سفارش تبلیغ
صبا ویژن

**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 160 تا 164

خطبه شماره 160

و من خطبه له علیه السلام [8] عظمه الله [9] امره قضاء و حکمه ، و رضاه امان و رحمه ، یقضی بعلم ، و یعفو بحلم [10] حمد الله [11] اللهم لک الحمد علی ما تاخذ و تعطی ، و علی ما تعافی و تبتلی ، [1] حمدا یکون ارضی الحمد لک ، و احب الحمد الیک ، و افضل الحمد عندک [2] حمدا یملا ما خلقت ، و یبلغ ما اردت حمدا لا یحجب عنک ، و لا یقصر دونک [3] حمدا لا ینقطع عدده ، و لا یفنی مدده فلسنا نعلم کنه عظمتک ، [4] الا انا نعلم انک [[ حی قیوم ، لا تاخذک سنه و لا نوم ] ] لم ینته الیک نظر ، [5] ولم یدرکک بصر ادرکت الابصار ، و احصیت الاعمال ، [6] و اخذت [[ بالنواصی و الاقدام ] ] و ما الذی نری من خلقک ، و نعجب له من قدرتک ، [7] و نصفه من عظیم سلطانک ، و ما تغیب عنا منه ، [8] و قصرت ابصارنا عنه ، و انتهت عقولنا دونه ، و حالت ستور الغیوب بیننا و بینه اعظم [9] فمن فرغ قلبه ، و اعمل فکره ، لیعلم کیف اقمت عرشک ، [10] و کیف ذرات خلقک ، و کیف علقت فی الهواء سماواتک ، [11] و کیف مددت علی مور الماء ارضک ، رجع طرفه حسیرا ، [12] و عقله مبهورا ، و سمعه والها ، و فکره حائرا [13] کیف یکون الرجاء [14] منها : یدعی بزعمه انه یرجو الله ، کذب و العظیم [15] ما باله لا یتبین رجاؤه فی عمله ? فکل من رجا عرف رجاؤه فی عمله [1] و کل [ نهج البلاغه م 15 ] رجاء الا رجاء الله تعالی فانه مدخول و کل خوف محقق ، [2] الا خوف الله فانه معلول یرجو الله فی الکبیر ، و یرجو العباد فی الصغیر ، [3] فیعطی العبد ما لا یعطی الرب فما بال الله جل ثناؤه یقصر به عما یصنع به لعباده ? [4] اتخاف ان تکون فی رجائک له کاذبا ? [5] او تکون لا تراه للرجاء موضعا ? و کذلک ان هو خاف عبدا من عبیده ، [6] اعطاه من خوفه ما لا یعطی ربه ، فجعل خوفه من العباد نقدا ، [7] و خوفه من خالقه ضمارا و وعدا و کذلک من عظمت الدنیا فی عینه ، [8] و کبر موقعها من قلبه ، آثرها علی الله تعالی ، [9] فانقطع الیها ، و صار عبدا لها [10] رسول الله [11] و لقد کان فی رسول الله صلی الله علیه و آله کاف لک فی الاسوه [12] و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها ، و کثره مخازیها و مساویها ، [13] اذ قبضت عنه اطرافها ، و وطئت لغیره اکنافها ، [14] و فطم عن رضاعها ، و زوی عن زخارفها موسی [15] و ان شئت ثنیت بموسی کلیم الله صلی الله علیه و سلم حیث یقول [16] [[ رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر ] ] و الله ، ما ساله الا خبزا یاکله ، [17] لانه کان یاکل بقله الارض ، [1] و لقد کانت خضره البقل تری من شفیف صفاق بطنه ، لهزاله و تشذب لحمه داوود [2] و ان شئت ثلثت بداوود صلی الله علیه و سلم صاحب المزامیر ، [3] و قاری ء اهل الجنه ، فلقد کان یعمل سفائف الخوص بیده ، [4] و یقول لجلسائه : ایکم یکفینی بیعها و یاکل قرص الشعیر من ثمنها عیسی [5] و ان شئت قلت فی عیسی بن مریم علیه السلام ، فلقد کان یتوسد الحجر ، [6] و یلبس الخشن ، و یاکل الجشب ، و کان ادامه الجوع ، [7] و سراجه باللیل القمر ، و ظلاله فی الشتاء مشارق الارض و مغاربها ، [8] و فاکهته و ریحانه ماتنبت الارض للبهائم ، و لم تکن له زوجه تفتنه ، [9] و لا ولد یحزنه ، و لا مال یلفته ، و لا طمع یذله ، [10] دابته رجلاه ، و خادمه یداه الرسول الاعظم [11] فتاس بنبیک الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله [12] فان فیه اسوه لمن تاسی ، و عزاء لمن تعزی و احب العباد الی الله المتاسی بنبیه ، [1] و المقتص لاثره قضم الدنیا قضما ، و لم یعرها طرفا [2] اهضم اهل الدنیا کشحا ، و اخمصهم من الدنیا بطنا ، [3] عرضت علیه الدنیا فابی ان یقبلها ، و علم ان الله سبحانه ابغض شیئا فابغضه ، [4] و حقر شیئا فحقره و صغر شیئا فصغره و لو لم یکن فینا الا حبنا ما ابغض الله و رسوله [5] و تعظیمنا ما صغر الله و رسوله ، لکفی به شقاقا لله ، و محاده عن امر الله [6] و لقد کان صلی الله علیه و آله و سلم یاکل علی الارض ، [7] و یجلس جلسه العبد ، و یخصف بیده نعله ، و یرقع بیده ثوبه ، [8] و یرکب الحمار العاری ، [9] و یردف خلفه ، و یکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر [10] فیقول : [[ یا فلانه لاحدی ازواجه غیبیه عنی ، فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا و زخارفها ] ] [11] فاعرض عن الدنیا بقلبه ، و امات ذکرها من نفسه ، [12] و احب ان تغیب زینتها عن عینه ، لکیلا یتخذ منها ریاشا ، [13] و لا یعتقدها قرارا ، و لا یرجو فیها مقاما ، فاخرجها من النفس ، [14] و اشخصها عن القلب ، و غیبها عن البصر [15] و کذلک من ابغض شیئا ابغض ان ینظر الیه ، و ان یذکر عنده [16] و لقد کان فی رسول الله صلی الله علیه و آله ما یدلک علی مساوی ء الدنیا و عیوبها : [17] اذ جاع فیها مع خاصته ، و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته [18] فلینظر ناظر بعقله : اکرم الله محمدا بذلک ام اهانه [1] فان قال : اهانه ، فقد کذب الله العظیم بالافک العظیم ، [2] و ان قال : اکرمه ، فلیعلم ان الله قد اهان غیره [3] حیث بسط الدنیا له ، و زواها عن اقرب الناس منه فتاسی متاس بنبیه ، [4] و اقتص اثره ، و ولج مولجه ، و الا فلا یامن الهلکه ، [5] فان الله جعل محمدا صلی الله علیه و آله علما للساعه ، [6] و مبشرا بالجنه ، و منذرا بالعقوبه خرج من الدنیا خمیصا [7] و ورد الاخره سلیما لم یضع حجرا علی حجر ، حتی مضی لسبیله ، و اجاب داعی ربه [8] فما اعظم منه الله عندنا حین انعم علینا به سلفا نتبعه ، و قائدا نطا عقبه [9] و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها [10] و لقد قال لی قائل : الا تنبذها عنک ? [11] فقلت : اغرب عنی ، فعند الصباح یحمد القوم السری

