپرستی امورتان حقی قرار داده [12] و در مقابل برای شما همانند آن حقی بر گردن من گذاشته است بنابراین دائره حق در توصیف و در مرحله سخن از هر چیز وسیعتر است . [1] ولی به هنگام عمل کم وسعت ترین دائره هاست . حق به نفع کسی جریان نمی یابد جز اینکه در مقابل برایش مسک ولیتی به وجود می آورد . [2] و حق بر زیان کسی جاری نمی شود جز اینکه به همان اندازه به سود او جریان می یابد . و اگر قرار بود حق به سود کسی جریان یابد و مسک ولیت برایش ایجاد نکند [3] این مخصوص خداوند بود نه مخلوقش و این بواسطه قدرتش بر بندگان [4] و عدالتش در تمام چیزهائی که فرمانش بر آنها جریان دارد خواهد بود اما [ در عین حال ] خداوند حق خود را بر بندگان این قرار داده که اطاعتش کنند [5] و در برابر پاداش آنان را حقی بر خود به طور تفضل چندین برابر قرار داده و حتی بیشتر از آن برای کسانی که اهلش باشند مقرر فرموده است . [6] حقوق زمامداران بر رعیت و به عکس [7] سپس خداوند از حقوقی که قرار داده حق بعضی از مردم را بر بعضی دیگر است [8] و آن را از هر نظر برای افراد مساوی قرار داده است . بعضی از این حقوق بعضی دیگر را به دنبال دارد و بعضی از این حقوق حتما در پی حق دیگری است . [ چنانکه اگر زمامدار مثلا عدالت نکند حق اطاعت ندارد ] [9] از میان حقوق خداوند بزرگترین حقی را که فرض شمرده است حق والی و زمامدار بر رعیت و حق رعیت بر والی و حاکم است . [10] این فریضه ای است که خداوند برای هر یک از زمامداران و رعایا بر دیگری قرار داده است [11] و آن را نظام الفت و پیوستگی آنان با یکدیگر و عزت و نیرومندی دینشان گردانیده . [12] بنابراین رعیت هرگز اصلاح نمی شود جز با اصلاح شدن والیان و زمامداران . و زمامداران اصلاح نمی گردند جز با روبراه بودن رعایا [13] پس آنگاه که رعیت حق حکومت را اداء کند و حکومت نیز حق رعایا را مراعات نماید حق در میانشان قوی و نیرومند خواهد شد [14] و جاده های دین صاف و بی دست انداز می گردد نشانه و علامتهای عدالت اعتدال می پذیرد [15] و راه و رسمها درست در مجرای خویش به کار می افتد بدین ترتیب زمان صالح می شود [16] به بقاء دولت امیدوار باید بود و دشمنان مایوس خواهند شد . [17] اما آنگاه که رعیت بر والی خویش چیره گردد و یا رئیس حکومت بر رعایا اجحاف نماید نظام بر هم می خورد 000 [1] نشانه های ستم و جور آشکار خواهد گردید دستبرد در برنامه های دینی بسیار می شود [2] و جاده های وسیع سنن و آداب مذهبی متروک خواهد ماند بر طبق میل و هوا عمل می کنند و احکام خداوند تعطیل می گردد [3] و بیماریهای اخلاقی بسیار خواهد شد [ مردم ] از حقوق بزرگی که تعطیل می شود و باطلهای عظیمی که رواج می یابد وحشتی نمی کنند [4] در چنین وضعی نیکان خوار و ذلیل گردند و اشرار و بدان عزیز و قدرتمند شوند و مجازاتهای الهی بر بندگان بزرگ می نماید [ در حالی که این کیفرها را با اعمال خود به وجود آورده اند ] [5] در این هنگام بر شما لازم است که یکدیگر را بر اداء این حقوق نصیحت کنید و به خوبی در انجام آن همکاری نمائید [6] [ اما در عین حال بدانید ] هیچکس گرچه سخت در بدست آوردن خشنودی خداوند حریص باشد و در این راه آنچه می تواند تلاش کند نمی تواند اطاعتی که شایسته مقام خداوند است انجام دهد . [7] بلی از حقوق واجب خداوند بر بندگان این است که به اندازه توانائی خود در خیرخواهی و نصیحت بندگانش کوشش کنند [8] و در راه برقراری حق در میان خود همکاری نمایند [ و نیز توجه داشته باشید ] هیچگاه نمی توان کسی را یافت هر چند در مقام و منزلت بزرگ باشد [9] و سابقه دار در دین در انجام حقی که به عهده دارد نیاز به کمک نداشته باشد . [10] و همچنین هرگز کسی را نتوان پیدا نمود هر چند مردم او را کوچک شمارند و با چشم حقارت وی را بنگرند که در کمک کردن به حق یا کمک به او در انجام حق از او بی نیاز بود . [11] اینجا یکی از یاران امام [ به پاخاست ] و با سخنی طولانی که در آن فراوان آن حضرت را ستود به امام پاسخ مثبت داد و اطاعت و شنوائی خویش را در همه حال از دستورات آن حضرت اعلام کرد . امام ( ع ) در اینجا فرمود : [12] سزاوار است آن کس که جلال خداوند در نظرش بزرگ و مقام او در قلبش پر عظمت است [13] همه چیز جز خداوند در نظرش کوچک جلوه کند [14] و سزاوارترین کسی که چنین است آن کس است که نعمت خداوند بر او بزرگ و مشمول لطف و احسان خاص او گردیده : [15] زیرا هر قدر نعمت خدا بر کسی افزونتر گردد حق او [ به همان نسبت ] بیشتر می شود 000 [1] و [ بدانید ] از بدترین حالات زمامداران در پیشگاه صالحان این است که گمان برده شود آنها فریفته تفاخر گشته [2] و کارشان شکل برتری جوئی به خود گرفته من از این ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان کند [3] که مدح و ستایش را دوست دارم از شنیدن آن لذت می برم . من به حمدالله چنین نیستم [4] و اگر [ فرضا ] دوست هم می داشتم به خاطر خضوع در این ذات پر عظمت و کبریائی خدا که از همه کس به ثنا و ستایش سزاوارتر است آن را ترک گفتم . [5] گاهی هست که مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهده ها و تلاشهایشان لازم می شمرند [ و این برای مردم بی عیب است اما من از شما می خواهم ] [6] مرا با سخنان جالب خود نستائید [ و اینکه می بینید در راه اجرای فرمان خداوند تلاش می کنم ] برای این است که : می خواهم خود را از مسک ولیت حقوقی که بر گردنم هست خارج سازم [7] حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز کاملا از انجام آنها فراغت نیافته ام [8] و واجباتی که به جای نیاورده و باید به مرحله اجراء گذارم بنابراین آنگونه که با زمامداران ستمگر سخن می گوئید با من سخن مگوئید [9] و آنچنانکه در پیشگاه حکام خشمگین و جبار خود را جمع و جور می کنید در حضور من نباشید [10] و به طور تصنعی [ و منافقانه ] با من رفتار منمائید و هرگز گمان مبرید در مورد حقی که به من پیشنهاد کرده اید کندی ورزم [ یا ناراحت شوم ] [11] و نه اینکه خیال کنید من در پی بزرگ ساختن خویشتنم زیرا کسی که شنیدن حق و یا عرضه داشتن عدالت به او برایش مشکل باشد [12] عمل به آن برای وی مشکلتر است با توجه به این از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری مکنید [13] زیرا من [ شخصا به عنوان یک انسان ] خویشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمی دانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم [14] مگر اینکه خداوند مرا حفظ کند.[15] من و شما بندگان و مملوک خداوندی هستیم که جز او خدائی نیست او آنچنان در وجود ما تصرف دارد که ما بدانگونه قدرت تصرف در خویش را نداریم [16] خداوند ما را از آنچه بودیم خارج ساخت و به صلاح و رستگاری آورد [17] به جای ضلالت هدایت بخشید و پس از نابینائی و کوردلی بصیرت و بینائی عطا کرد

