**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 226 تا 240

خطبه شماره226

و من خطبه له علیه السلام [4] فی التنفیر من الدنیا[5] دار بالبلاء محفوفه ، و بالغدر معروفه ، لا تدوم احوالها ، و لا یسلم نزالها [6] احوال مختلفه ، و تارات متصرفه ، العیش فیها مذموم ، [7] والامان منها معدوم ، و انما اهلها فیها اغراض مستهدفه ، [8] ترمیهم بسهامها ، و تفنیهم بحمامها [9] واعلموا عباد الله انکم و ما انتم فیه من هذه الدنیا علی سبیل من قد مضی قبلکم ، [10] ممن کان اطول منکم اعمارا ، و اعمر دیارا ، و ابعد آثارا ، [11] اصبحت اصواتهم هامده ، و ریاحهم راکده ، [12] و اجسادهم بالیه ، و دیارهم خالیه ، و آثارهم عافیه فاستبدلوا بالقصور المشیده ، [13] و النمارق الممهده ، الصخور والاحجار المسنده ، [14] والقبور اللاطئه الملحده ، التی قد بنی علی الخراب فناؤها [1] و شید بالتراب بناؤها ، فمحلها مقترب ، [2] و ساکنها مغترب ، بین اهل محله موحشین ، و اهل فراغ متشاغلین ، [3] لا یستانسون بالاوطان ، و لا یتواصلون تواصل الجیران ، علی ما بینهم من قرب الجوار ، و دنو الدار [4] و کیف یکون بینهم تزاور ، و قد طحنهم بکلکله البلی ، و اکلتهم الجنادل و الثری [5] و کان قد صرتم الی ما صاروا الیه ، وارتهنکم ذلک المضجع [6] وضمکم ذلک المستودع فکیف بکم لو تناهت بکم الامور ، [7] و بعثرت القبور : [[ هنالک تبلو کل نفس ما اسلفت ، [8] و ردوا الی الله مولاهم الحق ، و ضل عنهم ما کانوا یفترون ] ]

ترجمه

[4] از خطبه های امام ( ع ) که در تنفر از زرق و برق دنیا ایراد فرموده [5] [ دنیا ] سرائی است که بلاها آن را احاطه کرده و به بی وفائی و مکر معروف است حالاتش یکنواخت نمی ماند و ساکنانش ایمن نیستند . [6] احوالش گوناگون و حالاتش گذرنده زندگی در آن مذموم [7] و امنیت در آن غیر ممکن است اهل آن همواره هدف تیرهای بلا هستند [8] که مرتبا به سوی آنها پرتاب می شود و با مرگ نابودشان می سازد . [9] ای بندگان خدا بدانید شما و آنچه در آن از این دنیا هستید در همان راهی قرار دارید که پیشینیان شما بودند [10] همانها که عمرشان از شما طولانی تر و سرزمینشان آبادتر و آثارشان از شما بیشتر بود [11] ناگاه صداهایشان خاموش نیروها و حرکتهاشان راکد [12] اجسادشان کهنه سرزمینشان خالی و آثارشان مندرس گردید قصرهای بلند و محکم [13] و بساط عیش و پشتیهای نرم و راحت آنها به سنگ و آجر و لحدهای گورستان تبدیل شد [14] همان گورهائی که بنای آن بر خرابی گذارده شده [1] و با خاک آن را محکم کرده اند محل قبرها به هم نزدیک [2] و ساکنان آنها از هم غریب و دور در میان محله وحشت زدگان و فارغ بالهای گرفتار و مشغول قرار دارند . [3] با وطنهای خود انس نمی گیرند و همچون همسایگان با هم ارتباطی ندارند با اینکه به هم نزدیکند و خانه هایشان در کنار هم قرار دارد [4] چگونه می توانند با هم دیدار کنند در حالی که فنا و فرسودگی با سینه خود آنها را در هم کوبیده و سنگ و خاکها آنان را خورده اند . [5] در پیش خود مجسم سازید که شما نیز مانند آنها خواهید شد و در گرو همان قبر [6] و در دل همان ودیعه گاه قرار خواهید گرفت . چگونه خواهید بود آنگاه که امور پایان پذیرد [ و دوران برزخ تمام شود ] [7] مردگان از قبرها برخیزند آنجا است که هر کس از آنچه از پیش فرستاده آگاه می شود [8] و به سوی خداوند که مولا و سرپرست همگان است باز می گردند و افتراها و سخنهای نابجائی که در دنیا دست آویزشان بود به دردشان نمی خورد

خطبه شماره 227

و من دعاء له علیه السلام [9] یلجا فیه الی الله لیهدیه الی الرشاد[10] اللهم انک آنس الانسین لاولیائک ، و احضرهم بالکفایه للمتوکلین علیک [11] تشاهدهم فی سرائرهم ، و تطلع علیهم فی ضمائرهم ، [12] و تعلم مبلغ بصائرهم فاسرارهم لک مکشوفه ، [13] و قلوبهم الیک ملهوفه ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذکرک ، [14] و ان صبت علیهم المصائب لجوؤا الی الاستجاره بک ، [15] علما بان ازمه الامور بیدک ، و مصادرها عن قضائک [1] اللهم ان فههت عن مسالتی ، او عمیت عن طلبتی [2] فدلنی علی مصالحی ، و خذ بقلبی الی مراشدی ، فلیس ذلک بنکر من هدایاتک ، [3] و لا ببدع من کفایاتک [4] اللهم احملنی علی عفوک ، و لا تحملنی علی عدلک

ترجمه

[9] از دعاهای امام ( ع ) که در آن از خداوند تقاضای هدایت به خیر وسعادت می کند [10] پروردگارا تو برای دوستانت مانوس ترین مونس هائی و برای توکل کنندگانت بهترین برطرف کننده [11] مشکلات درون دل آنان را می دانی و از اسرار ضمیرشان آگاهی [12] و از اندازه دید چشمانشان باخبری اسرار آنها برایت مکشوف [13] و قلوبشان به تو متوجه است و اگر غربت آنان را به وحشت اندازد یاد تو مونس تنهائی آنهاست [14] و اگر مصائب و مشکلات بر آنان فروبارد به تو پناه می آورند [15] چه اینکه می دانند زمام امور به دست تو است و سرچشمه آنها به فرمان تو [1] پروردگارا اگر از بیان خواسته خود عاجز شوم و یا در پیداکردن راه و رسم درخواست خود نابینا گردم [2] تو مرا بر مصالح خویش راهنمائی کن و قلبم را به سوی آنچه رشد و صلاح من است رهبری فرما که این کار از هدایتهای تو به دور نیست [3] و برآوردن چنین خواسته هائی برای تو تازگی ندارد .[4] پروردگارا با عفو و بخشش خود با من رفتار کن نه با عدل و دادگریت

خطبه شماره 228

و من کلام له علیه السلام [5] یرید به بعض اصحابه [6] لله بلاء فلان ، فلقد قوم الاود ، و داوی العمد ، [7] و اقام السنه ، و خلف الفتنه ذهب نقی الثوب ، قلیل العیب [8] اصاب خیرها ، و سبق شرها ادی الی الله طاعته ، واتقاه بحقه [9] رحل و ترکهم فی طرق متشعبه لا یتهدی بها الضال ، و لا یستیقن المهتدی

ترجمه

[5] از سخنان امام ( ع ) که به بعضی از اصحابش اشاره می کند . [6] خداوندبه او خیر دهد که کژیها را راست کرد و بیماریها را مداوا نمود [7] سنت را به پاداشت و فتنه را پشت سر گذاشت با جامه ای پاک و کم عیب از این جهان رخت بربست [8] به خیر و نیکی آن رسید از شر و بدی آن رهائی یافت وظیفه خویش را نسبت به خداوند انجام داد و آنچنان که باید از مجازات او می ترسید [9] خود رفت و مردم را بر سر چندراهی باقی گذاشت که نه گمراهان در آن هدایت می یافتند و نه جویندگان هدایت به یقین راه خویش را پیدا می کردند .