ترجمه

[8] از خطبه های امام ( ع ) که در مورد عظمت خداوند ایراد فرموده است [9] فرمانش قضا و حکمت است و رضایش امان و رحمت با علم داوری می کند و با حکم می بخشاید . [10] ستایش خداوند [11] پروردگارا ستایش مخصوص توست بر آنچه می گیری و بر آنچه عطا می کنی و بر بهبودی و عافیتی که می دهی و بر آزمایشی که می نمائی 000 [1] ستایشی که رضایت بخشترین حمدها برایت و محبوب ترین ستایشها به سویت و برترین آنها نزد تو باشد . [2] ستایشی که تمام عوالم خلقت را پر سازد و تا آنجا که اراده کنی برسد حمدی که از تو دور و در پیشگاهت قصوری نداشته باشد . [3] ستایشی که عددش پایان نپذیرد و در پهنه زمان فنا در آن راه نیابد ما کنه عظمت تو را درک نمی کنیم . [4] تنها این را می دانیم که تو زنده و قائم به ذات خود هستی و دیگران قائم به تواند هیچگاه خواب سبک و سنگینی تو را فرانخواهد گرفت [ و از حال بندگانت غافل نمی شوی ] شعاع نگاهها به تو نمی رسد [5] و بینائی تو را درک نخواهد کرد . ولی تو چشمها را مشاهده می کنی و اعمال و کردار را احصا می نمائی [6] و زمام همگان در اختیار توست اما آنچه از مخلوقاتت مشاهده می کنی و بدنبال آن از قدرتت در شگفتی فرومی رویم [7] و سلطنت عظیمت را توصیف می کنیم در برابر آنچه از ما پنهان است [8] و چشمانمان از آنها قاصر و اندیشه و افکار ما در برابر درکشان زانو زده و پرده های غیب بین ما و آنها فاصله انداخته بس عظیمتر است . [9] آن کس که قلبش را از همه چیز [ جز یاد تو ] خالی کند و فکرش را بکار اندازد تا بداند چگونه عرش قدرتت را برقرار ساخته ای [10] و مخلوق را آفریده ای و چگونه آسمانها و کرات را در هوا معلق کرده [11] و زمینت را بر روی امواج آب گسترده ای [ بدون تردید ] دیده فهمش وامانده شود [12] و عقلش مبهوت شنوائیش حیران و اندیشه اش سرگردان فروماند . [13] امید به خدا چگونه است ؟ قسمت دیگری از این خطبه است [14] [ پاره ای ] گمان می برند بخدا امیدوارند . [ اما ] سوگند به خداوند بزرگ که دروغ می گویند [15] [اگر راست می گویند پس ] چرا این امیدواری در عملشان به چشم نمی خورد زیرا هر کس امیدی داشته باشد می توان آن را در عملش مشاهده نمود 000 [1] هر امیدی جز امید بخدا نابجا و هر ترس مسلمی [2] جز ترس از خدا نادرست است [ گروهی ] در مسائل مهم بخدا امید دارند و در مسائل کوچک ببندگان خدا [3] ولی امیدشان به بندگان بیش از امیدشان بخدا است اما چرا توجهشان بخدا کمتر است از توجهشان به بندگان ؟ [4] آیا می ترسی در اظهار امید به خدا دروغگو باشی ؟ [5] یا او را شایسته امید نمی دانی ؟ و نیز [ این گروه ] اگر از یکی از بندگان خائف باشند [6] به اندازه ای احترامش می کنند که به خدا چنین رفتار نمی نمایند ترس از بندگان را نقد می شمرند [7] و خوف از خدا را وعده ای دور از عمل آری چنین است کسی که دنیا در چشمش بزرگ جلوه نموده [8] و موقعیت آن در قلبش بزرگ قرار گرفته آن را بر خدای مقدم می دارد [9] از همه جا می برد و به دنیا می پیوندد و سخت برده آن می شود .[10] پیامبر خدا ( ص ) [11] کافی است که روش پیامبر را سرمشق خویش قرار دهی [12] و نیز او سرمشق توست در بی ارزش بودن دنیا و رسوائی ها و بدی هایش [13] چه اینکه دنیا از او گرفته شده اما برای دیگران مهیا گردید [14] از پستان دنیا وی را جدا ساختند و از زخارف و زیبائیهای آن کنار رفت . [15] اگر بخواهی نفردوم را موسی کلیم ( ع ) معرفی می کنم آنجا که می گوید : [16] پروردگارا : هر چه به من از نیکی عطا کنی نیازمندم بخدا سوگند [ آن روز ] موسی غیر از قرص نانی که بخورد از خدا نخواست [17] زیرا وی [ مدتی بود ] از گیاهان زمین استفاده می کرد تا آنجا که 000[1] در اثر لاغری [ و جذب شدن مواد این گیاهان ] سبزی گیاه از پشت پرده شکمش آشکار بود . [2] و چنانچه دوست داشته باشی سومین نفر را داود ( ع ) صاحب مزامیر [3] و قاری بهشتیان نمونه آورم وی با دست خویش از لیف خرما زنبیل میبافت [4] و بدوستان و رفقایش میگفت : کدامیک از شما میتواند برای من اینها را بفروشد و از بهای آن قرص نان جوی تهیه کرده مصرف کند . [5] و اگر بخواهی سرگذشت عیسی بن مریم ( ع ) را برایت بازگو میکنم او سنگ را بالش خویش