خطبه شماره 217

و من کلام له علیه السلام [1] فی التظلم و التشکی من قریش [2] اللهم انی استعدیک علی قریش و من اعانهم ، فانهم قد قطعوا رحمی و اکفؤوا انائی ، [3] و اجمعوا علی منازعتی حقا کنت اولی به من غیری ، [4] و قالوا : الا ان فی الحق ان تاخذه ، و فی الحق ان تمنعه ، [5] فاصبر مغموما او مت متاسفا فنظرت فاذا لیس لی رافد ،و لا ذاب و لا مساعد ، [6] الا اهل بیتی ، فضننت بهم عن المنیه ، فاغضیت علی القذی ، [7] و جرعت ریقی علی الشجا ، [8] و صبرت من کظم الغیظ علی امر من العلقم ، و آلم للقلب من وخز الشفار [9] قال الشریف رضی الله عنه : و قد مضی هذا الکلام فی اثناء خطبه متقدمه ، الا انی ذکرته ها هنا لاختلاف الروایتین

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) که در شکایت از قریش فرموده است . [2] بارخداوندامن در برابر قریش و همدستانشان از تو استمداد می جویم [ و به تو شکایت می آورم ] آنها پیوند خویشاوندیم را قطع کردند پیمانه حقم را واژگونه ساختند [3] و همگی برای مبارزه با من در مورد حقی که از همه به آن سزاوارتر بودم متفق گشتند [4] و گفتند : پاره ای از حقوق را باید بگیری و پاره ای را باید صرف نظر کنی [ و حق خلافت از نوع دوم است ] [5] اکنون یا با همین غم و اندوه شکیبائی کن ، یا با تاسف بمیر من در امر خود نظر افکندم نه یاوری دیدم و نه مدافع و همکاری ، [6] مگر اهلبیتم که مایل نبودم جانشان به خطر بیفتد بنابراین چشمان پر از خاشاک را برهم گذاردم . [7] و همچون کسی که استخوان در گلویش گیر کرده باشد آب دهان فرو بردم ،[8] و با خویشتن داری و فروخوردن خشم در امری که از حنظل تلختر و از تیزی دم شمشیر برای قلب دردناکتر بود شکیبائی ورزیدم . [9] سیدرضی می گوید : این سخن در اثناء یکی از خطبه های پیشین [ خطبه 172 ] گذشت ،و من به خاطر تفاوت بین دو روایت آن را تکرار کردم