خطبه شماره 229

و من کلام له علیه السلام [10] فی وصف بیعته بالخلافه قال الشریف : و قد تقدم بالفاخ مختلفه [11] و بسطتم یدی فکففتها ، و مددتموها فقبضتها ، [12] ثم تداککتم علی تداک الابل الهیم علی حیاضها یوم وردها ، حتی انقطعت النعل ، [1] و سقط الرداء ، و وطی ء الضعیف ، و بلغ من سرور الناس ببیعتهم ایای [2] ان ابتهج بها الصغیر ، و هدج الیها الکبیر ، [3] و تحامل نحوها العلیل ، و حسرت الیها الکعاب

ترجمه

[10] از سخنان امام ( ع ) پیرامون بیعت مردم با او در امر خلافت شریف رضی می گوید : نظیر این سخن با تعبیرهای دیگری قبلا گذشت . [11] شما [ برای بیعت ] دستم را گشودید و من بستم . شما آن را به سوی خود کشیدید و من آن را برگرفتم [12] پس از آن همچون شتران تشنه که روز وعده آب به آبخورگاه حمله کنند و به یکدیگر پهلو زنند به گردم ریختید آنچنانکه بند کفشم پاره شد [1] عبا از دوشم افتاد و ضعیفان پایمال گردیدند سرور و خوشحالی مردم آن روز به خاطر بیعت با من چنان شدت داشت [2] که کودکان به وجد آمده و پیران خانه نشین [3] با پای لرزان خود برای دیدار منظره این بیعت به راه افتاده بودند بیماران برای مشاهده بر دوش افراد سوار شده و دوشیزگان نو رسیده [ بر اثر عجله و شتاب ] بدون نقاب در مجمع حاضر شده بودند

خطبه شماره 230

و من خطبه له علیه السلام [4] فی مقاصد اخری [5] فان تقوی الله مفتاح سداد ، و ذخیره معاد ، و عتق من کل ملکه ، [6] و نجاه من کل هلکه بها ینجح الطالب ، و ینجو الهارب ، و تنال الرغائب [7] فضل العمل [8] فاعملوا والعمل یرفع ، و التوبه تنفع ، و الدعاء یسمع ، والحال هادئه والاقلام جاریه [9] و بادروا بالاعمال عمرا ناکسا ، [10] او مرضا حابسا ، او موتا خالسا فان الموت هادم لذاتکم ، [11] و مکدر شهواتکم ، و مباعد طیاتکم زائر غیر محبوب ، [12] و قرن غیر مغلوب ، و واتر غیر مطلوب قد اعلقتکم حبائله ، [13] و تکنفتکم غوائله ، و اقتصدتکم معابله [14] و عظمت فیکم سطوته ، و تتابعت علیکم عدوته ، [1] و قلت عنکم نبوته فیوشک ان تغاشکم دواجی ظلله [2] واحتدام علله و حنادس غمراته ، و غواشی سکراته ، [3] و الیم ارهاقه ، و دجو اطباقه ، و جشوبه مذاقه [4] فکان قد اتاکم بغته فاسکت نجیکم ، و فرق ندیکم ، [5] و عفی آثارکم ، و عطل دیارکم ، و بعث وراثکم ، یقتسمون تراثکم ، [6] بین حمیم خاص لم ینفع ، و قریب محزون لم یمنع ، و آخر شامت لم یجزع [7] فضل الجد [8] فعلیکم بالجد والاجتهاد ، والتاهب و الاستعداد ، و التزود فی منزل الزاد [9] و لا تغرنکم الحیاه الدنیا کما غرت من کان قبلکم من الامم الماضیه ، والقرون الخالیه ، [10] الذین احتلبوا درتها ،[11] و اصابوا غرتها و افنوا عدتها ،و اخلقوا جدتها .و اصبحت مساکنهم اجداثا [12] و اموالهم میراثا لا یعرفون من اتاهم ، و لا یحفلون من بکاهم ، [13] و لا یجیبون من دعاهم فاحذروا الدنیا [14] فانها غداره غراره خدوع ، معطیه منوع ، ملبسه نزوع ، [15] لا یدوم رخاؤها ، و لا ینقضی عناؤها و لا یرکد بلاؤها [16] و منها فی صفه الزهاد : کانوا قوما من اهل الدنیا و لیسوا من اهلها ، فکانوا فیها کمن لیس منها ، [1] عملوا فیها بما یبصرون ، و بادروا فیها ما یحذرون ، [2] تقلب ابدانهم بین ظهرانی اهل الاخره [3] و یرون اهل الدنیا یعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احیائهم

ترجمه

[4] از خطبه های امام ( ع ) پیرامون مسائل گوناگون [5] تقوا و ترس از خداکلید گشایش هر دری است و ذخیره رستاخیز و سبب آزادی از هر گونه بردگی [ شیطان ] [6] و نجات از هر گونه هلاکت در پرتو تقوا طالبان پیروز و فرارگنندگان رهائی می یابند و با آن به هر هدف و آرزوئی می توان رسید [7] ارزش عمل [8] عمل کنید [ تا هنگامی ] عمل [ شما به پیشگاه خدا ] بالا می رود و توبه نفع می بخشد و به دعاهای شما ترتیب اثر داده می شود [ عمل کنید تا زمانی که ] احوال آرام و قلمهای [ فرشتگان برای نوشتن اعمال ] در جریان است [9] به انجام اعمال صالح مبادرت ورزید پیش از آنکه عمرتان پایان یابد [10] یا بیماری مانع گردد و یا تیر مرگ شما را هدف قرار دهد چه اینکه مرگ از بین برنده لذات است [11] و مکدرکننده تمایلات و فاصله افکن میان شما و اهدافتان دیدارکننده ای است دوست نداشتنی [12] حریفی است مغلوب ناشدنی جنایتکاری است تعقیب نکردنی هم اکنون دامهایش بر دست و پای شما آویخته [13] و ناراحتیها و مشکلاتش شما را احاطه نموده تیرهایش شما را هدف قرار داده [14] تسلطش بر شما ع ظیم است و حملاتش پی درپی 000 [1] کمتر ممکن است تیرش به هدف اصابت نکند و ضربه اش کارگر نشود چقدر نزدیک است که سایه های مرگ [2] و شدت دردهای آن و تیرگی بیهوشی ها و ظلمت سکرات [3] و تالمات خروج روح از تن و تاریکی زمان چشم به هم گذاشتن و ناگواری آن شما را فراگیرد . [4] خوب پیش خود مجسم سازید که ناگهان مرگ به شما حمله ور می شود و شما را حتی از گفتن سخن آهسته ساکت می سازد . دوستان مشاورتان را از گردتان پراکنده می کند [5] آثارتان را محو و خانه هایتان را معطل می گذارد وارثان شما را برمی انگیزاند تا ارث شما را تقسیم کنند [6] اینها یا دوستان خاصی هستند که نمی توانند به هنگام مرگ به شما نفعی ببخشند و یا نزدیکان غمزده ای که نمی توانند جلوی مرگ را بگیرند و یا مسروران و شماتت کنندگانی که از مرگ شما غم به خاطر راه نمی دهند [7] تلاش و کوشش [8] با جدیت و کوشش [ در انجام اعمال نیک ] بپردازید برای این سفر آماده شوید و زاد و توشه از این منزل فراوان برگیرید . [9] دنیا شما را مغرور نسازد چنانکه پیشینیان و امتهای گذشته را در اعصار و قرون قبل مغرور ساخت [10] همانها که شیر از پستان دنیا دوشیدند [11] و به غفلتهای آن گرفتار شدند مدت آن را به پایان بردند و تازه های آن را کهنه ساختند . ولی سرانجام مسکنهای آنها گورستان [12] و ثروتهاشان میراث برای دیگران گردید هم اکنون کسی که نزد آنان برود وی را نمی شناسند و به آنها که برایشان می گریند اهمیت نمی دهند [13] و به کسانی که آنان را می خوانند پاسخ نمی گویند . از زرق و برق دنیا برحذر باشید [14] که غدار است و مکار فریبنده است و حیله گر بخشنده ای است منع کننده پوشنده ای است برهنه سازنده [15] آرامش آن بی دوام مشکلاتش بی سرانجام و بلاهایش جاودانی و قطع ناشدنی [16] قسمتی دیگر از این خطبه که در توصیف زاهدان است . آنها گروهی از مردم دنیا بودند اما اهل آن نبودند یعنی در دنیا بودند اما همچون کسانی که در آن نبودند [1] به آنچه درک می کردند عمل می نمودند و از آنچه باید برحذر باشند پیشی می گرفتند [2] آنها جز با کسانی که اهل آخرت بودند نشست و برخاست نداشتند [3] می دیدند که دنیاپرستان مرگ اجساد را بزرگ می شمرند اما اینها مرگ قلبهای زندگان را بزرگتر می دانند

خطبه شماره 231

و من خطبه له علیه السلام [4] خطبها بذی قار ، و هو متوجه الی البصره ، ذکرها الواقدی فی کتاب [[الجمل ] ] : [5] فصدع بما امر به ، و بلغ رسالات ربه ، فلم الله به الصدع [6] و رتق به الفتق ، و الف به الشمل بین ذوی الارحام ، [7] بعد العداوه الواغره فی الصدور ، و الضغائن القادحه فی القلوب

ترجمه

[4] از خطبه های امام ( ع ) این خطبه را امام در ذی قار هنگام حرکت به سوی بصره ایراد فرمود واقدی این خطبه را در کتاب الجمل آورده است . [5] پیامبر ( ص ) برای انجام فرمان خداوند قیام کرد و رسالتهای پروردگارش را ابلاغ نمود به وسیله او شکافهای اجتماعی را پر کرد [6] و فاصله ها را پیوستگی بخشید بین خویشاوندان یگانگی برقرار ساخت [7] بعد از آنکه آتش دشمنی در سینه ها و کینه های برافروخته در دلها جایگزین شده بود .

