سفارش تبلیغ
صبا ویژن

**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 31 تا 39

خطبه شماره 31

و من کلامه له علیه السلام [1] لما انفذ عبد الله بن عباس الی الزبیر یستفیئه الی طاعته قبل حرب الجمل [2] لا تلقین طلحه ، فانک تلقه تجده کالثور عاقصا قرنه [3] یرکب الصعب و یقول : هو الذلول و لکن الق الزبیر ، [4] فانه الین عریکه ، فقل له : یقول لک ابن خالک : عرفتنی بالحجاز [5] و انکرتنی بالعراق ، فما عدا مما بدا [6] قال السید الشریف : و هو علیه السلام اول من سمعت منه هذه الکلمه ، اعنی : [[ فما عدا مما بدا ] ]

ترجمه

[1] یکی از سخنان امام ( ع ) که در روز جنگ جمل قبل از آغاز جنگ به هنگامی که ابن عباس را به سوی زبیر فرستاد و از او دعوت به اطاعت کرد فرموده است . [2] با طلحه ملاقات مکن که اگر ملاقاتش کنی وی را همچون گاوی خواهی یافت که شاخهایش اطراف گوشهایش پیچ خورده باشد [3] او بر مرکب سرکش هوا و هوس سوار می شود و می گوید : مرکبی رام است . [4] بلکه با زبیر ارتباط بگیر که نرمتر است به او بگو پسر دائیت می گوید : در حجاز مرا شناختی [5] و در عراق نشناخته انگاشتی چه شد که از پیمان خود بازگشتی ؟ [6] سیدرضی می گوید : جمله کوتاه و پرمعنای . فماعدا ممابدا . [ چه شد که از گذشته برگشتی ؟ ] برای نخستین بار از امام شنیده شده است و پیش از او از کسی این سخن شنیده نشده است .

خطبه شماره 32

و من خطبه له علیه السلام [7] و فیها یصف زمانه بالجور ، و یقسم الناس فیه خمسه اصناف ، ثم یزهدفی الدنیا معنی جور الزمان [8] ایها الناس ، انا قد اصبحنا فی دهر عنود ، و زمن کنود ، [9] یعد فیه المحسن مسیئا ، و یزداد الظالم فیه عتوا ، لا ننتفع بما علمنا ، [10] و لا نسال عما جهلنا ، و لا نتخوف قارعه حتی تحل بنا اصناف المسیئین [11] و الناس علی اربعه اصناف : منهم من لا یمنعه الفساد فی الارض [12] الا مهانه نفسه ، و کلاله حده ، و نضیض وفره ، و منهم المصلت لسیفه ، [1] و المعلن بشره ، و المجلب بخیله و رجله ، قد اشرط نفسه ، [2] و اوبق دینه لحطام ینتهزه ، او مقنب یقوده ، [3] او منبر یفرعه و لبئس المتجر ان تری الدنیا لنفسک ثمنا ، [4] و مما لک عند الله عوضا و منهم من یطلب الدنیا بعمل الاخره ، [5] و لا یطلب الاخره بعمل الدنیا ، قد طامن من شخصه ، و قارب من خطوه ، [6] و شمر من ثوبه ، و زخرف من نفسه للامانه [7] و اتخذ ستر الله ذریعه الی المعصیه و منهم من ابعده عن طلب الملک ضؤوله نفسه [8] و انقطاع سببه ، فقصرته الحال علی حاله ، فتحلی باسم القناعه ، [9] و تزین بلباس اهل الزهاده ، و لیس من ذلک فی مراح و لا مغدی [10] الراغبین فی الله [11] و بقی رجال غض ابصارهم ذکر المرجع ، و اراق دموعهم خوف المحشر ، [12] فهم بین شرید ناد ، و خائف مقموع ، و ساکت مکعوم ، [13] و داع مخلص ، و ثکلان موجع قد اخملتهم التقیه [14] و شملتهم الذله ، فهم فی بحر اجاج افواههم ضامزه ، [15] و قلوبهم قرحه ، قد وعظوا حتی ملوا ،[16] و قهروا حتی ذلوا ، و قتلوا حتی قلوا [1] التزهید فی الدنیا [2] فلتکن الدنیا فی اعینکم اصغر من حثاله القرخ ، و قراضه الجلم ، [3] و اتعظوا بمن کان قبلکم ، قبل ان یتعظ بکم من بعدکم ، [4] وارفضوها ذمیمه ، فانها قد رفضت من کان اشغف بها منکم [5] قال الشریف رضی الله عنه : اقول : و هذه الخطبه ربما نسبها من لا علم له الی معاویه ، وهی من کلام امیر المؤمنین علیه السلام الذی لا یشک فیه ، و این الذهب من الرغام و این العذب من الاجاج و قد دل علی ذلک الدلیل الخریت و نقده الناقد البصیر عمرو بن نحر الجاحظ ، فانه ذکر هذه الخطبه فی کتاب [[ البیان و التبیین ] ] و ذکر من نسبها الی معاویه ، ثم تکلم من بعدها بکلام فی معناها ، جملته انه قال : و هذا الکلام بکلام علی علیه السلام اشبه ، و بمذهبه فی تصنیف الناس ، و فی الاخبار عما هم علیه من القهر و الاذلال ، و من التقیه و الخوف ، الیق قال : و متی و جدنا معاویه فی حال من الاحوال یسلک فی کلامه مسلک الزهاد ، و مذاهب العباد