قرار می داد [6] لباس خشن می پوشید نان خشک میخورد نانخورشش گرسنگی [7] چراغ شبهایش ماه مسکنش در زمستان مشرق و مغرب آفتاب بود [ صبحها در جانب مغرب و عصرها در جانب مشرق روبروی آفتاب قرار می گرفت ] [8] میوه و گلش گیاهانی بود که زمین برای بهائم میرویانید . نه همسری داشت که وی را بفریبد [9] و نه فرزندی که او را غمگین نماید و نه ثروتی که او را به خود مشغول دارد و نه طمعیکه خوارش سازد . [10] مرکبش پاهایش و خادمش دستهایش بود . [11] پس از پیامبر پاک و پاکیزه ات صلی الله علیه و آله پیروی کن [12] زیرا راه و رسمش سرمشقی است برای آن کس که بخواهد تاسی جوید و انتسابی است [عالی ] برای کسی بخواهد منتسب گردد، و محبوبترین بندگان نزد خداوند کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد000 [1] و قدم بجای او گذارد پیامبر ( ص ) بیش از حداقل نیاز از متاع دنیا استفاده نکرد و به آن تمایلی نشان نداد. [2] پهلویش از همه لاغرتر و شکمش از همه گرسنه تر بوده . [3] دنیا به وی عرضه شد [ تا آنچه می خواهد انتخاب کند ] اما از پذیرفتن آن امتناع ورزید او از آنچه مبغوض خداوند است آگاهی داشت لذا خود نیز آنها ر منفور میشمرد [4] و آنچه خداوند آن را حقیر شمرده بود او نیز حقیر میدانست و کوچکها را کوچک و کم اهمیت . اگر در ما چیزی جز محبت آنچه مورد غضب خدا و رسول [5] و بزرگداشت آنچه خداوند و پیامبرش آن را کوچک شمرده اند نباشد همین خود برای مخالفت ما با خدا و سرپیچی از فرمانش کافی است . [6] پیامبر ( ص ) روی زمین [ بدون فرش ] می نشست و غذا میخورد [7] و با تواضع همچون بردگان جلوس میکرد با دست خویش کفش و لباسش را وصله میکرد [8] بر مرکب برهنه سوار میشد [9] و حتی کسی را پشت سر خویش سوار مینمود پرده ای را بر در اطاقش دید که در آن تصویرهائی بود،[10] همسرش را صدا زد و گفت : آن را از نظرم پنهان کن که هر گاه چشمم به آن می افتد به یاد دنیا و زرق و برقش می افتم [11] او با تمام قلب خویش از زرق و برق دنیا اعراض ، و یاد آن را در وجودش میراند،[12] وی سخت علاقمند بود که زینتها و زیورهای دنیا از چشمش پنهان گردد، تا از از آن لباس زیبائی تهیه نکند [13] و آن را قرارگاه همیشگی نداند . و امید اقامت دائم در آن نداشته باشد . لذا آن را از روحش بیرون راند [14] از قلبش دور ساخت و از چشمش پنهان ساخت [15] [ آری ] چنین است کسیکه چیزیرا منفور میدارد نگاه کردن و یادآوری آن را نیز منفور میشمرد . [16] در زندگی رسول خدا ( ص ) اموری است که تو را به عیوب دنیا واقف میسازد [17] چه اینکه او و نزدیکانش در آن گرسنه بودند و با اینکه منزلت و مقام عظیمی در پیشگاه خداوند داشت زینتهای دنیا را از او دریغ داشت [18] بنابراین هر کس با عقل خویش باید بنگرد که 000 آیا خداوند با این کار پیامبرش را گرامی داشته یا به او اهانت نموده است ؟ [1] اگر کسی بگوید او را تحقیر کرده که به خدا سوگند این دروغ محض است [2] و اگر گوید او را گرامی داشته باید بداند خداوند دیگران را [ که زینتهای دنیا به آنها داده ] گرامی نداشته است [3] چه اینکه دنیا را برای آنها گسترده و از مقربترین افراد به او دریغ داشته است بنابراین [ کسی که بخواهد خوشبختی واقعی پیدا کند ] باید به این فرستاده خداوند اقتدا و تاسی نماید [4] گام در جای گامهایش بگذارد و از هر دری او داخل شده وارد شود و اگر چنین نکند از هلاکت ایمن نگردد [5] زیرا خداوند محمد ( ص ) را نشانه قیامت [6] بشارت دهنده بهشت و انذارکننده از عقوبتها و کیفرها قرار داده است او با شکم گرسنه از این جهان رفت [7] و با سلامت روح و ایمان به سرای دیگر ورود کرد وی تا آندم که به راه خود رفت و دعوت حق را اجابت نمود سنگی روی سنگ نگذاشت . [8] چه منت بزرگی خدا بر ما گذاشته که چنین پیشوا و رهبری به ما عنایت کرده تا راه او را بپوئیم [9] به خدا سوگند آنقدر این پیراهن خود را وصله زدم که از وصله کننده آن شرم دارم [10] کسی به من گفت : چرا این لباس کهنه را بیرون نمی اندازی ؟ [11] گفتم از من دور شو صبحگاهان رهروان شب ستایش می شوند [ آنها که بیدار بودند و ره سپردند و به مقصد رسیدند از آنها که خواب ماندند و به مقصد نرسیدند شناخته می شوند ]