خطبه شماره 232

و من کلام له علیه السلام [8] کلم به عبد الله بن زمعه ، و هو من شیعته ، و ذلک انه قدم علیه فی خلافته یطلب منه مالا ، فقال علیه السلام : [9] ان هذا المال لیس لی و لا لک ، و انما هو فی ء للمسلمین ، [10] و جلب اسیافهم ، فان شرکتهم فی حربهم ، کان لک مثل حظهم ، [11] و الا فجناه ایدیهم لا تکون لغیر افواههم [ نهج البلاغه م 23 ]

ترجمه

[8] از سخنان امام علیه السلام عبدالله ابن زمعه که از شیعیان آن حضرت بود به هنگام خلافتش نزد امام آمد و از او درخواست مالی کرد امام ( ع ) سخنان ذیل را در پاسخش فرمود : [9] این ثروت نه مال من است و نه از آن تو غنیمتی است مربوط به مسلمانان [10] که با شمشیرهاشان به دست آورده اند اگر تو در نبرد همراهشان بوده ای سهمی همچون سهم آنان داری [11] وگرنه دستچین آنها برای غیر دهان آنان نخواهد بود

خطبه شماره 233

و من کلام له علیه السلام [1] بعد ان اقدم احدهم علی الکلام فحصر ، و هو فی فضل اهل بیت ، ووصف فساد الزمان [2] الا و ان اللسان بضعه من الانسان ، فلا یسعده القول اذا امتنع ، [3] و لا یمهله النطق اذا اتسع و انا لامراء الکلام ، [4] و فینا تنشبت عروقه ، و علینا تهدلت غضونه [5] فساد الزمان [6] واعلموا رحمکم الله انکم فی زمان القائل فیه بالحق قلیل ، [7] و اللسان عن الصدق کلیل ، و اللازم للحق ذلیل اهله معتکفون علی العصیان ، [8] مصطلحون علی الادهان ، فتاهم عارم ، و شائبهم آثم ، [9] و عالمهم منافق ، و قارنهم مماذق لا یعظم صغیرهم کبیرهم ، و لا یعول غنیهم فقیرهم

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) این سخن را امام هنگامی فرمود که جعده بن هبیره نتوانست در منبر سخن بگوید . این سخن در باره فضائل اهل بیت ( ع ) و اوضاع نابسامان عصر او می باشد [2] آگاه باشید زبان پاره گوشتی است از این پیکر انسان هرگاه آمادگی در انسان نباشد زبان هم یارای نطق ندارد [3] و به هنگام آمادگی نطق مهلتش نمی دهد ما فرمانروایان سخنیم [4] و رگ و ریشه آن در میان ما استوار و محکم شده و شاخه هایش بر ما سایه افکنده است [5] فساد زمان [6] خدای شما را رحمت کند بدانید در زمانی قرار گرفته اید که گوینده حق کم است [7] و زبان از گفتار راست عاجز و گنگ و حق جویان خوارند مردمش همدم گناه [8] و همگام سستی و تنبلی اند جوانانشان بداخلاق بزرگسالانشان گنهکار [9] عالمشان منافق و دوستان در دوستی خیانتکارند . نه کوچکشان بزرگسال را احترام می کنند : و نه ثروتمندشان زندگی مستمندانشان را تکفل می نماید

خطبه شماره 234

و من کلام له علیه السلام [10] روی ذعلب الیمامی عن احمد بن قتیبه ، عن عبد الله بن یزید ، عن مالک بن دحیه ، قال : کنا عند امیرالمؤمنین علیه السلام ، و قد ذکر عنده اختلاف الناس فقال : [11] انما فرق بینهم مبادی ء طینهم ، و ذلک انهم کانوا فلقه من سبخ ارض و عذبها ، [1] و حزن تربه و سهلها ، فهم علی حسب قرب ارضهم یتقاربون ، [2] و علی قدراختلافها یتفاوتون ، فتام الرواء ناقص العقل ، [3] و ماد القامه قصیر الهمه ، و زاکی العمل قبیح المنظر ، [4] و قریب القعر بعید السبر ، و معروف الضریبه منکر الجلیبه [5] و تائه القلب متفرق اللب ، و طلیق اللسان حدید الجنان

ترجمه

[10] از سخنان امام علیه السلام ذعلب یمانی از احمدبن قتیبه ازعبدالله بن یزید از مالک بن دحیه نقل می کند که : خدمت امیرمؤمنان ( ع ) بودیم درآنجا سخن از تفاوتهای مردم به میان آمد امام ( ع ) فرمود : [11] آنچه بین آنها تفاوت به وجود آورده آغاز سرشت آنها است چه اینکه آنها از قطعه ای از زمین شور و شیرین [1] سفت و سست ترکیب یافته اند و بر حسب نزدیک بودن خاکشان با هم نزدیکند [2] و به مقدار فاصله خاکشان با یکدیگر متفاوتند افراد خوش منظر [ غالبا ] سست عقلند [3] بلندقدان کم همت پاکیزه عملان بدمنظرند [4] و کوتاه قدان خوشفکر و عمیقند آنها که نهادی پاک دارند اعمالشان نیز پاک است [5] کسانی که عقلشان حیران است افکارشان پراکنده است و سخنوران قوی القلب اند .

خطبه شماره 235

و من کلام له علیه السلام [6] قاله و هو یلی غسل رسول الله ، صلی الله علیه و آله ، و تجهیزه :[7] بابی انت و امی یا رسول الله لقد انقطع بموتک مالم ینقطع بموت غیرک [8] من النبوه والانباء و اخبار السماء خصصت حتی صرت مسلیا عمن سواک ، [9] و عممت حتی صار الناس فیک سواء و لولا انک امرت بالصبر [10] و نهیت عن الجزع ، لانفدنا علیک ماء الشؤون [11] و لکان الداء مماطلا والکمد محالفا ، و قلا لک [12] ولکنه ما لا یملک رده ، و لا یستطاع دفعه بابی انت و امی اذکرنا عند ربک ، واجعلنا من بالک

ترجمه

[6] از سخنان امام علیه السلام این سخن را هنگامی که پیامبر ( ص ) راغسل می داد و او را برای دفن مهیا می ساخت فرموده است . [7] پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا با مرگ تو چیزی قطع شد که با مرگ دیگری قطع نگشت [8] و آن نبوت و اخبار و آگاهی از آسمان بود . مصیبت تو این امتیاز را دارد که از ناحیه ای تسلی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگها اهمیتی ندارد [9] و از سوی دیگر این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو در سوگند . اگر نبود که امر به صبر و شکیبائی فرموده ای [10] و از بیتابی نهی نموده ای آنقدر گریه می کردم که اشکهایم تمام شود [11] و این درد جانکاه همیشه برای من باقی بود و حزن و اندوهم دائمی و تازه اینها در مصیبت تو کم بود [12] اما حیف نمی توان مرگ را بازگرداند و آن را دفع نمود . پدر و مادرم فدایت باد ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و ما را هرگز فراموش منما

خطبه شماره 236

و من کلام له علیه السلام [1] اقتص فیه ذکر ما کان منه بعد هجره النبی صلی الله علیه و آله ثم لحاقه به : [2] فجعلت اتبع ماخذ رسول الله صلی الله علیه و آله فاطا ذکره ، حتی انتهیت الی العرج [3] قال السید الشریف رضی الله عنه فی کلام طویل : قوله علیه السلام : [[ فاعطا ذکره ] ] ، من الکلام الذی رمی به الی غایتی الایجاز و الفصاحه ، اراد انی کنت اعطی خبره صلی الله علیه و آله من بدء خروجی الی ان انتهیت الی هذا الموضع ، فکنی عن ذلک بهذه الکنایه العجیبه

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) که پیرامون حوادث بعد از هجرت پیامبر ( ص ) و ملحق شدنش به آن حضرت بحث می کند [2] خود را در همان راهی قرار دادم که پیامبر ( ص ) رفته بود همه جا در سراغش بودم و در گذرگاههای یادش قدم می زدم تا اینکه به منزلگاه عرج رسیدم . [3] این سخن از یک کلام طولانی از آن حضرت گرفته شده است . سیدرضی می گوید : جمله فاطا ذکره . [ در گذرگاههای یاد او قدم می زدم ] از سخنانی است که در نهایت ایجاز و اختصار و فصاحت است و منظور امام ( ع ) این است که خبر پیامبر ( ص ) از ابتداء حرکت تا پایان مسیر به من داده می شد امام از این معنی با آن کنایه عجیب یاد کرده است

خطبه شماره 237

و من خطبه له علیه السلام [4] فی المسارعه الی العمل [5] فاعملوا و انتم فی نفس البقاء ، و الصحف منشوره ، [6] و التوبه مبسوطه ، والمدبر یدعی ، والمسی ء یرجی ، قبل ان یخمد العمل ، [7] و ینقطع المهل ، و ینقضی الاجل ، و یسد باب التوبه ، و تصعد الملائکه [8] فاخذ امرؤ من نفسه لنفسه ، و اخذ من حی لمیت ، و من فان لباق ، و من ذاهب لدائم [9] امرؤ خاف الله و هو معمر الی اجله ، و منظور الی عمله [10] امرؤ الجم نفسه بلجامها ، و زمها بزمامها ، فامسکها بلجامها عن معاصی الله ، و قادها بزمامها الی طاعه الله