ترجمه

[7] در این خطبه از ستمگری زمان اصناف مردم و زهد در دنیا سخن به میان آمده است زیر نقاب آخرت دنیا را می طلبند [8] ای مردم ما در روزگاری کینه توز و زمانی پر کفران واقع شده ایم [9] نیکوکار را بد کردار می شمارد و بر ستم و سرکشی ظالمان می افزاید از دانش خود بهره نمی گیریم [10] و از آنچه نمی دانیم پرسش نمی کنیم از حوادث و فتنه های آینده تا بر ما هجوم نیاورده اند وحشتی نداریم . [11] در چنین شرایطی مردم چهار گروهند : عده ای اگر دست به فساد نمی زنند به خاطر این است که : [12] روحشان ناتوان و شمشیرشان کند و امکانات مالی در اختیار آنها نیست . گروه دیگر آنانند که شمشیر کشیده اند [1] و شر و فساد خویش را آشکارا اعلام می دارند لشکرهای خود از سواره و پیاده گرد آورده و خویشتن را آماده کرده اند [2] دین شان را برای این تباه ساخته اند که ثروتی بیندوزند و یا فرماندهی جمعیتی را برای خود فراهم سازند [3] و یا به منبری صعود کرده برای مردم خطبه بخوانند چه بد تجارتی است که انسان دنیا را بهای خویشتن ببیند [4] و به جای نعمتها و رضایت پروردگار در آخرت زندگی این جهان را برگزیند . گروه سوم کسانی هستند که : [ از زیر نقاب ] کارهای آخرتی دنیا را می طلبند [5] و آخرت را به وسیله کارهای این جهان نمی طلبند خود را کوچک و متواضع جلوه می دهند گامها را کوتاه برمی دارند [6] دامن لباس خویش را جمع می نمایند خویشتن را به زیور ایمان داران می آرایند [ خود را به شعار مردان صالح آراسته اند ] [7] و پوشش خدائی را وسیله معصیت قرار داده اند . گروه چهارم آنانند که پستی و بی وسیله ای آنان را از رسیدن به جاه و مقام بازداشته [8] و دستشان از همه جا کوتاه شده و خود را به زیور قناعت آراسته اند [9] و به لباس زاهدان زینت داده اند [ اما حقیقت این است ] که در هیچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلک زاهدان راستین نبوده اند . [10] راغبان به خدا [ در این میان ] [11] گروهی باقی مانده اند که : یاد قیامت چشمهاشان را فروافکنده و ترس بازپسین اشکشان را جاری ساخته [12] اینان [ به خاطر سخنان حقی که می گویند ] یا از جامعه رانده شده اند و در خاموشی و تنهائی فرورفته اند ویا ترسان و مقهور مانده و یا لب از گفتار فروبسته اند [13] و بعضی هم مخلصانه به کار دعوت به سوی خدا پرداخته اند عده ای هم گریان و دردناکند که تقیه آنان را از چشم مردم انداخته است [14] و ناتوانی وجودشان را فراگرفته [ اینان به کسانی می مانند ] که در دریای نمک غوطه ورند دهانشان بسته [15] و قلب شان مجروح است [ آنقدر ] نصیحت کرده اند که خسته شده اند [16] از بس مغلوب شده اند ناتوان گشته اند و از بس کشته داده اند به کمی گرائیده اند 000 [1] بی اعتنائی و زهد در دنیا [2] ای مردم دنیا در چشم شما باید کم ارزش تر از پوست درخت و اضافیهای مقراضهائی که با آن پشم حیوانات را می چینند بوده باشد [3] از پیشینیان پند بگیرید پیش از آنکه آیندگان از شما پند بگیرند [4] این جهان پست و مذموم را رها کنید زیرا که افرادی را که از شما شیفته تر نیست به آن بوده اند رها ساخت [5] سیدرضی می گوید : بعضی از نادانان این خطبه را به معاویه نسبت داده اند ولی بدون تردید این خطبه از سخنان امیرمؤمنان است : طلا کجا و خاک کجا ؟ آب گوارا و شیرین کجا و آب نمک کجا ؟ دلیل بر این مطلب سخن عمروبن بحر جاحظ است که ماهر در ادب و نقاد بصیر سخن می باشد او این خطبه را در کتاب البیان والتبیین آورده و گفته است : آن را به معاویه نسبت داده اند سپس اضافه کرده که این خطبه به سخن امام ( ع ) و به روش او در تقسیم مردم شبیه تر است و اوست که به بیان حال مردم از غلبه ذلت تقیه و ترس واردتر است سپس می گوید : تاکنون چه موقع دیده ایم که معاویه در یکی از سخنانش مسیر زهد پیش گیرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب کند ؟