خطبه شماره 161

و من خطبه له علیه السلام [12] فی صفه النبی و اهل بیته و اتباع دینه ، و فیها یعظ بالتقوی الرسول و اهله و اتباع دینه [13] ابتعثه بالنور المضی ء ، و البرهان الجلی ، و المنهاج البادی ، [14] و الکتاب الهادی اسرته خیر اسره ، و شجرته خیر شجره ، اغصانها معتدله [15] و ثمارها متهدله مولده بمکه ، و هجرته بطیبه [1] علا بها ذکره وامتد منها صوته ارسله بحجه کافیه ، و موعظه شافیه ، و دعوه متلافیه [2] اظهر به الشرائع المجهوله ، و قمع به البدع المدخوله ، [3] و بین به الاحکام المفصوله [4] فمن یبتغ غیر الاسلام دینا تتحقق شقوته ، و تنفصم عروته ، و تعظم کبوته ، [5] و یکن مابه الی الحزن الطویل و العذاب الوبیل [6] و اتوکل علی الله توکل الانابه الیه و استرشده السبیل المؤدیه الی جنته ، القاصده الی محل رغبته [7] النصح بالتقوی [8] اوصیکم ، عباد الله ، بتقوی الله و طاعته ، فانها النجاه غدا ، و المنجاه ابدا [9] رهب فابلغ ، و رغب فاسبغ ، و وصف لکم الدنیا و انقطاعها ، و زوالها و انتقالها [10] فاعرضوا عما یعجبکم فیها لقله ما یصحبکم منها [11] اقرب دار من سخط الله ، و ابعدها من رضوان الله [12] فغضوا عنکم عباد الله غمومها و اشغالها ، لما قد ایقنتم به من فراقها و تصرف حالاتها [13] فاحذروها حذر الشفیق الناصح ، و المجد الکادح [14] و اعتبروا بما قد رایتم من مصارع القرون قبلکم :[15] قد تزایلت اوصالهم ، و زالت ابصارهم و اسماعهم ، [16] و ذهب شرفهم و عزهم ، وانقطع سرورهم و نعیمهم ، فبدلوا بقرب الاولاد فقدها ، [1] و بصحبه الازواج مفارقتها لا یتفاخرون ، و لا یتناسلون ، [2] ولا یتزاورون ، و لا یتحاورون فاحذروا ، عباد الله ، حذر الغالب لنفسه ، [3] المانع لشهوته ، الناظر بعقله ، فان الامر واضح ، [4] و العلم قائم ، و الطریق جدد والسبیل قصد