ترجمه

[4] از خطبه های امام ( ع ) که یارانش را در آن به تسریع مبارزه دربرابر شورشیان جمل دعوت می کند [5] حال که در متن زندگی و حیات هستید به عمل پردازید پرونده ها باز [6] بساط توبه گسترده فراریان از اطاعت خدا به سوی آن خوانده می شوند بدکاران امید بازگشت و پاک شدن دارند پیش از آنکه چراغ عمل خاموش گردد [7] مهلت قطع شود اجل پایان گیرد در توبه بسته شود و فرشتگان به آسمان روند [ سخت بکوشید و فرصت را غنیمت بشمرید ] [8] هر انسانی باید برای خویش از خویشتن و از حیاتش برای پس از مرگش از جهان فانی برای جهان باقی و از این سفرش برای اقامتگاه آخرتش توشه برگیرد . [9] و نیز انسان باید در تمام طول عمر از خدا بترسد زیرا به او مهلت عمل داده است [10] و همچنین انسان باید نفس سرکش را زمام کند و آن را از طغیان نگاه دارد و از همین راه او را از نافرمانی به اطاعت خداوند بکشاند

خطبه شماره 238

و من کلام له علیه السلام [1] فی شان الحکمین و ذم اهل الشام [2] جفاه طغام ، و عبید اقزام ، جمعوا من کل اوب ، [3] و تلقطوامن کل شوب ، ممن ینبغی ان یفقه و یؤدب ،و یعلم و یدرب ، [4] و یولی علیه ویوخذ علی یدیه [5] لیسوا من المهاجرین والانصار ، و لا من الذین تبوؤوا الدار والایمان [6] الا و ان القوم اختاروا لانفسهم اقرب القوم مما تحبون ، [7] و انکم اخترتم لانفسکم اقرب القوم مما تکرهون [8] و انما عهدکم بعبد الله ابن قیس بالامس یقول : [9] [[ انها فتنه ، فقطعوا اوتارکم ، و شیموا سیوفکم ] ] [10] فان کان صادقا فقد اخطا بمسیره غیر مستکره ، [11] و ان کان کاذبا فقد لزمته التهمه فادفعوا فی صدر عمرو بن العاص بعبد الله بن العباس ، [12] و خذوا مهل الایام ، و حوطوا قواصی الاسلام [13] الا ترون بلادکم تغزی ، و الی صفاتکم ترمی ?

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) که درباره حکمین و نکوهش شامیان و پیروان معاویه فرموده است [2] آنها سنگدلان اوباش و بردگانی اراذلند که از هر سو گرد آمده اند [3] و از گروههای مختلف ترکیب یافته اند . [ اینان ] از کسانی هستند که سزاوار است بفهمند، ادب شوند، آموخته گردند و تربیت شوند [4] از کسانی هستند که باید برایشان قیم و سرپرستی تعیین کرد و دستشان را گرفت و از تصرف در اموالشان ممنوع کرد [5] نه از مهاجران هستند و نه از انصار و نه از آنان که خانه و زندگی خود را برای مهاجران آماده کرده اند و از جان و دل ایمان را پذیرفتند . [6] آگاه باشید شامیان برای خویش نزدیکترین افرادی را که دوست داشتند [ عمروعاص ] به حکمیت برگزیده اند [7] و شما نزدیکترین فرد از میان کسانی که از آنها ناخشنود بودید [ ابوموسی ] به حکمیت انتخاب کرده اید [8] سر و کار شما با [ امثال ] عبدالله بن قیس است همان کسی که دیروز می گفت : [9] جنگ فتنه است بند کمانها را ببرید و شمشیرها را در نیام کنید [10] اگر راستگو است پس چرا خود بدون اجبار در میدان نبرد شرکت کرد [11] و اگر دروغگو است پس متهم است . سینه عمروعاص را با مشت گره کرده عبدالله بن عباس بشکنید [12] و از مهلت روزگار استفاده نمائید و مرزهای اسلام را در اختیار بگیرید . [13] مگر نمی بینید شهرهای شما را میدان نبرد کرده اند و سرزمین حیات و زندگی شما هدف تیر دشمن قرار گرفته است ؟

خطبه شماره 239

و من خطبه له علیه السلام [14] یذکر فیها آل محمد صلی الله علیه و آله [15] هم عیش العلم ، و موت الجهل یخبرکم حلمهم عن علمهم ، [1] و ظاهرهم عن باطنهم ، و صمتهم عن حکم منطقهم [2] لا یخالفون الحق و لا یختلفون فیه و هم دعائم الاسلام ، و ولائج الاعتصام [3] بهم عاد الحق الی نصابه ، وانزاح الباطل عن مقامه ، [4] وانقطع لسانه عن منبته عقلوا الدین عقل و عایه و رعایه ، [5] لا عقل سماع وروایه فان رواه العلم کثیر ، و رعاته قلیل

ترجمه

[14] از خطبه های امام ( ع ) که در آن از آل محمد ( ص ) سخن به میان آورده است [15] آل محمد ( ص ) مایه حیات علم و دانشند و مرگ نادانی ، حلمشان شما را از علم و دانششان آگاه می سازد . [1] و ظاهرشان از باطنشان ، سکوتشان از حکمت و منطقشان شما را مطلع می گرداند [2] هرگز با حق مخالفت نمی کنند و در آن اختلاف ندارند آنها ارکان اسلامند و پناهگاه مردم [3] به وسیله آنان حق به نصاب خود رسید و باطل ریشه کن گردید [4] و زبان باطل از بن برکنده شد دین را درک کردند درکی توام با فراگیری و عمل [5] نه تنها شنیدن و نقل کردن زیرا راویان علم فراوانند و رعایت کنندگان و عمل کنندگان کم

خطبه شماره 240

و من کلام له علیه السلام [6] قاله لعبد الله بن العباس ، و قد جاءه برساله من عثمان ، و هو محصوریساله فیها الخروج الی ماله بینبع ، لیقل هتف الناس باسمه للخلافه ، بعد ان کان ساله مثل ذلک من قبل ، فقال علیه السلام : [7] یابن عباس ، ما یرید عثمان الا ان یجعلنی جملا ناضحا بالغرب : [8] اقبل و ادبر بعث الی ان اخرج ، ثم بعث الی ان اقدم ، [9] ثم هو الان یبعث الی ان اخرج والله لقد دفعت عنه حتی خشیت ان اکوان آثما

ترجمه

[6] از سخنان امام ( ع ) عبدالله بن عباس به هنگامی که عثمان درمحاصره بود از ناحیه او این پیام را برای امام ( ع ) آورد که پیشنهاد می کرد امام ( ع ) از مدینه خارج شود و به ملک خود ینبع برود تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند و این بار دوم بود که عثمان از آن حضرت چنین درخواستی می کرد . این بار امام ( ع ) در پاسخ عبدالله بن عباس فرمود : [7] ای ابن عباس عثمان مقصودی جز این ندارد که مرا همچون شتر آبکش قرار دهد . [8] گاهی بروم و گاه بازگردم یک بار فرستاد که از مدینه خارج شوم و باز فرستاد که بازگردم [9] و هم اکنون نیز فرستاده است که بیرون رو بخدا سوگند من آنقدر از او دفاع کردم که ترسیدم گناهکار باشم

خطبه شماره 241

و من کلام له علیه السلام [10] یحث به اصحابه علی الجهاد[11] والله مستادیکم شکره و مورثکم امره ، و ممهلکم فی مضمار محدود ، [1] لتتنازعوا سبقه ، فشدوا عقد المازر ، [2] واطووا فضول الخواصر ، و لا تجتمع عزیمه و ولیمه [3] ما انقض النوم لعزائم الیوم ، و امحی الظلم لتذاکیر الهمم [4] و صلی الله علی سیدنا محمد النبی الامی ، و علی آله مصابیح الدجی و العروه الوثقی ، و سلم تسلیما کثیرا

 

ترجمه

[10] از سخنان امام ( ع ) که در آن اصحابش را به جهاد تشویق فرموده است [11] خداوند از شما ادای شکر و سپاس خویش را می طلبد و فرمان خویش را به دست شما می سپارد و در این سرای آزمایش و تمرین به شما فرصت می دهد 000 [1] تا کوشش کنید و برنده جایزه او [ بهشت برین ] شوید بنابراین کمربندها را محکم ببندید و آماده شوید [2] و دامنها را به کمر زنید [ تا دست و پایتان را نگیرد و مانع تلاش شما نشود ] به مقامهای بلندرسیدن با هوسرانی و لذت سازگار نیست [3] بسا خوابهای [ شب ] است که تصمیمهای روز را از بین برده و تاریکیها است که یاد همتهای بلند را از خاطر محو کرده است . [4] درود بر سید و سرور ما محمد پیامبر ( ص ) و بر خاندانش چراغهای روشنی بخش تاریکیها و رشته های محکم الهی و سلام فراوان بر آنها باد


خطبه 220 تا 226

خطبه شماره 220

و من کلام له علیه السلام [8] فی وصف السالک الطریق الی الله سبحانه [9] قد احیا عقله ، و امات نفسه ، حتی دق جلیله ، [10] و لطف غلیظه ، و برق له لامع کثیر البرق ، فابان له الطریق ، [11] و سلک به السبیل ، و تدافعته الابواب الی باب السلامه ، [12] و دار الاقامه ، و ثبتت رجلاه بطمانینه بدنه فی قرار الامن و الراحه ، بما استعمل قلبه ، و ارضی ربه [ نهج البلاغه م 22 ]

ترجمه

[8] از سخنان امام ( ع ) این سخن در توصیف پوینده راه خدا است [9] عقلش رازنده ساخته و شهواتش را میرانده است تا آنجا که جسمش به لاغری گرائیده [10] و خشونت و غلظت اخلاقش به لطافت تبدیل شده برقی پر نور در وجودش درخشیده و راه هدایت را برایش روشن ساخته [11] و در طریق الهی او را به راه انداخته همواره در مسیر تکامل از بابی به باب دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانی راه یافته [12] و در قرار امن و راحت با آرامش و اعتماد قرار گرفته است . [ اینها همه به خاطر ] آن است که عقل و قلبش را به کار واداشته و پروردگارش را راضی ساخته است .