خطبه شماره 33

و من خطبه له علیه السلام [6] عند خروجه لقتال اهل البصره ، و فیها حکمه مبعث الرسل ،ثم یذکر فضله و یذم الخارجین [7] قال عبد الله بن عباس رضی الله عنه : دخلت علی امیر المؤمنین علیه السلام بذی قار [8] و هو یخصف نعله ، فقال لی : ما قیمه هذا النعل ? [9] فقلت : لا قیمه لها فقال علیه السلام : و الله لهی احب الی من امرتکم ، [10] الا ان اقیم حقا ، او ادفع باطلا ، ثم خرج فخطب الناس فقال : [1] حکمه بعثه النبی [2] ان الله بعث محمدا صلی الله علیه و آله ، و لیس احد من العرب یقرا کتابا ، [3] و لا یدعی نبوه ، فساق الناس حتی بواهم محلتهم [4] ، و بلغهم منجاتهم ، فاستقامت قناتهم ، و اطمانت صفاتهم فضل علی [5] اما و الله کنت لفی ساقتها حتی تولت بحذافیرها : [6] ما عجزت و لا جبنت ، و ان مسیری هذا لمثلها ، [7] فلانقبن الباطل حتی یخرج الحق من جنبه توبیخ الخارجین علیه [8] مالی و لقریش و الله لقد قاتلهم کافرین ، و لاقاتلنهم مفتونین ، [9] و انی لصاحبهم بالامس ، کما انا صاحبهم الیوم و الله ما تنقم منا قریش [10] الا ان الله اختارنا علیهم ، فادخلناهم فی حیزنا ، فکانوا کما قال الاول : [11] ادمت لعمری شربک المحض صابحا و اکلک بالزبد المقشره البجرا [12] و نحن و هبناک العلاء و لم تکن علیا ، و حطنا حولک الجرد و السمرا