خطبه شماره 218

و من کلام له علیه السلام [10] فی ذکر السائرین الی البصره لحربه علیه السلام [11] فقدموا علی عمالی وخزان بیت المسلمین الذی فی یدی ، [12] و علی اهل مصر ، کلهم فی طاعتی و علی بیعتی ، فشتتوا کلمتهم ، و افسدوا علی جماعتهم ، [1] و وثبوا علی شیعتی ، فقتلوا طائفه منهم غدرا ، [2] و طائفه عضوا علی اسیافهم ، فضاربوا بها حتی لقوا الله صادقین

ترجمه

[10] از سخنان امام ( ع ) که درباره کسانی که برای مبارزه با وی به سوی بصره حرکت کردند فرموده است [11] بر ماموران من و خزانه داران بیت المال مسلمانان که در اختیار من است وارد شدند [12] و در شهری که همه مردمش در اطاعت و بیعت من هستند قدم گذاردند وحدت آنها را بر هم زدند و جمعیت آنها را 000 که همه با من بودند به شورش واداشتند [1] و بر شیعیان من حمله بردند عده ای را از روی خدعه و ناجوانمردانه کشتند [2] و گروهی هم با شهامت دست به شمشیر برده استقامت ورزیدند و شدیدا با دشمن جنگیدند تا آنکه خداوند را صادقانه ملاقات کردند [ و شربت شهادت را نوشیدند ]

خطبه شماره 219

و من کلام له علیه السلام [3] لما مر بطلحه بن عبدالله و عبدالرحمن بن عتاب بن اسید و هما قتیلان یوم الجمل : [4] لقد اصبح ابو محمد بهذا المکان غریبا [5] اما والله لقد کنت اکره ان تکون قریش قتلی تحت بطون الکواکب [6] ادرکت و تری من بنی عبد مناف ، و افلتتنی اعیان بنی ، جمح ، [7] لقد اتلعوا اعناقهم الی امر لم یکونوا اهله فوقصوا دونه

ترجمه

[3] از سخنان امام ( ع ) و این سخن را امام هنگامی فرمود که از کنارکشته طلحه بن عبدالله و عبدالرحمان بن عتاب بن اسید در روز جنگ جمل عبور نمود [4] ابومحمد در این مکان غریب مانده است [5] سوگند به خدا من نمی خواستم قریش در زیر این آسمان کشته افتاده باشند [6] انتقام خود را از بنی عبدمناف گرفتم [ و قصاص خون شیعیان را نمودم ] و اما رؤسای بنی جمح از دست من فرار کردند . [7] آنها به سوی امری گردن کشیده بودند که اهلیت آن را نداشتند و پیش از آنکه به آن برسند گردنهاشان شکسته شد


خطبه 208 تا 213

خطبه شماره 208

و من کلام له علیه السلام [12] قاله لما اضطرب علیه اصحابه فی امر الحکومه [13] ایها الناس ، انه لم یزل امری معکم علی مااحب ، حتی نهکتکم الحرب ، [1] و قد ، والله ، اخذت منکم و ترکت ، وهی لعدوکم انهک [2] لقد کنت امس امیرا ، فاصبحت الیوم مامورا ، و کنت امس ناهیا ، [3] فاصبحت الیوم منهیا ، و قد احببتم البقاء ، و لیس لی ان احملکم علی ما تکرهون

ترجمه

[12] از سخنان امام ( ع ) این سخن را امام علیه السلام به هنگام اضطراب وشورش اصحابش در مورد حکومت فرموده است : [13] ای مردم همواره وضع من و شما آن طور بود که من دوست می داشتم . تا آنگاه که نبرد شما را خسته و در هم کوفته ساخت . [1] سوگند به خدا [ اعتراف می کنم که جنگ عده ای از شما را [ از ما ] گرفت و جمعی را باقی گذاشت اما [ بدانید ] این نبرد برای دشمنانتان کوبنده تر و خستگی آفرین تر بود [2] من دیروز فرمانده و امیر بودم ولی امروز مامور و فرمانبر شده ام دیروز نهی کننده و بازدارنده بودم [3] و امروز نهی شده و بازداشته شده ام شما زندگی و بقای در دنیا را دوست دارید . و من نمی توانم شما را به راهی که دوست ندارید مجبور سازم

خطبه شماره 209

و من کلام له علیه السلام [4] بالبصره ، و قد دخل علی العلاء بن زیاد الحارثی و هو من اصحابه یعوده ، فلما رای سعه داره قال : [5] ما کنت تصنع بسعه هذه الدار فی الدنیا ، و انت الیها فی الاخره کنت احوج ? [6] و بلی ان شئت بلغت بها الاخره : تقری فیها الضیف ، [7] و تصل فیها الرحم ، و تطلع منها الحقوق مطالعها ، فاذا انت قد بلغت بها الاخره [8] فقال له العلاء : یا امیر المؤمنین ، اشکو الیک اخی عاصم بن زیاد قال : و ما له ? قال : لبس العباءه و تخلی عن الدنیا قال : علی به فلما جاء قال : [9] یا عدی نفسه لقد استهام بک الخبیث اما رحمت اهلک و ولد [1] اتری الله احل لک الطیبات ، و هو یکره ان تاخذها انت اهون علی الله من ذلک [2] قال : یا امیر المؤمنین ، هذا انت فی خشونه ملبسک و جشوبه ماکلک [3] قال : ویحک ، انی لست کانت ان الله تعالی فرض علی ائمه العدل [4] ان یقدروا انفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره

ترجمه

[4] از سخنان امام علیه السلام در بصره به عیادت علاءابن زیادحارثی که از یارانش بود رفت و چون چشمش به خانه وسیع او افتاد فرمود : این خانه با این وسعت را در این دنیا برای چه می خواهی ؟ با اینکه در آخرت به آن نیازمندتری [5] آری مگر اینکه بخواهی به این وسیله به آخرت برسی یعنی مهمانی کنی [ و مهمانان در آن را گرامی داری ] [6] صله رحم نمائی و بدین وسیله حقوق [ لازم خود را ] اظهار کرده به مورد خود قرار دهی که در این صورت با این خانه به آخرت نائل شده ای [8] علاء گفت : ای امیرمؤمنان از برادرم عاصم بن زیاد پیش تو شکایت می آورم فرمود : مگر چه کرده ؟ علاء پاسخ داد : عبائی پوشیده و از دنیا کناره گرفته است . امام ( ع ) فرمود : حاضرش کنید . هنگامی که آمد به او فرمود : [9] ای دشمنک جان خود شیطان در تو راه یافته و هدف تیر او قرار گرفته ای آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمی کنی ؟ [1] تو خیال می کنی خداوند [ به ظاهر ] طیبات را بر تو حلال کرده اما [ در واقع ] دوست ندارد که از آنها استفاده کنی ؟ تو در پیشگاه خداوند بی ارزشتر از آنی که بدینگونه با تو رفتار کند [2] عاصم گفت : ای امیرمؤمنان اما تو خود با این لباس خشن و آن غذای ناگوار به سر می بری [ در حالی که پیشوا و امام ما هستی ؟ و بر ما لازم است به تو اقتدا کنیم ] [3] فرمود : وای بر تو من مثل تو نیستم [ وظیفه من غیر از شما است ] خداوند بر پیشوایان حق واجب شمرده [4] که بر خود سخت گیرند و همچون طبقه ضعیف مردم باشند تا نداری فقیر او را هیجان نیاورد که سر از فرمان خداوند برتابد .

خطبه شماره 210

و من کلام له علیه السلام [5] و قد ساله سائل عن احادیث البدع ، و عما فی ایدی الناس من اختلاف الخبر ، فقال علیه السلام [6] ان فی ایدی الناس حقا و باطلا ، و صدقا و کذبا ، و ناسخا و منسوخا ، [7] و عاما و خاصا ، و محکما و متشابها ، و حفظا و وهما [8] و لقد کذب علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی عهده ، حتی قام خطیبا ، [9] فقال : [[ من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار ] ] [10] و انما اتاک بالحدیث اربعه رجال لیس لهم خامس : [11] المنافقون [12] رجل منافق مظهر للایمان ، متصنع بالاسلام ، لا یتاثم و لا یتحرج ، [1] یکذب علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متعمدا ، [2] فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه ، و لم یصدقوا قوله ، [3] ولکنهم قالوا : صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم [4] رآه ، و سمع منه ، ولقف عنه ، فیاخذون بقوله ، [5] و قد اخبرک الله عن المنافقین بما اخبرک ، و وصفهم بما وصفهم به لک ، [6] ثم بقوا بعده ، فتقربوا الی ائمه الضلاله ، والدعاه الی النار بالزور والبهتان ، [7] فولوهم الاعمال ، وجعلوهم حکاما علی رقاب الناس ، [8] فاکلوا بهم الدنیا ، و انما الناس مع الملوک و الدنیا ، [9] الا من عصم الله ، فهذا احد الاربعه [10] الخاطئون [11] و رجل سمع من رسول الله شیئا لم یحفظه علی وجهه ، فوهم فیه ، [12] و لم یتعمد کذبا ، فهو فی یدیه ، و یرویه و یعمل به ، و یقول : [13] انا سمعته من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، فلو علم المسلمون انه وهم فیه لم یقبلوه منه ، [14] و لو علم هو انه کذلک لرفضه [15] اهل الشبهه [16] و رجل ثالث ، سمع من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شیئا یامر به ، [17] ثم انه نهی عنه ، و هو لا یعلم ، او سمعه ینهی عن شیی ء ، [1] ثم امر به و هو لا یعلم ، فحفظ المنسوخ ، و لم یحفظ الناسخ ، [2] فلو علم انه منسوخ لرفضه ، و لو علم المسلمون اذ سمعوه منه انه منسوخ لرفضوه [3] الصادقون الحافظون [4] و آخر رابع ، لم یکذب علی الله ، و لا علی رسوله ، [5] مبغض للکذب خوفا من الله ، و تعظیما لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم [6] و لم یهم ، بل حفظ ما سمع علی وجهه ، فجاء به علی ما سمعه ، [7] لم یزد فیه و لم ینقص منه ، فهو حفظ الناسخ فعمل به ، [8] و حفظ المنسوخ فجنب عنه ، و عرف الخاص والعام ، [9] و المحکم و المتشابه ، فوضع کل شی ء موضعه [10] و قد کان یکون من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الکلام له و جهان : [11] فکلام خاص ، و کلام عام ، فیسمعه من لا یعرف ما عنی الله ، سبحانه ، به [12] و لا ما عنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم [13] فیحمله السامع و یوجهه علی غیر معرفه بمعناه ، و ما قصد به ، و ما خرج من اجله ، [14] و لیس کل اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من کان یساله و یستفهمه ، [15] حتی ان کانوا لیحبون ان یجی ء الاعرابی و الطاری ء ، فیساله علیه السلام حتی یسمعوا ، [1] و کان لا یمر بی من ذلک شی ء الا سالته عنه و حفظته [2] فهذه وجوه ما علیه الناس فی اختلافهم ، و عللهم فی روایاتهم