خطبه شماره 221

و من کلام له علیه السلام [1] قاله بعد تلاوته : [[ الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر ] ] [2] یا له مراما ما ابعده وزورا ما اغفله و خطرا ما افظعه [3] لقد استخلوا منهم ای مدکر ، و تناوشوهم من مکان بعید [4] افبمصارع آبائهم یفخرون ام بعدید الهلکی یتکاثرون [5] یرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حرکات سکنت [6] و لان یکونوا عبرا ، احق من ان یکونوا مفتخرا ، [7] و لان یهبطوا بهم جناب ذله ، احجی من ان یقوموا بهم مقام عزه [8] لقد نظروا الیهم بابصار العشوه ، و ضربوا منهم فی غمره جهاله ، [9] و لو استنطقوا عنهم عرصات تلک الدیار الخاویه ، و الربوع الخالیه ، [10] لقالت : ذهبوا فی الارض ضلالا ، و ذهبتم فی اعقابهم جهالا ، [11] تطؤون فی هامهم ، و تستنبتون فی اجسادهم ، [12] و ترتعون فیما لفظوا ، و تسکنون فیما خربوا ، [13] و انما الایام بینکم و بینهم بواک و نوائح علیکم [14] اولئکم سلف غایتکم ، و فراط مناهلکم ، [15] الذین کانت لهم مقاوم العز ، و حلبات الفخر ، ملوکا و سوقا [1] سلکوا فی بطون البرزخ سبیلا سلطت الارض علیهم فیه ، [2] فاکلت من لحومهم ، و شربت من دمائهم ، [3] فاصبحوا فی فجوات قبورهم جمادا لا ینمون ، و ضمارا لا یوجدون ، [4] لا یفزعهم ورود الاهوال ، و لا یحزنهم تنکر الاحوال ، و لا یحلفون بالرواجف ، [5] و لا یاذنون للقواصف غیبا لا ینتظرون ، [6] و شهودا لا یحضرون ، و انما کانوا جمیعا فتشتتوا ، و آلافا فافترقوا ، [7] و ما عن طول عهدهم ، ولا بعد محلهم ، عمیت اخبارهم و صمت دیارهم ، [8] و لکنهم سقوا کاسا بدلتهم بالنطق خرسا ، و بالسمع صمما ، [9] و بالحرکات سکونا ، فکانهم فی ارتجال الصفه صرعی سبات [10] جیران لا یتانسون ، و احباء لا یتزاورون [11] بلیت بینهم عرا التعارف ، وانقطعت منهم اسباب الاخاء ، [12] فکلهم وحید و هم جمیع ، و بجانب الهجر و هم اخلاء ، [13] لا یتعارفون للیل صباحا ، و لا لنهار مساء [14] ای الجدیدین ظعنوا فیه کان علیهم سرمدا ، شاهدوا من اخطار دارهم افظع مما خافوا ، [15] و راوا من آیاتها اعظم مما قدروا ،[16] فکلتا الغایتین مدت لهم الی مباءه فاتت مبالغ الخوف و الرجاء [17] فلو کانوا ینطقون بها لعیوا بصفه ما شاهدوا و ما عاینوا [1] و لئن عمیت آثارهم ، وانقطعت اخبارهم ، لقد رجعت فیهم ابصار العبر ، [2] و سمعت عنهم آذان العقول ، و تکلموا من غیر جهات النطق ، [3] فقالوا : کلحت الوجوه النواضر ، و خوت الاجسام النواعم ، [4] و لبسنا اهدام البلی ، و تکاءدنا ضیق المضجع ، [5] و توارثنا الوحشه ، و تهکمت علینا الربوع الصموت ، [6] فانمحت محاسن اجسادنا ، و تنکرت معارف صورنا ، [7] و طالت فی مساکن الوحشه اقامتنا ، و لم نجد من کرب فرجا ، و لا من ضیق متسعا [8] فلو مثلتهم بعقلک ، او کشف عنهم محجوب الغطاء لک ، [9] و قد ارتسخت اسماعهم بالهوام فاستکت ، [10] و اکتحلت ابصارهم بالتراب فخسفت ، و تقطعت الالسنه فی افواههم بعد ذلاقتها ، [11] و همدت القلوب فی صدورهم بعد یقظتها ، [12] و عاث فی کل جارحه منهم جدید بلی سمجها ، [13] و سهل طرق الافه الیها ، مستسلمات فلا اید تدفع ، و لا قلوب تجزع ، [14] لرایت اشجان قلوب ، و اقذاء عیون ، لهم فی کل فظاعه صفه حال لا تنتقل ، [15] و غمره لا تنجلی فکم اکلت الارض من عزیز جسد و انیق لون کان فی الدنیا غذی ترف ،و ربیب شرف [16] یتعلل بالسرور فی ساعه حزنه ،و یفزع الی السلوه ان مصیبه نزلت به : ضنا بغضاره عیشه ، و شحاحه بلهوه و لعبه [1] فبینا هو یضحک الی الدنیا و تضحک الیه فی ظل عیش غفول ، [2] اذ وطی ء الدهر به حسکه و نقضت الایام قواه ، [3] و نظرت الیه الحتوف من کث ، فخالطه بث لا یعرفه ، [4] و نجی هم ما کان یجده ، و تولدت فیه فترات علل ، [5] آنس ما کان بصحته ، ففزع الی ما کان عوده الاطباء من تسکین الحار بالقار ، و تحریک البارد بالحار ، [6] فلم یطفی ء ببارد الا ثور حراره ، و لا حرک بحار الا هیج بروده ، [7] و لا اعتدل بممازج لتلک الطبائع الا امد منها کل ذات داء ، [8] حتی فتر معلله ، و ذهل ممرضه ، و تعایا اهله بصفه دائه ، [9] و خرسوا عن جواب السائلین عنه ، و تنازعوا دونه شجی خبر یکتمونه : [10] فقائل یقول : هو لما به ، و ممن لهم ایاب عافیته ، [11] و مصبر لهم فقده ، یذکرهم اسی الماضین من قبله [12] فبینا هو کذلک علی جناح من فراق الدنیا ، و ترک الاحبه [13] اذ عرض له عارض من غصصه ، فتحیرت نوافذ فطنته ، و یبست رطوبه لسانه [14] فکم من مهم من جوابه عرفه فعی عن رده ، [15] و دعاء مؤلم بقلبه سمعه فتصام عنه ، من کبیر کان یعظمه ، او صغیر کان یرحمه [16] و ان للموت لغمرات هی افظع من ان تستغرق بصفه ، او تعتدل علی عقول اهل الدنیا