ترجمه

[6] از سخنانی است که امام ( ع ) هنگام خروج برای جنگ با اهل بصره فرموده ارزش این کفش چند است ؟ [7] عبدالله بن عباس می گوید : در منزل ذی قار بر امیرمؤمنان وارد شدم [8] هنگامی که مشغول وصله نمودن کفش خود بود . به من فرمود : قیمت این کفش چقدر است ؟ [9] گفتم بهائی ندارد فرمود : بخدا سوگند همین کفش بی ارزش برایم از حکومت بر شما محبوب تر است [10] مگر اینکه با این حکومت حقی را بپا دارم و یا باطلی را دفع نمائم 000 سپس امام از [ خیمه ] بیرون آمد و برای مردم چنین ایراد سخن کرد : [1] نتایج درخشان بعثت پیامبر ( ص ) [2] خداوند هنگامی محمد ( ص ) را مبعوث ساخت که هیچکس از عرب کتاب آسمانی نداشت [3] و ادعای نبوت نمی نمود . او مردم را تا سرمنزل نجات سوق داد و به محیط رستگاری رسانید [4] و در پرتو وی بر مشکلات پیروز شدند و جای پای آنها محکم شد . [5] بخدا سوگند من در دنبال این لشکر بودم و آنها را به پیشروی وامی داشتم تا باطل به کلی عقب نشینی کرد و حق ظاهر گشت . [6] در این راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نکرد . هم اکنون نیز به دنبال همان راه می روم . [7] و پرده باطل را می شکافم تا حق از درون آن خارج گردد . [8] مرا با قریش چکار ؟ بخدا سوگند هنگامی که کافر بودند با آنها جنگیدم و هم اکنون که فریب خورده اند با آنها مبارزه می کنم [9] دیروز همراهشان بودم چنانکه امروز نیز با آنها مصاحبم . سوگند بخدا قریش از ما انتقام نمی کشد [10] جز به این خاطر که خداوند ما را از میان آنان برگزیده [ و بر آنان مقدم داشته است ] ما هم آنها را در زمره خویش شناختیم ولی همانند گفته شاعر شدند آنجا که می گوید : [11] به جان خودم سوگند که هر صبح از شیر خالص صاف نوشیدید . و از غذای لذیذ چرب تا سرحد اشباع کامل خوردید . [12] ما به تو عظمت بخشیدیم در حالی که بزرگ نبودی . و در اطراف تو با سواران تا به صبح بیداری کشیدیم و از تو نگهداری کردیم

خطبه شماره 34

و من خطبه له علیه السلام [1] فی استنفار الناس الی اهل الشام بعد فراغه من امر الخوارج ، و فیهایتافف بالناس ، و ینصح لهم بطریق السداد [2] اف لکم لقد سئمت عتابکم ارضیتم بالحیاه الدنیا من الاخره عوضا ? و [3] بالذل من العز خلفا ? اذا دعوتکم الی جهاد عدوکم [4] دارت اعینکم ، کانکم من الموت فی غمره و من الذهول فی سکره [5] یرتج علیکم حواری فتعمهون ، و کان قلوبکم مالوسه ، [6] فانتم لا تعلقون ما انتم لی بثقه سجیس اللیالی ، [7] و ما انتم برکن یمال بکم ، و لا زوافر عز یفتقر الیکم [8] ما انتم الا کابل ضل رعاتها ، فکلما جمعت من جانب انتشرت من آخر ، [9] لبئس لعمر الله سعر نار الحرب انتم تکادون و لا تکیدون ، [10] و تنتقص اطرافکم فلا تمتعضون ، لا ینام عنکم و انتم فی غفله ساهون ، [11] غلب و الله المتخاذلون و ایم الله انی لاظن بکم ان لو حمس الوغی ، [12] و استحر الموت ، قد انفرجتم عن ابن ابی طالب انفراج الراس [13] و الله ان امرا یمکن عدوه من نفسه یعرق لحمه ، [14] و یهشم عظمه ، و یفری جلده ، لعظیم عجزه ، [15] ضعیف ما ضمت علیه جوانح صدره انت فکن ذاک ان شئت [16] فاما انا فوالله دون ان اعطی ذلک ضرب بالمشرفیه تطیر منه فراش الهام 10] و تطیح السواعد و الاقدام ، و یفعل الله بعد ذلک مایشاء [2] طریق السداد [3] ایها الناس ان لی علیکم حقا ، و لکم علی حق : فاما حقکم علی [4] فالنصیحه لکم ، و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا[5] ] و تادیبکم کیما تعلموا واما حقی علیکم فالوفاء بالبیعه ، [6] و النصیحه فی المشهد و المغیب و الاجابه حین ادعوکم ، و الطاعه حین آمرکم