ترجمه

[12] از خطبه های امام ( ع ) در این خطبه از اوصاف پیامبر و خاندان وپیروان آئینش سخن به میان آورده و مردم را به تقوا دعوت نموده است . پیامبر و اهلبیت و پیروان مکتبش [13] وی را با نوری روشنی بخش [قرآن ] و برهان و دلیلی آشکار راهی واضح [14] و کتابی هدایت کننده برانگیخت خاندانش بهترین خاندانها و درخت وجودش بهترین درختان است که شاخه هایش موزون [15] و میوه هایش در دسترس همگان قرار دارد زادگاهش مکه و هجرتگاهش مدینه طیبه بود 000 [1] همان شهری که آوازه او از آن برخاست و صدایش از آنجا پخش شده او را با دلیل کافی و اندرزی شفابخش و برنامه ای پیش گیرنده از فساد فرستاد [2] به وسیله او دستورات ناشناخته الهی را آشکار ساخت بدعتهائی که به نام دین در میان مردم بود از بین برد [3] و احکامی که هم اکنون نزد ما روشن است به وسیله او بیان داشت [4] با این حال کسی که جز اسلام آئینی برگزیند زیانش مسلم دستگیره ایمانش گسسته و سقوط او شدید خواهد بود [5] و سرانجام غم و اندوهی طولانی و عذابی مهلک خواهد داشت [6] به خدا توکل میکنم توکلی با توبه و بازگشت به او و از او ارشاد می طلبم به راهی که به سوی بهشتش منتهی و به محل و منزل مورد رضایش پایان یابد . [7] نصیحت به تقوا [8] ای بندگان خدا شما را به تقوا و اطاعت خداوند توصیه می کنم که موجب رستگاری فردا و نجات ابدی است . [9] [ خداوند بزرگ ] انذار کرده و به شدت ابلاغ فرموده و به آخرین حد ترغیب و تشویق نموده دنیا و ناپایداری آن و زوال انتقالش را برای شما توصیف کرده [10] پس از این زرق و برقهائی که برای شما اعجاب انگیز است به خاطر کوتاهی دورانش چشم بپوشید [11] دنیا نزدیکترین منزل به خشم خدا و دورترین آن از رضا و خشنودی اوست [12] پس ای بند گان خدا خود را همواره سرگرم آن نسازید زیرا از فراق و دگرگونی حالات آن با خبرید [13] لذا همچون دوستی مهربان ناصح کوشا که برای نجات رفیقش تلاش می کند خویشتن را از دنیاپرستی بر حذر دارید [14] و از آنچه در میدانهای نابودی قرون پیشین دیده اید عبرت گیرید [15] :از همانها که پیوندهای اعضایشان گسسته چشم و گوشهای آنها نابود [16] شرافتمندی و عزتشان از میان رفته و نعمتها و سرورشان منقطع گردیده است همانها که بجای قرب فرزندان 000 به فراق آنها مبتلا شدند [1] و بجای همدمی همسران مفارقتشان را گزیدند اکنون نه بر یکدیگر تفاخر می کنند و نه تولید نسل می نمایند [2] نه یکدیگر را دیدار و نه با هم سخن می گویند پس ای بندگان خدا بر حذر باشید همچون کسی که بر نفس خود پیروز [3] و بر شهوتش غالب و با چشم عقلش می نگرد زیرا امر [ دنیا و آخرت ] واضح [4] نشانه های این راه برجا طریق صاف و آشکار و راه مستقیم است

خطبه شماره 162

و من کلام له علیه السلام [5] لبعض اصحابه و قد ساله : کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به ? فقال : [6] یا اخا بنی اسد ، انک لقلق الوضین ، ترسل فی غیر سدد ، [7] ولک بعد ذمامه الصهر و حق المساله ، وقد استعلمت فاعلم : [8] اما الاستبداد علینا بهذا المقام و نحن الاعلون نسبا ، [9] و الاشدون برسول الله صلی الله علیه آله نوطا ، [10] فانها کانت اثره شحت علیها نفوس قوم ، سخت عنها نفوس آخرین ، [11] و الحکم الله و المعود الیه القیامه [12] ودع عنک نهبا صیح فی حجراته و لکن حدیثا ما حدیث الرواحل [13] و هلم الخطب فی ابن ابی سفیان ، فلقد اضحکنی الدهر بعد ابکائه ، [14] و لا غرو و الله ، فیا له خطبا یستفرغ العجب ، و یکثر الاود [1] حاول القوم اطفاء نور الله من مصباحه ، و سد فواره من ینبوعه ، [2] و جدحوا بینی و بینهم شربا وبیئا فان ترتفع عنا و عنهم محن البلوی ، [3] احملهم من الحق علی محضه ، و ان تکن الاخری ، [4] [[ فلا تذهب نفسک علیهم حسرات ، ان الله علیم بما یصنعون ] ]