ترجمه

[5] از سخنان امام علیه السلام این سخن را امام در پاسخ کسی فرموده که ازاو در مورد احادیث بدعت آور و روایات گوناگون که در بین مردم رواج دارد پرسش نموده است [6] آنچه در بین مردم شایع است هم احادیث حق است و هم باطل هم راست و هم دروغ هم ناسخ و هم منسوخ [7] هم عام و هم خاص هم محکم و متشابه هم احادیثی است که به خوبی حفظ شده و هم روایاتی که طبق ظن و گمان روایت گردیده است . [8] در عصر پیامبر ( ص ) آنقدر به آن حضرت دروغ بسته شد که به پا خاسته خطبه خواند [9] و فرمود : هر کس عمدا به من دورغ ببندد جایگاه خویش را در آتش جهنم باید انتخاب کند [10] [ بدان ] افرادی که نقل حدیث می کنند چهار دسته اند و پنجمی نخواهند داشت : [11] 1 منافقان [12] نخست منافقی که اظهار می کند نقاب اسلام را به چهره زده نه از گناه باکی دارد و نه از آن دوری می کند . [1] و عمدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ می بندد . [2] اگر مردم می دانستند که این شخص منافق و دروغگو است از او قبول نمی کردند و تصدیقش نمی نمودند [3] [ اما چون از واقعیت او آگاه نیستند ] می گویند : وی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است [4] پیامبر را دیده از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر می دهند . [5] در حالی که خداوند شما را از وضع منافقان آنچنان که باید آگاه ساخته و چنانکه لازم بوده اوصاف آنان را برای شما برشمرده است [6] [ این منافقان ] پس از پیامبر ( ص ) به پیشوایان گمراه و داعیان دوزخ با دروغ و بهتان تقرب جستند [7] پیشوایان گمراه نیز به اینها ولایت و ریاست بخشیدند و آنان را حاکم ساختند و به گردن مردم سوار نمودند [8] و به وسیله اینها به خوردن دنیا مشغول شدند مردم هم معمولا همراه سلاطین و دنیا هستند [9] مگر کسی که خداوند او را محفوخ دارد . این یکی از آن چهار گروه . [10] 2 اشتباه کاران [11] دوم کسی است که از رسولخدا ( ص ) چیزی شنیده اما آن را درست حفظ نکرده بلکه در آن اشتباه نموده است [12] ولی عمدا به آن حضرت دروغ نبسته آنچه در اختیار دارد روایت می کند و به آن عمل می نماید و می گوید : [13] من از پیامبر آن را شنیده ام اگر مسلمانان می دانستند اشتباه کرده از او نمی پذیرفتند [14] خودش هم اگر توجه پیدا می کرد که در آن اشتباه واقع شده آن را رها می ساخت و مورد عمل قرار نمی داد . [15] 3 اهل شبهه [16] سوم کسی است که شنیده پیامبر به چیزی امر فرموده در حالی که [ این امر موقت بوده و ] [17] بعدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن نهی نموده و او نهی آن حضرت را نشنیده است و یا اینکه نهی رسولخدا ( ص ) را شنیده 000 [1] ولی از امری که بعدا نموده است بی اطلاع مانده این شخص در حقیقت منسوخ را فراگرفته اما ناسخ را نشنیده و حفط نکرده است [2] وی اگر می دانست آنچه شنیده نسخ شده است آن را رها می ساخت و مسلمانان هم اگر می دانستند نسخ شده آن را ترک می نمودند . [3] 4 حافظان راستگو [4] چهارم کسی است که نه دروغ به خدا بسته و نه بر پیامبرش [5] از خوف خدا و برای تعظیم پیامبرش ( ص ) دروغ را دشمن می دارد [6] و نیز در آنچه شنیده اشتباهی برایش پیش نیامده است بلکه آن را با تمام جوانبش حفظ کرده است [7] آن چنان که شنیده بدون کم و زیاد نقل کند . وی ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل می کند [8] و منسوخ را فراگرفته و از آن دوری می گزیند . خاص و عام [9] محکم و متشابه را شناخته و هر کدام را در جای خویش قرار داده است [10] گاهی سخنانی از پیامبر ( ص ) صادر می شده است که دارای دو جنبه بوده [11] سخنی جنبه خصوصی دارد و گفتاری جنبه عمومی و آن کس که مقصود خداوند [12] و منظور پیامبر ( ص ) را از آن نمی دانست می شنید [13] و حفظ می نمود و بدون توجه به معنی و مقصود و هدف آن ،آن را توجیه می کرد . [14] اینطور نبود که همه اصحاب پیامبر ( ص ) از او پرسش کنند و استفهام نمایند [15] تا آنجا که عده ای دوست داشتند اعرابی و یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آنرا بشنوند [ و بهره گیرند ] [1] اما من هر چه از خاطرم می گذشت از او می پرسیدم و حفظ می نمودم [2] این است جهات اختلاف مردم در احادیث و علل اختلاف روایاتشان