ترجمه

[1] این خطبه را امام درباره بسیج مردم به سوی شامیان ایراد فرموده است از سرزنش شما خسته شده ام [2] نفرین بر شما از بس شما را سرزنش کردم خسته شدم آیا به جای زندگی [ لذت بخش ] آخرت به زندگی موقت دنیا راضی گشته اید ؟ [3] و به جای عزت و سربلندی بدبختی و ذلت را برگزیده اید ؟ هرگاه شما را به جهاد با دشمن دعوت می کنم [4] چشمتان از ترس در جام دیده دور می زند گویا ترس از مرگ عقلتان را ربوده [5] و همچون مستانی که قادر به پاسخ نیستند از خود بی خود شده و سرگردان گشته اید [6] و گویا عقلهای خود را از دست داده اید و درک نمی کنید من هرگز و هیچگاه به شما اعتماد ندارم اعتماد بر شما نیست که [ در دفع دشمن ] به شما تکیه شود [7] و نه قبیله و یاران شرافتمندی هستید که دست نیاز به سوی تان دراز گردد [8] به شتران بی ساربان می مانید که هر گاه از یکطرف گرد آئید از سوی دیگر پراکنده می شوید . [9] بخدا سوگند شما وسیله بدی برای افروختن آتش جنگ بر ضد دشمنان هستید نقشه ها برای شما می کشند اما شما مرد کشیدن نقشه ای بر ضد آنان نیستید [10] دشمن به شما حمله می کند و شهرها را از دستتان خارج می سازد و شما به خشم نمی آئید دیده دشمن برای حمله به شما خواب ندارد ولی شما در غفلت و بی خبری به سر می برید [11] شکست از آن آنانی است که دست از یاری یکدیگر برمی دارند . بخدا سوگند گمان می کنم اگر جنگ سخت درگیر شود [12] و حرارت و سوزش مرگ به شما رسد از اطراف فرزند ابوطالب همچون جدائی سر از بدن جدا و پراکنده شوید [13] بخدا سوگند کسی که دشمن را بر جان خویش مسلط گرداند که گوشتش را بخورد [14] استخوانش را بشکند و پوستش را جدا سازد عجز و ناتوانی او بسیار بزرگ [15] و قلب او بسیار کوچک و ناتوان است . ای شنونده اگر تو هم می خواهی در زبونی و ناتوانی مانند این چنین کسی باشی باش [16] اما من بخدا سوگند از پای ننشینم و قبل از آنکه به دشمن فرصت دهم با شمشیر آبدار چنان ضربه ای بر پیکر او وارد سازم که ریزه های استخوان سر او بپرد [1] و بازوها و قدمهایش جدا گردد پس از آن آنچه خداوند خواهد می شود . [2] طریق عدالت [3] ای مردم مرا بر شما و شما را بر من حقی است اما حق شما بر من آن است که [4] از خیرخواهی شما دریغ نورزم و بیت المال شما را در راه شما صرف کنم و شما را تعلیم دهم تا از جهل و نادانی نجات یابید [5] و تربیتتان کنم تا فراگیرید . و اما حق من بر شما این است که در بیعت خویش با من وفادار باشید [6] و در آشکارا و نهان خیرخواهی را از دست ندهید . هر وقت شما را بخوانم اجابت نمائید و هر گاه فرمان دادم اطاعت کنید