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) این سخن را پس از تلاوت این آیات الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر بیان فرمود . [2] شگفتا چه هدف بسیار دوری و چه زیارت کنندگان غافلی و چه افتخار موهوم و رسوائی به یاد استخوانهای پوسیده کسانی افتاده اند که سالها است خاک شده اند آن هم چه یادآوری آنها با این فاصله [3] به یاد تفاخر به کسانی افتاده اند [که هیچگونه سودی به حالشان نخواهد داشت ] [4] آیا به خوابگاه ابدی پدران خویش افتخار می کنند ؟ و یا با شمارش تعداد مردگان و نابودشدگان خود را بسیار می شمرند ؟ [5] [ گوئی ] خواهان بازگشت اجسادی هستند که تار و پودشان از هم گسیخته و حرکاتشان به سکون تبدیل یافته [6] [ این اجساد پوسیده ] اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا باعث افتخار [7] اگر با توجه به وضع آنان به آستانه تواضع فرود آیند عاقلانه تر است تا آنان را وسیله سربلندی قرار دهند [8] [ اما ] به آنها با چشمان کم سو نگاه انداختند و در اثر این کوته بینی در دریای جهل و غرور فرورفتند . [9] اگر شرح حال آنان را از عرصه های ویران آن دیار و خانه های خالی بپرسند [10] پاسخ خواهند داد در زمین گم شدند [ و بدنهاشان خاک و خاک آنها معلوم نیست در کجا پراکنده و جزء چه موجودی شده است ] شما نیز بعد از آنان در غرور و جهل قرار گرفته اید [11] بر جمجمه آنها قدم می گذارید و بر اجساد آنها زراعت می کنید [12] و از آنچه باقی گذارده اند می خورید و در کهنه خانه های آنها سکونت می گزینید [13] و زمان در فاصله بین شما و آنها بر شما نوحه گری و زاری می کند . [14] آنها پیش از شما به کام مرگ فرورفتند و برای تعیین آب خورگاه از شما پیشی گرفتند [15] [ آری ] همانها که دارای مقامهای عزت و درجات افتخار بودند سلاطین بودند و یا رعایای آنها 000 [1] [ پس از مرگ ] در درون قبرها خزیدند و زمین بر آنها مسلط شد [2] از گوشتشان خورد و از خونهایشان آشامید [3] در حفره های گورستان به صورت جمادی بی رشد و ناپیدا که امید یافت شدن آن هرگز نیست قرار گرفتند . [4] دیگر وقوع حوادث هراس انگیز آنها را به وحشت نمی اندازد و دگرگونیها آنها را محزون نمی سازد به زلزله ها و اضطرابات اعتنائی ندارند [5] و به سر و صداهای شدید گوش فرانمی دهند غائبانی هستند که انتظارشان کشیده نمی شود و حاضرانی هستند که حضور نمی یابند جمع بودند و پراکنده شدند به یکدیگر الفت داشتند و جدا گردیدند [7] اگر اخبارشان به دست فراموشی سپرده شده و دیارشان در سکوت فرورفته است براثر طول زمان و بعد محل سکونت آنان نیست [8] بلکه جامی به آنها نوشانده اند که به جای سخن گفتن گنگ و به جای شنوائی کر شدند [9] و حرکاتشان به سکون تبدیل یافته است و در دید نخست پنداری که به خواب رفته اند [10] همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمی گیرند دوستانی هستند که به دیدار یکدیگر نمی روند [11] پیوندهای شناسائی در میان آنها به کهنگی گرائیده و اسباب برادری قطع گردیده [12] همه با اینکه جمعند تنهایند و با اینکه دوستند از یکدیگر دورند [13] نه برای شب صحبگاهی می شناسند و نه برای روز شامگاهی [14] شب یا روزی که رخت سفر مرگ در آن بسته اند برای آنها جاودان شده خطرات آن جهان را وحشتناک تر از آنچه می ترسیدند یافتند [15] و نشانه های آن را بزرگتر از آنچه در نظر داشتند مشاهده کردند [16] برای وصول به هر یک از دو نتیجه [ بهشت یا دوزخ ] تا محل قرارگاهشان مهلت داده شده و عالمی از بیم و امید برایشان فراهم ساخته [17] اگر می خواستند آنچه را که در آنجا مشاهده کرده اند و با چشم دیده اند توصیف کنند زبانشان عاجز می ماند 000 [1] ولی اگر آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته چشمهای عبرت گیر آنها را می نگرد [2] و گوش دل اخبار آنان را می شنود و با غیر زبان خود حرف می زنند [3] و می گویند : چهره های خرم و زیبا پژمرده شده و در حالت عبوسی فرو رفته و اجسام و بدنهائی که در ناز و نعمت پرورش یافته بود از هم متلاشی گردیده است [4] بر اندام خویش لباس کهنگی پوشیده ایم و تنگی قبر ما را سخت در فشار قرار داده [5] وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث می بریم و خانه های خاموش [ قبر ] بر ما فروریخته [6] زیبائیهای اجساد ما را محو کرده و نشانه های شناسائی چهرهای ما را دگرگون ساخته [7] اقامت ما در این خانه های وحشت زا طولانی شده نه از این مشکلات فرجی یافته ایم و نه از تنگی [ قبر ] گشایشی . [8] اگر آنها را در نظر خود مجسم کنید و یا پرده ها کنار رود آنان را ببینید [9] در حالی که گوشهای آنان را حشرات خورده و کر شده اند : [10] چشمهایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده و فرو رفته اند و زبانهائی که با سرعت و فصاحت سخن می گفتند قطعه قطعه گردیده اند [11] قلبها در سینه ها پس از بیداری به خاموشی گرائیده [12] و در هر یک از اعضای آنان پوسیدگی تازه ای آشکار گشته و آنها را زشت ساخته [13] و راه آفات به سوی اجسامشان به آسانی گشوده شده است همه تسلیمند نه دستی برای دفاع دارند و نه قلبی که با آن جزع کنند . [14] [ آری ] هنگامی که اینان را در نظر مجسم سازی قلبهای پر غم و چشمانی پر خاشاک را می بینی که از هر نظر بیچاره اند همان بیچارگی که از آنها دور نمی شود [15] و شدت و اضطرابی که جلا و روشنی را ندارد چقدر زمین اجساد عزیزان خوش سیما را که در دنیا با غذاهای لذیذ و رنگین پرورش یافتند و در آغوش ناز و نعمت بزرگ شدند به کام خود فروبرده [16] همانها که می خواستند با سرور و خوشحالی غمها را از دل بزدایند و به هنگام مصیبت برای از بین نرفتن طراوت زندگی 000 با لهو و لعب خود را سرگرم می ساختند [1] و در آن هنگام که در سایه زندگی [ پر ناز و نعمت و ] غفلت زا آنها به دنیا و دنیا به آنها می خندید [2] ناگهان روزگار با خارهای آلام و مصائب آنان را در هم کوبید، گذشت روزگار نیرویشان را در هم ریخت [3] مرگ از نزدیک به آنان نظر افکند و غم و اندوهی که از آن آگاهی نداشتند با آنها درآمیخت [4] غصه های پنهانی که حتی خیال آن را نمی کردند در وجودشان راه یافت و در حالی که شدیدا به سلامت و تندرستی انس داشتند بیماریها در پیکرشان تولد یافت [5] در این هنگام هراسان به آنچه پزشکان آنها را عادت داده و آموخته بودند که حرارت را با برودت و برودت را با حرارت تسکین بخشند روی آوردند [6] [ اما ] هیچ حرارتی را با برودت خاموش نساختند جز اینکه حرارت شعله ورتر شد و هیچ برودتی را [ با داروی حرارت ] تحریک نکردند جز اینکه برودت را تهییج نمود [7] و برای اعتدال مزاج به وسیله هیچ داروئی نپرداختند جز اینکه آنها را آماده بیماری دیگری نمود [8] تا آنجا که تسلی دهنده اش سست و پرستارش به غفلت گرائید و خاندانش از بیماریش خسته و ناتوان شدند [9] و از پاسخ سائلان در مورد بیماری او عاجز ماندند و درباره همان خبر حزن آوری که از او کتمان می نمودند در پیش او به گفتگو پرداختند : [10] یکی می گفت : تا هنگام مرگ به همین وضع باقی است [ و با همین بیماری از دنیا می رود ] دیگری آرزوی بازگشت بهبودیش را داشت [11] سومی آنان را به شکیبائی در فقدانش دعوت می کرد و گذشتگان را به یادشان می آورد [12] در همین حال که وی در شرف سفر مفارقت دنیا و ترک دوستان بود [13] ناگهان عارضه ای گلوگیر برایش پیش آمد که فهم و درکش در حیرت افتاد و زبانش به خشکی گرائید . [14] چه وصایای لازم و مطالب مهمی که پاسخ آنها را می دانست اما زبانش از گفتن آنها بازمانده [15] و چه سخنان دردناکی که می شنید و خود را به کری می زد : [ این زخم زبانها ] یا از شخص بزرگی بود که او را محترم می داشته و یا از کوچکی است که به او ترحم نموده است [16] [ خلاصه اینکه ] مرگ دشواریهائی دارد که هراس انگیزتر از آن است که بتوان در قالب الفاخ ریخت و یا اندیشه های مردم دنیا بتوانند آنها را درک نمایند

خطبه شماره 222

و من کلام له علیه السلام [1] قاله عند تلاوته : [[ یسبح له فیها بالغدو والاصال رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله ] ] [2] ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقره ، [3] و تبصر به بعد العشوه ، و تنقاد به بعد المعانده ، [4] و ما برح لله عزت آلاؤه فی البرهه بعد البرهه ، و فی ازمان الفترات ، عباد ناجاهم فی فکرهم ، [5] و کلمهم فی ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظه فی الابصار و الاسماع والافئده ، [6] یذکرون بایام الله ، و یخوفون مقامه ، بمنزله الادله فی الفلوات [7] من اخذ القصد حمدوا الیه الطریقه ، و بشروه بالنجاه ، [8] و من اخذ یمینا و شمالا ذموا الیه الطریق ، و حذروه من الهکه ، [9] و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات و ادله تلک الشبهات [10] و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا ، فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه ، [11] یقطعون به ایام الحیاه ، و یهتفون بالزواجر عن محارم الله ، فی اسماع الغافلین ، [12] و یامرون بالقسط و یاتمرون به ، [13] و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه ، فکانما قطعوا الدنیا الی الاخره و هم فیها [14] فشاهدوا ماوراء ذلک ، فکانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ [1] فی طول الاقامه فیه ، و حققت القیامه علیهم عداتها ، فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیا ، [2] حتی کانهم یرون ما لا یری الناس ، و یسمعون ما لا یسمعون [3] فلو مثلتهم لعقلک فی مقاومهم المحموده ، و مجالسهم المشهوده ، [4] و قد نشروا دواوین اعمالهم ، و فرغوا لمحاسبه انفسهم [5] علی کل صغیره و کبیره امروا بها فقصروا عنها ، [6] او نهوا عنها ففرطوا فیها ، و حملوا ثقل اوزارهم ظهورهم ، [7] فضعفوا عن الاستقلال بها ، فنشجوا نشیجا و تجاوبوا نجیبا ، [8] یعجون الی ربهم من مقام ندم واعتراف ، لرایت اعلام هدی ، [9] و مصابیح دجی ، قد حفت بهم الملائکه ، و تنزلت علیهم السکینه ، [10] و فتحت لهم ابواب السماء ، و اعدت لهم مقاعد الکرامات ، [11] فی مقعد اطلع الله علیهم فیه ، فرضی سعیهم ، و حمد مقامهم [12] یتنسمون بدعائه روح التجاوز رهائن فاقه الی فضله ، و اساری ذله لعظمه ، [13] جرح طول الاسی قلوبهم ، و طول البکاء عیونهم [14] لکل باب رغبه الی الله منهم ید قارعه ، یسالون من لا تضیق لدیه المنادح ، و لا یخیب علیه الراغبون [15] فحاسب نفسک لنفسک ، فان غیرها من الانفس لها حسیب غیرک