خطبه شماره 210

و من کلام له علیه السلام [5] و قد ساله سائل عن احادیث البدع ، و عما فی ایدی الناس من اختلاف الخبر ، فقال علیه السلام [6] ان فی ایدی الناس حقا و باطلا ، و صدقا و کذبا ، و ناسخا و منسوخا ، [7] و عاما و خاصا ، و محکما و متشابها ، و حفظا و وهما [8] و لقد کذب علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علی عهده ، حتی قام خطیبا ، [9] فقال : [[ من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار ] ] [10] و انما اتاک بالحدیث اربعه رجال لیس لهم خامس : [11] المنافقون [12] رجل منافق مظهر للایمان ، متصنع بالاسلام ، لا یتاثم و لا یتحرج ، [1] یکذب علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متعمدا ، [2] فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه ، و لم یصدقوا قوله ، [3] ولکنهم قالوا : صاحب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم [4] رآه ، و سمع منه ، ولقف عنه ، فیاخذون بقوله ، [5] و قد اخبرک الله عن المنافقین بما اخبرک ، و وصفهم بما وصفهم به لک ، [6] ثم بقوا بعده ، فتقربوا الی ائمه الضلاله ، والدعاه الی النار بالزور والبهتان ، [7] فولوهم الاعمال ، وجعلوهم حکاما علی رقاب الناس ، [8] فاکلوا بهم الدنیا ، و انما الناس مع الملوک و الدنیا ، [9] الا من عصم الله ، فهذا احد الاربعه [10] الخاطئون [11] و رجل سمع من رسول الله شیئا لم یحفظه علی وجهه ، فوهم فیه ، [12] و لم یتعمد کذبا ، فهو فی یدیه ، و یرویه و یعمل به ، و یقول : [13] انا سمعته من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ، فلو علم المسلمون انه وهم فیه لم یقبلوه منه ، [14] و لو علم هو انه کذلک لرفضه [15] اهل الشبهه [16] و رجل ثالث ، سمع من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شیئا یامر به ، [17] ثم انه نهی عنه ، و هو لا یعلم ، او سمعه ینهی عن شیی ء ، [1] ثم امر به و هو لا یعلم ، فحفظ المنسوخ ، و لم یحفظ الناسخ ، [2] فلو علم انه منسوخ لرفضه ، و لو علم المسلمون اذ سمعوه منه انه منسوخ لرفضوه [3] الصادقون الحافظون [4] و آخر رابع ، لم یکذب علی الله ، و لا علی رسوله ، [5] مبغض للکذب خوفا من الله ، و تعظیما لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم [6] و لم یهم ، بل حفظ ما سمع علی وجهه ، فجاء به علی ما سمعه ، [7] لم یزد فیه و لم ینقص منه ، فهو حفظ الناسخ فعمل به ، [8] و حفظ المنسوخ فجنب عنه ، و عرف الخاص والعام ، [9] و المحکم و المتشابه ، فوضع کل شی ء موضعه [10] و قد کان یکون من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الکلام له و جهان : [11] فکلام خاص ، و کلام عام ، فیسمعه من لا یعرف ما عنی الله ، سبحانه ، به [12] و لا ما عنی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم [13] فیحمله السامع و یوجهه علی غیر معرفه بمعناه ، و ما قصد به ، و ما خرج من اجله ، [14] و لیس کل اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من کان یساله و یستفهمه ، [15] حتی ان کانوا لیحبون ان یجی ء الاعرابی و الطاری ء ، فیساله علیه السلام حتی یسمعوا ، [1] و کان لا یمر بی من ذلک شی ء الا سالته عنه و حفظته [2] فهذه وجوه ما علیه الناس فی اختلافهم ، و عللهم فی روایاتهم