خطبه شماره 35

و من خطبه له علیه السلام [7] بعد التحکیم و ما بلغه من امر الحکمین و فیها حمد الله علی بلائه ، ثم بیان سبب البلوی الحمد علی البلاء [8] الحمد لله و ان اتی الدهر بالخطب الفادح ، و الحدث الجلیل [9] و اشهد ان لا اله الا الله لا شریک له ، لیس معه اله غیره [10] و ان محمدا عبده و رسوله ، صلی الله علیه و آله سبب البلوی [11] اما بعد ، فان معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسره ، [12] و تعقب الندامه و قد کنت امرتکم فی هذه الحکومه امری ، [1] و نخلت لکم مخزون رایی ، لو کان یطاع لقصیر امر [2] فابیتم علی اباء المخالفین الجفاه ، و المنابذین العصاه ، حتی ارتاب الناصح بنصحه ، [3] و ضن الزند بقدحه ،فکنت انا و ایاکم کما قال اخو هوازن :[4] امرتکم امری بمنعرج اللوی فلم تستبینوا النصح الا ضحی الغد

ترجمه

[7] این خطبه را امام ( ع ) پس از خاتمه جریان حکمین ایراد فرموده است از سخن ناصح سرپیچی مکنید [8] ستایش مخصوص خداوند است هر چند روزگار پیشامدهای سنگین و خطیر و حوادث بزرگ پیش آورد . [9] گواهی می دهم معبودی جز خداوند یگانه نیست شریک ندارد و معبودی با او نیست [10] و گواهی می دهم محمد ( ص ) بنده و فرستاده او است . [11] اما بعد : نافرمانی از دستور نصیحت کننده مهربان دانا و باتجربه باعث حسرت می شود [12] و پشیمانی به دنبال دارد . من فرمان خویش را در مورد حکمیت به شما گفتم 000 [1] و نظر خالص خود را در اختیار شما گذاردم اگر کسی گوش به سخنان قیصر می داد [2] اما شما همانند مخالفان جفاکار و نافرمانان پیمان شکن امتناع ورزیدید تا به آنجا که نصیحت کننده در پند خویش گویا به تردید افتاد [3] و از پند و اندرز خودداری نمود . مثال من و شما همچون گفتار برادر هوازن است که گفت : [4] من در سرزمین منعرج اللوی دستور خود را دادم ولی این نصیحت تنها فردا ظهر آشکار شد

خطبه شماره 36

و من خطبه له علیه السلام [5] فی تخویف اهل النهروان [6] فانا نذیر لکم ان تصبحوا صرعی باثناء هذا النهر ، و باهضام هذا الغائط ، [7] علی غیر بینه من ربکم ، و لا سلطان مبین معکم : [8] قد طوحت بکم الدار ، و احتبلکم المقدار [9] و قد کنت نهیتکم عن هذه الحکومه فابیتم علی اباء المنابذین ، حتی صرفت رایی الی هواکم ، [10] و انتم معاشر اخفاء الهام ، سفهاء الاحلام ، [11] و لم آت لا ابا لکم بجرا ، و لا اردت لکم ضرا