ترجمه

[5] از سخنان امام علیه السلام که در پاسخ بعضی از یارانش از طایفه بنی اسد فرموده است وی از آنحضرت پرسید : چگونه شما را از این مقامی که سزاوارتر بودید بر کنار نمودند ؟ امام ( ع ) در پاسخ فرمود : [6] ای برادر اسدی تو مردی مضطرب و دستپاچه ای بی موقع پرسش میکنی [7] اما در عین حال احترام خویشاوندی و بستگی برقرار و حق پرسش محترم است اکنون که می خواهی بدانی بدان [8] اما استبداد [ خلفاء ] در برابر ما نسبت به مقام خلافت با اینکه ما از نظر نسب بالاتر [9] و از جهت ارتباط با پیغمبر ( ص ) پیوندمان محکم تر می باشد [10] بدینجهت بود که عده ای بر این مقام بخل ورزیده [ و با نداشتن شایستگی آن را تصاحب نمودند ] و گروهی دیگر [خود ما] با سخاوت از آن صرف نظر کردند [11] حاکم و داور خداوند است و باز گشت در قیامت به سوی او [ در اینجا امام ( ع ) به شعر امرء القیس تمثل جست که حاصل معنی آن این است ] [12] سخن از گذشتگان بگذار و سخن از آنچه امروز با آن روبرو هستم [ یعنی معاویه ] بگوی [13] روزگار پس از آنکه مرا گریانید به خنده آورد [14] به خدا سوگند این تعجب ندارد اوه چه جریان عجیبی که دیگر تعجبی باقی نگذارده و کژی 000 فراوان به بار آورده است [1] آنها کوشیدند تا نور خدا را که از چراغش می درخشید خاموش سازند و فوران چشمه الهی را مسدود نمایند [2] و این آب گوارا را بین من و خودشان گل آلود و پر درد کنند اگر این مشکلات موجود برطرف گردد [3] آنها را به سوی حق خالص سوق خواهم داد و اگر چنین نشد و نتیجه حوادث به سود مخالفان گردید [4] بر آنان حسرت مخور زیرا خداوند از آنچه انجام می دهند آگاه است

خطبه شماره 163

و من خطبه له علیه السلام [5] الخالق جل و علا[6] الحمد لله خالق العباد ، و ساطح المهاد ، و مسیل الوهاد ، [7] و مخصب النجاد لیس لاولیته ابتداء ، و لا لازلیته انقضاء [8] هو الاول و لم یزل و الباقی بلا اجل خرت له الجباه ، و وحدته الشفاه [9] حد الاشیاء عند خلقه لها ابانه له من شبهها [10] لا تقدره الاوهام بالحدود و الحرکات ، و لا بالجوارح و الادوات [11] لا یقال له : [[ متی ? ] ] و لا یضرب له امد [[ بحتی ] ] الظاهر لا یقال : [[ مم ? ] ] [12] و الباطن لا یقال : [[ فیم ? ] ] لا شبح فیتقصی ، و لا محجوب فیحوی [13] لم یقرب من الاشیاء بالتصاق ، و لم یبعد عنها بافتراق ، [14] و لا یخفی علیه من عباده شخوص لحظه ، و لا کرور لفظه ، و لا ازدلاف ربوه ، [15] و لا انبساط خطوه ، فی لیل داج ، و لا غسق ساج ، [1] یتفیا علیه القمر المنیر ، وتعقبه الشمس ذات النور فی الافول و الکرور ، [2] و تقلب الازمنه و الدهور ، من اقبال لیل مقبل ، و ادبار نهار مدبر [3] قبل کل غایه و مده ، و کل احصاء و عده ، [4] تعالی عما ینحله المحددون من صفات الاقدار ، [5] و نهایات الاقطار ، و تاثل المساکن ، و تمکن الاماکن [6] فالحد لخلقه مضروب ، و الی غیره منسوب [7] ابتداع المخلوقین [8] لم یخلق الاشیاء من اصول ازلیه ، و لا من اوائل ابدیه ، [9] بل خلق ما خلق فاقام حده ، و صور ما صور فاحسن صورته [10] لیس لشی ء منه امتناع ، و لا له بطاعه شی ء انتفاع علمه بالاموات الماضین [11] کعلمه بالاحیاء الباقین ، و علمه بما فی السماوات العلی کعلمه بما فی الارضین السفلی [12] منها : ایها المخلوق السوی ، و المنشا المرعی ، فی ظلمات الارحام ، ، [13] و مضاعفات الاستار بدئت [[ من سلاله من طین ] ] ، [14] و وضعت [[ فی قرار مکین ، الی قدر معلوم ] ] ، و اجل مقسوم [15] تمور فی بطن امک جنینا لا تحیر دعاء ، و لا تسمع نداء ، [16] ثم اخرجت من مقرک الی دار لم تشهدها ، و لم تعرف سبل منافعها [1] فمن هداک لاجترار الغذاء من ثدی امک و عرفک عند الحاجه مواضع طلبک و اراداتک [2] هیهات ، ان من یعجز عن صفات ذی الهیئه و الادوات [3] فهو عن صفات خالقه اعجز ، و من تناوله بحدود المخلوقین ابعد