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) این سخن را به هنگام تلاوت این آیه فرموده :[ یسبح له فیها بالغدو و الاصال رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله ] [2] خداوند یاد خویش را جلای قلبها قرارداده که در اثر آن گوش پس از سنگینی می شنود [3] و چشم پس از کم سوئی می بیند و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنی منقاد و رام می گردد . [4] خداوند که نعمتهایش بزرگ باد در هر عصر و زمانی همواره بندگانی داشته که به فکر آنها الهام می کرده [5] و در وادی عقل و اندیشه با آنان سخن می گفته است . [ این بندگان ] با نور بیداری عقول چراغ فهم و بینائی در چشمها گوشها و دلها روشن می ساخته اند [6] انسانها را به یاد روزهای خاص الهی می انداختند و از مقام عظمت پروردگار آنان را بیم می دادند این افراد به منزله راهنمایان بیابانها بودند [7] کسانی که راه مستقیم وسط را پیش گرفته طریقشان را می ستودند و آنان را به نجات بشارت می دادند [8] و افرادی که به جانب چپ و راست متمایل می شدند از آنها انتقاد کرده و از هلاکت بیمشان می دادند [9] بدینگونه این بندگان پاک چراغ آن تاریکیها و راهنمای آن پرتگاهها بودند . [10] یاد خدا اهلی دارد که آن را به جای زرق و برق دنیا برگزیده اند لذا هیچ تجارت و داد و ستدی آنها را از یاد خدا بازنداشته است . [11] با همین وضع زندگی خود را ادامه می دهند و غافلان را با فریادهای خود متوجه کیفر محرمات الهی می کنند [12] به عدالت فرمان می دهند و خود به آن عمل می نمایند [13] مردم را از بدی باز می دارند و خود به گرد آن نمی چرخند با اینکه در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته اند [14] آنها ماورای دنیا را مشاهده کرده گویا از پشت دیوار این جهان سر برآورده و به جهان برزخیان می نگرند 000 [1] و اقامت طولانی آنجا را مشاهده می کنند . و گویا رستاخیز وعده های خود را برای آنها عملی ساخته است : آنها این پرده ها را برای جهانیان کنار زده [2] حتی گویا چیزهائی را می بینند که دیگران نمی بینند و مطالبی را می شنوند که دیگران نمی شنوند . [3] اگر آنان را در پیشگاه عقل خود مجسم سازید و مقامات ستوده و مجالس آشکار آنان را بنگرید [4] می بینید که نامه های اعمال خویش را گشوده و برای حسابرسی اعمال خود آماده شده اند [5] برای حساب هر کار کوچک و بزرگی که به آن دستور داشته اند و کوتاهی کرده اند [6] و یا از آن نهی شده و مرتکب گردیده اند سنگینی بار گناهانشان را به دوش گرفته [7] نمی توانند کمر راست کنند گریه گلویشان را گرفته و با فریاد می گریند و گریان با هم گفتگو می کنند [8] و با صدای بلند در پیشگاه پروردگار خویش در مقام پشیمانی و اعتراف به تقصیرند [ آری اگر آنها را در پیشگاه عقلتان مجسم کنید ] خواهید یافت که آنها نشانه های هدایتند [9] و چراغهای تاریکی فرشتگان آنان را در میان گرفته آرامش بر آنها نازل گردیده [10] درهای آسمان به رویشان گشوده شده و مقام محترمی برایشان فراهم آمده است : [11] مقامی که خداوند به آن نظر رحمت انداخته آنها را می نگرد از سعی و کوشش آنان راضی و موقعیتشان را می ستاید . [12] با دعای خود از او آرامش عفو و گذشت می طلبند اینان گروگانان نیازمندی فضل و کرم اویند و اسیران عظمت او . [13] غم و اندوه طولانی قلبشان را مجروح ساخته و گریه های بسیار چشمهایشان را، [14] به هر دری که امیدواری به خدا در آن وجود دارد دستی برای کوبیدن از سوی آنان دراز است از کسی درخواست می کنند که سختی و تنگی برایش معنی ندارد و امیدواران را محروم نمی سازد . [15] اکنون به خاطر خود حساب خویشتن را برس زیرا دیگران حسابرسی غیر از تو دارند

خطبه شماره 223

و من کلام له علیه السلام [1] قاله عند تلاوته : [[ یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ] ] [2] ادحض مسؤول حجه ، و اقطع مغتر معذره ، لقد ابرح جهاله بنفسه [3] یا ایها الانسان ، ما جراک علی ذنبک ، و ما غرک بربک ، و ما انسک بهلکه نفسک ? [4] اما من دائک بلول ، ام لیس من نومتک یقظه ? [5] اما ترحم من نفسک ما ترحم من غیرک ? فلربما تری الضاحی من حر الشمس فتظله ، [6] او تری المبتلی بالم یمض جسده فتبکی رحمه له [7] فما صبرک علی دائک ، و جلدک علی مصابک ، [8] و عزاک عن البکاء علی نفسک و هی اعز الانفس علیک [9] و کیف لا یوقظک خوف بیات نقمه ، و قد تورطت بمعاصیه مدارج سطواته [10] فتداو من داء الفتره فی قلبک بعزیمه ، و من کری الغفله فی ناظرک بیقظه ، [11] و کن لله مطیعا ، و بذکره آنسا و تمثل فی حال تولیک عنه [12] اقباله علیک ، یدعوک الی عفوه ، و یتغمدک بفضله ، [13] و انت متول عنه الی غیره فتعالی من قوی ما اکرمه [14] و تواضعت من ضعیف ما اجراک علی معصیته و انت فی کنف ستره مقیم ، [1] و فی سعه فضله متقلب فلم یمنعک فضله ، و لم یهتک عنک ستره ، [2] بل لم تخل من لطفه مطرف عین فی نعمه یحدثها لک ، [3] او سیئه یسترها علیک ، او بلیه یصرفها عنک فما ظنک به لو اطعته [4] وایم الله لو ان هذه الصفه کانت فی متفقین فی القوه ، متوازیین فی القدره ، [5] لکنت اول حاکم علی نفسک بذمیم الاخلاق ، و مساوی ء الاعمال [6] و حقا اقول ما الدنیا غرتک ، ولکن بها اغتررت ، [7] و لقد کاشفتک العظات ، و آذنتک علی سواء [8] و لهی بما تعدک من نزول البلاء بجسمک ، و النقص فی قوتک ، اصدق و اوفی من ان تکذبک ، او تغرک [9] و لرب ناصح لها عندک متهم ، و صادق من خبرها مکذب [10] و لئن تعرفتها فی الدیار الخاویه ، و الربوع الخالیه ، [11] لتجدنها من حسن تذکیرک ، و بلاغ موعظتک ، بمحله الشفیق علیک ، و الشحیح بک [12] و لنعم دار من لم یرض بها دارا ، [13] و محل من لم یوطنها محلا و ان السعداء بالدنیا غدا هم الهاربون منها الیوم [14] اذا رجفت الراجفه ، و حقت بجلائلها القیامه ، و لحق بکل منسک اهله ، [15] و بکل معبود عبدته ، و بکل مطاع اهل طاعته ، [16] فلم یجز فی عدله و قسطه یومئذ خرق بصر فی الهواء ، [17] و لا همس قدم فی الارض الا بحقه ، فکم حجه یوم ذاک داحضه ، و علائق عذر منقطعه [1] فتحر من امرک ما یقوم به عذرک ، و تثبت به حجتک ، [2] و خذ ما یبقی لک مما لا تبقی له ، [3] و تیسر لسفرک ، و شم برق النجاه ، وارحل مطایا التشمیر