ترجمه

[5] خطبه ای است که امام برای اعلام خطر به خوارج نهروان در مورداشتباهاتشان ایراد فرموده است نکند بی دلیل کشته شوید [6] شما را از این بیم می دهم : نکند بدون دلیلی از پروردگارتان [7] و با دستی تهی از مدرک روشن جسد شما در کنار این نهر و در این گودال بیفتد . [8] دنیا شما را در گمراهی پرتاب کرده و مقدراتی [ که به دست شما فراهم شده ] شما را آماده مرگ ساخته است . [9] من شما را از این حکمیت نهی کردم ولی با سرسختی مخالفت نمودید و فرمان مرا پشت سر انداختید تا به دلخواه شما تن دردادم [10] ای گروه کم عقل و ای کم فکرها [11] من کار خلافی انجام نداده بودم و نمی خواستم به شما زیان برسانم

خطبه شماره 37

و من کلام له علیه السلام [12] یجری مجری الخطبه و فیه یذکر فضائله علیه السلام قاله بعد وقعه النهروان [13] فقمت بالامر حین فشلوا ، و تطلعت حین تقبعوا ، [1] و نطقت حین تعتعوا ، و مضیت بنور الله حین و قفوا و کنت اخفضهم صوتا ، [2] و اعلاهم فوتا ، فطرت بعنانها ، و استبددت برهانها [3] کالجبل لا تحرکه القواصف ، و لا تزیله العواصف لم یکن لاحد فی مهمز [4] و لا لقائل فی مغمز الذلیل عندی عزیز حتی آخذ الحق له ، [5] و القوی عندی ضعیف حتی آخذ الحق منه رضینا عن الله قضاءه ، و سلمنا لله امره [6] اترانی اکذب علی رسول الله صلی الله علیه و سلم ? [7] و الله لانا اول من صدقه ، فلا اکون اول من کذب علیه فنظرت فی امری ، [8] فاذا طاعتی قد سبقت بیعتی ، و اذا المیثاق فی عنقی لغیری

ترجمه

[12] سخنی است از امام که در حکم خطبه است زورمند در برابرم ذلیل است تا حق را از او بگیرم [13] آن دم که همه از ترس در خانه نشسته بودند من قیام کردم و آنگاه که همگی خود را پنهان کرده بودند من آشکارا به میدان آمدم 000 [1] و همان زمان که همه لب فروبسته بودند من سخن گفتم و آن وقت که جمعیت همه توقف کرده بودند من با راهنمائی نور خدا به راه افتادم فریاد نمی زدم [2] صدایم از همه آهسته تر اما از همه پیشگامتر بودم زمام امر را به دست گرفتم و پرواز کردم و جائزه سبقت در فضائل را بردم . [3] همانند کوهی که تندبادها آن را به حرکت در نمی آورد و طوفانها آن را از جای بر نمی کند هیچکس نمی توانست عیبی در من بیابد [4] و هیچ سخن چینی جای طعن در من نمی یافت . ستمدیدگانی که در نظرها ذلیل و پستند از نظر من عزیز و محترمند تا حقشان را بگیرم [5] و نیرومندان ستمگر در نظر من حقیر و پستند تا حق دیگران را از آنها بستانم . در برابر فرمان خدا راضی و تسلیم امر او هستیم [6] آیا گمان می کنید ممکن است من به رسولخدا ( ص ) دروغ ببندم ؟ [ و اگر از او خبری غیبی نقل می کنم ممکن است خلاف واقع باشد ؟ ] . [7] بخدا سوگند من نخستین کسی هستم که وی را تصدیق کردم و هرگز من اول کسی نخواهم بود که او را تکذیب نمایم . در کار خود اندیشه کردم [8] دیدم اطاعت [ فرمان پیامبر خدا ( ص ) بر بیعت [ اجباری با متصدیان حکومت ] مقدم است و هنوز پیمان پیامبر ( ص ) در مورد دیگران [ برای حفظ موجودیت اسلام ] در گردن من می باشد