ترجمه

[5] از سخنان امام علیه السلام این سخن را امام در پاسخ کسی فرموده که ازاو در مورد احادیث بدعت آور و روایات گوناگون که در بین مردم رواج دارد پرسش نموده است [6] آنچه در بین مردم شایع است هم احادیث حق است و هم باطل هم راست و هم دروغ هم ناسخ و هم منسوخ [7] هم عام و هم خاص هم محکم و متشابه هم احادیثی است که به خوبی حفظ شده و هم روایاتی که طبق ظن و گمان روایت گردیده است . [8] در عصر پیامبر ( ص ) آنقدر به آن حضرت دروغ بسته شد که به پا خاسته خطبه خواند [9] و فرمود : هر کس عمدا به من دورغ ببندد جایگاه خویش را در آتش جهنم باید انتخاب کند [10] [ بدان ] افرادی که نقل حدیث می کنند چهار دسته اند و پنجمی نخواهند داشت : [11] 1 منافقان [12] نخست منافقی که اظهار می کند نقاب اسلام را به چهره زده نه از گناه باکی دارد و نه از آن دوری می کند . [1] و عمدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ می بندد . [2] اگر مردم می دانستند که این شخص منافق و دروغگو است از او قبول نمی کردند و تصدیقش نمی نمودند [3] [ اما چون از واقعیت او آگاه نیستند ] می گویند : وی از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است [4] پیامبر را دیده از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر می دهند . [5] در حالی که خداوند شما را از وضع منافقان آنچنان که باید آگاه ساخته و چنانکه لازم بوده اوصاف آنان را برای شما برشمرده است [6] [ این منافقان ] پس از پیامبر ( ص ) به پیشوایان گمراه و داعیان دوزخ با دروغ و بهتان تقرب جستند [7] پیشوایان گمراه نیز به اینها ولایت و ریاست بخشیدند و آنان را حاکم ساختند و به گردن مردم سوار نمودند [8] و به وسیله اینها به خوردن دنیا مشغول شدند مردم هم معمولا همراه سلاطین و دنیا هستند [9] مگر کسی که خداوند او را محفوخ دارد . این یکی از آن چهار گروه . [10] 2 اشتباه کاران [11] دوم کسی است که از رسولخدا ( ص ) چیزی شنیده اما آن را درست حفظ نکرده بلکه در آن اشتباه نموده است [12] ولی عمدا به آن حضرت دروغ نبسته آنچه در اختیار دارد روایت می کند و به آن عمل می نماید و می گوید : [13] من از پیامبر آن را شنیده ام اگر مسلمانان می دانستند اشتباه کرده از او نمی پذیرفتند [14] خودش هم اگر توجه پیدا می کرد که در آن اشتباه واقع شده آن را رها می ساخت و مورد عمل قرار نمی داد . [15] 3 اهل شبهه [16] سوم کسی است که شنیده پیامبر به چیزی امر فرموده در حالی که [ این امر موقت بوده و ] [17] بعدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آن نهی نموده و او نهی آن حضرت را نشنیده است و یا اینکه نهی رسولخدا ( ص ) را شنیده 000 [1] ولی از امری که بعدا نموده است بی اطلاع مانده این شخص در حقیقت منسوخ را فراگرفته اما ناسخ را نشنیده و حفط نکرده است [2] وی اگر می دانست آنچه شنیده نسخ شده است آن را رها می ساخت و مسلمانان هم اگر می دانستند نسخ شده آن را ترک می نمودند . [3] 4 حافظان راستگو [4] چهارم کسی است که نه دروغ به خدا بسته و نه بر پیامبرش [5] از خوف خدا و برای تعظیم پیامبرش ( ص ) دروغ را دشمن می دارد [6] و نیز در آنچه شنیده اشتباهی برایش پیش نیامده است بلکه آن را با تمام جوانبش حفظ کرده است [7] آن چنان که شنیده بدون کم و زیاد نقل کند . وی ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل می کند [8] و منسوخ را فراگرفته و از آن دوری می گزیند . خاص و عام [9] محکم و متشابه را شناخته و هر کدام را در جای خویش قرار داده است [10] گاهی سخنانی از پیامبر ( ص ) صادر می شده است که دارای دو جنبه بوده [11] سخنی جنبه خصوصی دارد و گفتاری جنبه عمومی و آن کس که مقصود خداوند [12] و منظور پیامبر ( ص ) را از آن نمی دانست می شنید [13] و حفظ می نمود و بدون توجه به معنی و مقصود و هدف آن ،آن را توجیه می کرد . [14] اینطور نبود که همه اصحاب پیامبر ( ص ) از او پرسش کنند و استفهام نمایند [15] تا آنجا که عده ای دوست داشتند اعرابی و یا سائلی بیاید و از آن حضرت چیزی بپرسد و آنها پاسخ آنرا بشنوند [ و بهره گیرند ] [1] اما من هر چه از خاطرم می گذشت از او می پرسیدم و حفظ می نمودم [2] این است جهات اختلاف مردم در احادیث و علل اختلاف روایاتشان