ترجمه

[5] از خطبه های امام ( ع ) آفریدگار بزرگ [6] ستایش مخصوص آفریدگاربندگان است خداوندی که گستراننده زمین جاری سازنده سیل در دره ها [7] رودخانه ها و رویاننده گیاهان در کوهها و تپه ها . نه برای اولیتش آغازی است و نه بر ازلیتش پایانی [8] نخستینی است که همواره بوده و جاویدی است که سرمدی نخواهد داشت . پیشانیها در برابر عظمتش به خاک افتاده و لبها به یگانگی او گشوده شده [9] برای هر مخلوقی حدی قرار داده تا با وجود پاکش شباهت نداشته باشند [ و کسی در شناخت او به اشتباه نیفتد ] [10] افکار و اندیشه ها هرگز نمی توانند با حدود و حرکات و جوارح و ابزار اندازه و حدی برایش تعیین کنند . [11] هیچگاه نمی توان گفت از کی بوده ؟ و برایش نیز سر آمدی نتوان تعیین کرد که گفته شود تا کی خواهد بود ؟ آشکاری است که در باره اش نتوان گفت از جه چیز پیدا شده ؟ [12] و مخفی و پنهانی است که نمی توان گفت : در کجا است ؟ . نه جسم است که بتوان به پایانش دست یافت و نه پوشیده و محجوب است که چیزی بر او محیط گردد . [13] نه آنقدر به موجودات نزدیک است که به آنها چسبیده باشد و نه آنقدر دور که از آنها فاصله گیرد [14] نگاههای ممتد بندگان از او پنهان نیست نه تکرار الفاخ بر زبان نه بالا رفتن و نزدیک شدن به تپه ها [15] و نه برداشتن گامهای بلند در شبهای ظلمانی و درون تاریکیها 000 [1] شبهائی که ماه درخشان بر آن می تابد و خورشید نورانی در طلوع و غروب بر آن میگذرد [2] و تغییر و دگرگونی زمانها و زندگانیها یعنی آمد و شد شب و روز هیچکدام از او مخفی نیست [ و از همه بخوبی آگاه است آری ] [3] پیش از نهایت و سر رسید هر چیز و قبل از احصاء و شمارش از آنها اطلاع داشته است . [4] پروردگار بزرگ از آنچه مشبه و مجسمه [ آنها که برای او جسم یا شبیه قائلند ] اجسام از قبیل [5] اندازه و ابعاد قرارداشتن در مسکن و جایگزیدن در ماوا برای او قائلند برتر و بالاتر است [6] بنابراین حد و اندازه مخصوص مخلوقات و برای غیر خداوند تعیین شده . [7] ابداع مخلوقات [8] مخلوقات را از موادی که ازلی و ابدی باشند نیافریده [9] بلکه آنها را از عدم بوجود آورد و برایشان حدی تعیین فرمود و آنها را به نیکوترین وجه صورتگری کرد . [10] هیچ چیز در برابر قدرتش یارای مقاومت ندارد و از اطاعت و عبادت موجودات بهره ای نمی گیرد علم او بمردگان پیشین [11] همچون علمش به زندگان موجود است آگاهیش به آنچه در آسمانهای بالا است همانند دانشش به آنچه در طبقات پائین زمین است میباشد . [12] قسمت دیگری از این خطبه است ای مخلوقی که با اندام متناسب و در محیط محفوظی آفریده شده ای : در تاریکی های رحم [13] و در پرده های تودرتو آفرینشت از عصاره ی گل آغاز شد[14] و در جایگاه آرام قرار داده شدی تا زمانی مشخص و سرآمدی معین [15] در آنهنگام که چنین بودی و در رحم مادرت حرکت می کردی نه قدرت پاسخگوئی داشتی و نه صدائی می شنیدی . [16] سپس از این جایگاه به محیطی که آنرا مشاهده نکرده بودی و راه بدست آوردن منافعش را نمی شناختی فرستاده شدی 000 [1] [ بگو ] چه کسی تو را در مکیدن شیر از پستان مادرت هدایت نمود ؟ و چه کس تو را به محل آن چه می خواستی آشنا کرد ؟ [2] هیهات آن کس که از توصیف موجوداتی که دارای شکل و اندامند اعضای پیکرند ناتوان است [3] از توصیف خالق خویش عاجزتر و ناتوانتر است و از شناخت او از طریق صفات مخلوقین دورتر

خطبه شماره 164

و من کلام له علیه السلام [4] لما اجتمع الناس الیه و شکوا ما نقموه علی عثمان و سالوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم ، فدخل علیه فقال : [5] ان الناس ورائی و قد استسفرونی بینک و بینهم ، و والله ما ادری ما اقول لک [6] ما اعرف شیئا تجهله ، و لا ادلک علی امر لا تعرفه [7] انک لتعلم ما نعلم ما سبقناک الی شی ء فنخبرک عنه ، و لا خلونا بشی ء فنبلغکه [8] و قد رایت کما راینا ، و سمعت کما سمعنا ، [9] و صحبت رسول الله صلی الله علیه و آله کما صحبنا [10] و ما ابن ابی قحافه و لا ابن الخطاب باولی بعمل الحق منک ، [11] و انت اقرب الی ابی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وشیجه رحم منهما ، [12] و قد نلت من صهره ما لم ینالا فالله الله فی نفسک فانک و الله [13] ما تبصر من عمی ، و لا تعلم من جهل ، و ان الطرق لواضحه ، و ان اعلام الدین لقائمه [14] فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل ، هدی و هدی ، [1] فاقام سنه معلومه ، و امات بدعه مجهوله و ان السنن لنیره ، [2] لها اعلام ، و ان البدع لظاهره ، لها اعلام و ان شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به ، [3] فامات سنه ماخوذه ، و احیا بدعه متروکه [4] و انی سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله یقول : [5] [[ یؤتی یوم القیامه بالامام الجائر و لیس معه نصیر و لا عاذر ، فیلقی فی نار جهنم ، [6] فیدور فیها کما تدور الرحی ، ثم یرتبط فی قعرها ] ] [7] و انی انشدک الله الا تکون امام هذه الامه المقتول ، فانه کان یقال : [8] یقتل فی هذه الامه امام یفتح علیها القتل و القتال الی یوم القیامه ، [9] و یلبس امورها علیها ، و یبث الفتن فیها ، فلا یبصرون الحق من الباطل ، [10] یموجون فیها موجا ، و یمرجون فیها مرجا [11] فلا تکونن لمروان سیقه یسوقک حیث شاء بعد جلال السن و تقضی العمر [12] فقال له عثمان رضی الله عنه : [[ کلم الناس فی ان یؤجلونی ، حتی اخرج الیهم من مظالمهم ] ] [13] فقال علیه السلام : ما کان بالمدینه فلا اجل فیه ، و ما غاب فاجله وصول امرک الیه