خطبه شماره 38

و من کلام له علیه السلام [9] و فیها عله تسمیه الشبهه شبهه ثم بیان حال الناس فیها [10] و انما سمیت الشبهه شبهه لانها تشبه الحق : فاما اولیاء الله فضیاؤهم فیها الیقین ، [11] و دلیلهم سمت الهدی و اما اعداء الله فدعاؤهم فیها الضلال ،[12] و دلیلهم العمی ، فما ینجو من الموت من خافه ، [13] و لا یعطی البقاء من احبه

ترجمه

[9] سخنی است که امام درباره معنی شبهه ایراد فرموده است [10] شبهه را از این رو شبهه نام نهاده اند که شباهت به حق دارد اما برای دوستان خدا نوری که آنان را در تاریکیهای شبهه راهنمائی کند یقین آنها است [11] و راهنمای آنها مسیر هدایت است ولی دشمنان خدا گمراهیشان آنها را به شبهات دعوت می کند [12] و راهنمای آنها کوری باطن است آنکس که از مرگ بترسد هرگز به خاطر این ترس از مرگ نجات نمی یابد [13] همانطور که آن کس که مرگ را دوست دارد برای همیشه در این جهان باقی نخواهد ماند

خطبه شماره 39

و من خطبه له علیه السلام [14] خطبها عند علمه بغزوه النعمان بن بشیر صاحب معاویه لعین التمر ، وفیها یبدی عذره ، و یستنهض الناس لنصرته [15] منیت بمن لا یطیع اذا امرت و لا یجیب اذا دعوت ، لا ابا [ نهج البلاغه م 6 ] لکم [1] ما تنتظرون بنصرکم ربکم ? اما دین یجمعکم ، و لا حمیه تحمشکم [2] اقوم فیکم مستصرخا و انادیکم متغوثا ، [3] فلا تسمعون لی قولا ، و لا تطیعون لی امرا ، حتی تکشف الامور عن عواقب المساءه ، [4] فما یدرک بکم ثار ، و لا یبلغ بکم مرام ، دعوتکم الی نصر اخوانکم [5] فجرجرتم جرجره الجمل الاسر ، و تثاقلتم تثاقل النضو الادبر ، [6] ثم خرج الی منکم جنید متذائب ضعیف [7] [[کانما یساقون الی الموت و هم ینظرون ] ] [8] قال السید الشریف : اقول : قوله علیه السلام : [[ متذائب ] ] ای مضطرب ، من قولهم : تذاءبت الریح ، ای اضطرب هبوبها و منه سمی الذئب ذئبا ، لاضطراب مشیته

ترجمه

[14] هر چه شما را دعوت می کنم اجابت نمی کنید [15] گرفتار مردمی شده ام که هر گاه فرمانشان دهم اطاعت نمی کنند و چون دعوتشان نمایم اجابت نمی نمایند . ای بی اصلها [1] در یاری پروردگارتان منتظر چه هستید ؟ آیا دین ندارید که شما را گرد آورد ؟ و یا غیرتی که شما را به خشم وادارد ؟ [2] در میان شما بپاخاسته ام هر چه فریاد می کشم و از شما یاری می طلبم [3] سخن مرا نمی شنوید و از دستورم اطاعت نمی نمائید تا چهره واقعی کارهای بد آشکار گردد [4] نه با شما می توان انتقام خونی گرفت و نه با کمک شما به هدف می توان رسید شما را به یاری برادرانتان دعوت کردم [5] همانند شتری که از درد بنالد آه و ناله سر دادید و یا همانند حیوانی که پشتش زخم باشد کندی کردید [6] تنها گروه کمی به سوی من شتافتند اما آنها نیز افراد مضطرب و ناتوانی بودند [7] که گویا آنها را به سوی مرگ می برند در حالی که آن را با چشم خود می نگرند [8] سیدرضی می گوید : متذائب یعنی مضطرب از تذائبت الریح [ بادهای مختلف وزید ] گرفته شده و اینکه عرب به گرگ ذئب می گوید آن نیز از همین ماده است زیرا به هنگام راه رفتن یکنوع اضطراب در او دیده می شود .