خطبه شماره 211

و من خطبه له علیه السلام [3] فی عجیب صنعه الکون [4] و کان من اقتدار جبروته ، و بدیع لطائف صنعته ، [5] ان جعل من ماء البحر الزاخر المتراکم المتقاصف ، یبسا جامدا ، [6] ثم فطر منه اطباقا ، ففتقها سبع سماوات بعد ارتتاقها ، [7] فاستمسک بامره ، و قامت علی حده و ارسی ارضا [8] یحملها الاخضر المثعنجر ، والقمقام المسخر ، قد ذل لامره ، [9] و اذعن لهیبته ، و وقف الجاری منه لخشیته [10] و جبل جلامیدها و نشوز متونها و اطوادها ، فارساها فی مراسیها ، [11] و الزمها قرارتها ، فضمت روؤسها فی الهواء ورست اصولها فی الماء ، [12] فانهد جبالها عن سهولها ،و اساخ قواعدها [13] فی متون اقطارها و مواضع انصابها فاشهق قلالها ، [14] و اطال انشازها ، و جعلها للارض عمادا ، و ارزها فیها اوتادا ، [15] فسکنت علی حرکتها من ان تمید باهلها ، او تسیخ بحملها ، [16] او تزول عن مواضعها فسبحان من امسکها بعد موجان میاهها ، [1] و اجمدها بعد رطوبه اکنافها ، فجعلها لخلقه مهادا ، [2] و بسطها لهم فراشا فوق بحر لجی راکد لایجری ، و قائم لا یسری ، [3] تکرکره الریاح العواصف ، و تمخضه الغمام الذوارف ، [4] [[ ان فی ذلک لعبره لمن یخشی ] ]

ترجمه

[3] از خطبه های امام ( ع ) که امام ( ع ) درباره شگفتی آفرینش ایرادفرموده است [4] و از قدرت و جبروت و بدیع لطائف صنعت خداوند این بود که [5] از آب دریای ممتد و پر امواج و متراکم که امواج آن سخت به هم می خوردند و از آن صدای مهیبی برمی خاست موجود جامدی آفرید[6] سپس طبقاتی از آن خلقت کرد و پس از پیوستگی آنها را از هم گشود و هفت آسمان را به وجود آورد . [7] این آسمانها به فرمان او برقرار ماندند و در حد و اندازه ای که از طرف خداوند برایشان تعیین شده بود قرار گرفتند و زمینی به وجود آورد [8] که دریائی عظیم و مسخرشده [ جو وسیع و پهناور ] آن را به دوش حمل می کند در برابر فرمانش خاضع [9] و در برابر هیبتش تسلیم است آبهای متحرک آن از ترس او ساکن شد [10] سپس صخره ها تپه ها و کوههای زمین را آفرید و آنها را در جایگاه خود ثابت نگاهداشت [11] و در قرارگاهشان مستقر ساخت قله های کوهها در هوا پیش می رفت و ریشه آنها در آب رسوخ می نمود [12] کوهها از جاهای پست و صاف برآمدگی پیدا می نمودند و کم کم ارتفاع یافتند [13] و بن آنها در درون و اعماق زمین ریشه دوانید قله های آنها را به سوی آسمان کشید [14] و نوک آنها را طولانی ساخت . خداوند این کوهها را تکیه گاه زمین و میخهای نگهدارنده آن گردانید . [15] پس آنگاه در عین متحرک بودن آرام گرفت نکند اهل خویش را در سقوط و اضطراب قرار دهد و یا آنچه را که حمل کرده فرواندازد [16] و یا آن را از جای خویش زائل سازد . منزه است آن کس که زمین را در میان آن همه امواج ناآرام ثابت نگهداشت 000 [1] و پس از رطوبت جوانبش آن را خشک ساخت بارانهای سیلابی پایان گرفت و خشکیها سر از آب برآوردند و آن را جایگاه زندگی برای مخلوق خویش گردانید [2] بساط زندگی را برای آنان بر روی اقیانوس عظیم و راکدی که جریان ندارد و ایستاده و سیر نمی کند گسترد [3] تنها بادهای شدید و تند آن را بر هم می زند و ابرهای پرباران آن را به حرکت در می آورد . [4] این درس عبرتی است برای کسی که بترسد [ و احساس مسک ولیت در پیشگاه خدا کند ] [ ان فی ذلک لعبره لمن یخشی ]

خطبه شماره 212

و من خطبه له علیه السلام [5] کان یستنهض بها اصحابه الی جهاد اهل الشام فی زمانه [6] اللهم ایما عبدمن عبادک سمع مقالتنا العادله غیر الجائره ، والمصلحه غیر المفسده ، فی الدین و الدنیا ، [7] فابی بعد سمعه لها الا النکوص عن نصرتک ، والابطاء عن اعزاز دینک ، [8] فانا نستشهدک علیه [9] یا اکبر الشاهدین شهاده و نستشهد علیه جمیع ما اسکنته ارضک و سماواتک ، [10] ثم انت بعد المغنی عن نصره ، والاخذ له بذنبه

ترجمه

[5] از خطبه های امام ( ع ) امام همواره با این سخنان اصحاب خویش رابرای جهاد با شامیان بسیج می نمود . [6] بارپروردگارا هر کدام از بندگانت که سخن عادلانه و اصلاح کننده و بدون مفسده ما را در دین و دنیا بشنود [7] ولی پس از شنیدن از یاری آئین تو و اعزاز دینت سر باز زند و پشت کند [8] ما تو را بر ضد او به شهادت می طلبیم . [9] ای کسی که بزرگترین شاهدانی و باز تمام آنها را که در آسمانها و زمین سکونت بخشیده ای به عنوان گواه بر ضد او به شهادت دعوت می کنیم [10] با اینکه می دانیم تو از یاری او بی نیازی و او را به گناهش خواهی گرفت