ترجمه

[4] از سخنان امام ( ع ) و این در هنگامی بود که مردم نزد او جمع شده واز عثمان شکایت کردند و از آن حضرت خواستند که با عثمان در این زمینه صحبت کند و از او بخواهد که از اشتباهاتش دست بردارد امام ( ع ) بر عثمان وارد شد [ با لحنی مؤدبانه و آمیخته با احترام با او سخن گفت باشد که در دل او اثر کند و از مسیرش باز گردد ] و چنین فرمود : [5] مردم پشت سر من هستند و مرا بین خود و تو سفیر قرار داده اند . سوگند بخدا نمی دانم چه چیز را با تو بگویم ؟ [6] مطلبی را که تو [ در این زمینه ] از آن بی اطلاع باشی سراغ ندارم [7] تو آن چه را که ما می دانیم می دانی ما به چیزی پیشی نگرفته ایم که تو را از آن آگاه سازیم و چیزی را در پنهانی نیافته ایم که آن را به تو ابلاغ کنیم [ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تمام اصول و وظائف اسلامی را آشکارا بیان فرمود و همگان آن را شنیدند ] [8] و همانطور که ما مشاهده کردیم تو هم مشاهده کردی و همانگونه که ما شنیدیم تو هم شنیدی [9] و همچنان که ما با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همنشین بودیم تو نیز همنشین بودی [10] هیچگاه فرزند ابوقحافه [ ابوبکر ] پسر خطاب [ عمر ] در انجام اعمال نیک از تو سزاوارتر نبودند [11] تو به رسولخدا ( ص ) از نظر پیوند خویشاوندی از آن دو نزدیکتری [12] تو از نظر دامادی پیامبر ( ص ) به مرحله ای رسیدی که آن دو نرسیدند خدا را به جان خود رحم کن سوگند بخدا [13] که تو نیاز به راهنمائی و تعلیم نداری راهها آشکارند و نشانه های دین بر پا [14] آگاه باش برترین بندگان در نزد خداوند پیشوای عادلی است . که خود هدایت یافته و دیگران را هدایت می کند [1] سنت معلومی را بر پا دارد بدعت مجهولی را بمیراند . سنتها روشن و نورانیند [2] و نشانه های مشخص دارند بدعتها نیز آشکارند و علامتهائی دارند بدترین مردم نزد پروردگار پیشوای ستمگری است که خود گمراه است و مردم به وسیله او گمراه میشوند [3] سنتهای مورد قبول را از بین برده و بدعتهای متروک را زنده می کند [4] من از رسولخدا ( ص ) شنیدم می فرمود:[5] پیشوای ستمکار را روز رستاخیز حاضر می کنند در حالی که نه یاوری با او است و نه عذرخواهی او را در آتش دوزخ می افکنند [6] و همچون سنگ آسیا در آتش به چرخش می افتد آنگاه او را در قعر دوزخ به زنجیر می کشند [7] و من تو را بخدا سوگند می دهم نکند تو همان پیشوای مقتول این امت گردی . چه اینکه پیامبر ( ص ) همواره می فرمود : [8] در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که پس از آن درهای کشت و کشتار به روی آنها تا قیامت باز خواهدگردید [9] امور این امت را بر آنها مشتبه می کند فتنه و فساد در میانشان گسترش می دهد تا آن جا که حق را از باطل تمیز نمی دهند [10] و به سخنی در آن فتنه غوطه ور می شوند و به شدت در هم آمیخته و فاسد خواهند گردید [11] نکند تو با این سن زیاد و گذراندن عمر زمام خویش را به دست مروان بسپاری تا برد هر جا که خاطرخواه او است . [12] عثمان در پاسخ به آن حضرت گفت : از مردم بخواه به من مهلت دهند تا خویش را از حقوق از دست رفته آنها خلاص گردانم . [13] امام ( ع ) فرمود : آنچه مربوط به مدینه است مهلتی در آن نیست و آنچه بیرون مدینه است مهلتش رسیدن دستور تو به آنها است 00