ترجمه

[1] از سخنان امام علیه السلام این سخن را به هنگام تلاوت این آیه فرموده :یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم [2] [ این آیه ] کوبنده ترین دلیل در برابر شنونده و قطع کننده ترین عذر شخص مغرور است همو که جهالت و نادانیش او را خوشحال ساخته [ می فرماید ] : [3] ای انسان چه چیز تو را بر گناه جرئت داده ؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟ و چه چیز تو را بر هلاکت خویشتن علاقمند نموده است ؟ [4] مگر این بیماری تو بهبودی نمی یابد ؟ و یا این خوابت بیداری ندارد ؟ [5] چرا همانگونه که به دیگری رحم می کنی به خود رحم نمی کنی ؟ تو که هرگاه کسی را در دل آفتاب سوزان بیابی بر او سایه می افکنی [6] و هرگاه بیماری را ببینی که سخت ناتوان گشته از روی رحم بر او می گریی [7] پس چه چیز تو را بر این بیماریت شکیبائی بخشیده ؟ و بر این مصائبت صبور ساخته ؟ [8] و چه چیز تو را از گریه بر خویشتن تسلی داده ؟ در حالی که هیچ چیز برای تو عزیزتر از خودت نیست [9] و چگونه ترس از فرودآمدن بلا شب هنگام تو را بیدار نکرده ؟ با اینکه در درون معصیت و گناه غوطه وری و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار داری [10] بیا این بیماری دوری از خدا را با داروی تصمیم و عزم راسخ مداوا کن و این خواب غفلتی که چشمت را فراگرفته با بیداری برطرف ساز [11] بیا مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر خوب تصور کن که به هنگام روی گردانیدنت از خدا [12] او با دادن نعمت به تو روی می آورد به عفو و بخشش خویش دعوتت می کند و تو را در زیر پوشش فضل و برکات خود قرار می دهد . [13] اما در عین حال تو همچنان به او پشت کرده و به دیگری روی می آوری بلند مرتبه باد خداوندی که با این قدرت عظیم کریم است [14] و اما تو با این ضعف و حقارت چه بر معصیت او جرات ورزیده ای در صورتی که تو در کنف نعمتش قرار داری [1] و در فراخنای فضل و رحمتش در حرکتی اما او فضل خویش را از تو منع نکرده و پرده گناهانت را ندریده است [2] بلکه حتی یک چشم برهم زدن از دائره لطفش بیرون نبوده ای : یا در نعمتی قرار داری که به تو بخشیده [3] یا در گناهی که از آن پرده پوشی کرده و یا بلا و مصیبتی که از تو برطرف ساخته است بنگر اگر از در اطاعتش در می آمدی دیگر چگونه بود ؟ [4] سوگند بخدا اگر این وضع بین دو نفر که در نیرو و توان مساویند وجود داشت [5] تو نخستین حاکمی بودی که خود بر مذمومیت اخلاق و بدی کردارت حکم می کردی [6] حقا باید بگویم : دنیا مغرورت نساخته و این تو هستی که به آن مغرور شده ای [7] در حالی که پندهای فراوانی در آن می یابی و تو را به عدل و انصاف دعوت کرده است [8] دنیا به هشدارهائی که در مورد ریختن بلا به جانت و کاستن از نیرو و قدرتت به تو می دهد راستگوتر و وفادارتر است از اینکه به تو دروغ گوید و یا مغرورت سازد [9] چه بسیار نصیحت کننده و پنددهنده ای است که نزد تو متهم است و چه بسیار راستگویانی در مورد دنیا که تو آنها را دروغگو می شماری [10] اگر دنیا را از روی شهرهای ویران شده و خانه های در هم فروریخته بشناسی [11] آن را یادآوری کننده ای دلسوز و واعظی گویا همچون دوستی مهربان که در رسیدن اندوه به تو بخل می ورزد خواهی یافت . [12] [ دنیا ] چه خوب سرائی است اما برای آنها که آن را خانه همیشگی ندانند [13] و چه خوب محلی است برای کسی که آن را وطن برنگزیند سعادتمندان به وسیله دنیا در قیامت کسانی هستند که امروز از زرق و برق آن فرار می کنند . [14] هنگامی که نفخه صور بدمد و قیامت آشکار گردد و اهل هر معبدی به آن ملحق [15] و بندگان هر معبودی به او بپیوندند و مطیعان به مطاع خود برسند [16] در آن هنگام نه چشمی بر خلاف حق و عدالت در هوا گشوده [17] و نه قدمی آهسته در زمین جز به حق برداشته شود . و در آن روز چه دلیلهائی که ابطال نمی گردد و چه عذرهائی که قطع نمی شود ؟ [1] بنابراین در جستجوی چیزی باشید که عذر خویش را با آن مدلل دارید و حجت و دلیل خود را با آن استوار سازید [2] و آنچه باقی ماندنی است از میان آنچه باقی نمی ماند انتخاب کنید [3] و وسیله ای برای سفر [ آخرت ] آماده نمائید و چشم به جرقه های برق نجات بدوزید و بار و بنه این سفر را محکم بر پشت مرکبها ببندید

خطبه شماره 224

و من کلام له علیه السلام [4] یتبرا من الظلم [5] و الله لان ابیت علی حسک السعدان مسهدا ، او اجر فی الاغلال مصفدا ، [6] احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد ، [7] و غاصبا لشی ء من الحطام ، و کیف اظلم احدا لنفس یسرع الی البلی قفولها [8] و یطول فی الثری حلولها ? [9] والله لقد رایت عقیلا و قد املق حتی استماحنی من برکم صاعا ، [10] و رایت صبیانه شعث الشعور ، غبر الالوان فقرهم ، [11] کانما سودت وجوههم بالعظلم ، [12] و عاودنی مؤکدا ، و کرر علی العقول مرددا ، فاصغیت الیه سمعی ، [13] فظن انی ابیعه دینی ، و اتبع قیاده مفارقا طریقتی ، فاحمیت له حدیده ، [1] ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها ، فضج ضجیج ذی دنف من المها ، [2] و کاد ان یحترق من میسمها ، فقلت له : [3] ثکلتک الثواکل ، یا عقیل اتئن من حدیده احماها انسانها للعبه ، [4] و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه اتئن من الاذی و لا ائن من لظی ? [5] و اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفه فی وعائها ، [6] و معجونه شنئتها ، کانما عجنت بریق حیه او قیئها ، [7] فقلت : اصله ، ام زکاه ، ام صدقه ? فذلک محرم علینا اهل البیت [8] فقال : لا ذا و لا ذاک ، ولکنها هدیه فقلت : هبلتک الهبول [9] اعن دین الله اتیتنی لتخدعنی ? امختبط انت ام ذو جنه ، [10] ام تهجر ? و الله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها ، [11] علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته ، [12] و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقه فی فم جراده تقضمها[13] ما لعلی و لنعیم یفنی ، و لذه لا تبقی نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین

ترجمه

[4] از سخنان امام ( ع ) که در آن از ظلم و ستم تبری می جوید [ وداستان آهن تفتیده و برادرش عقیل را بازگو می کند ] [5] سوگند بخدا اگر شب را بر روی خارهای سعدان بیدار بسر برم و یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم [6] برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده [7] و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم . چگونه به کسی ستم روا دارم آنهم برای جسمی که تار و پودش به سرعت بسوی کهنگی پیش می رود [ و از هم می پاشد ] [8] و مدتهای طولانی در میان خاکها می ماند . [9] سوگند بخدا عقیل برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می خواست که یک من از گندمهای شما را به او ببخشم . [10] کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته [11] گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود . [12] عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود من به او گوش فرادادم [13] خیال کرد من دینم را به او می فروشم و به دلخواه او قدم برمی دارم و از راه و رسم خویش دست می کشم [ اما من برای بیداری و هشداریش ] آهنی را در آتش گداختم [1] سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد ناله ای همچون بیمارانی که از شدت درد می نالند سر داد [2] و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد به او گفتم : [3] هان ای عقیل زنان سوگمند در سوگ تو بگریند از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله می کنی [4] اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و عضبش آنرا برافروخته است تو از این رنج می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم ؟ [5] از این سرگذشت شگفت آورتر داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سرپوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به درب خانه ما آورد [6] ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند [7] به او گفتم : هدیه است یا زکات و یا صدقه ؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است . [8] گفت نه این است و نه آن بلکه هدیه است به او گفتم : زنان بچه مرده بر تو گریه کنند [9] آیا از طریق آئین خدا وارد شده ای که مرا بفریبی ؟ دستگاه ادراکت به هم ریخته ؟ یا دیوانه شده ای ؟ [10] و یا هذیان می گوئی ؟ بخدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است به من دهند [11] که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد [12] و این دنیای شما از برگ جویده ای که در دهان ملخی باشد نزد من خوارتر و بی ارزشتر است . [13] علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای نابودشدنی دنیا چه کار از به خواب رفتن عقل و لغزش های قبیح به خدا پناه می بریم و از او یاری می جوئیم .

خطبه شماره 225

و من دعاء له علیه السلام [14] یلتجی ء الی الله ان یغنیه [15] اللهم صن وجهی بالیسار ، و لا تبذل جاهی بالاقتار ، [1] فاسترزق طالبی رزقک ، و استعطف شرار خلقک ، [2] و ابتلی بحمد من اعطانی ، و افتتن بذم من منعنی ، [3] و انت من وراء ذلک کله و لی الاعطاء والمنع ، [[ انک علی کل شی ء قدیر ] ]

ترجمه

[14] از دعاهای امام علیه السلام که با آن از خدا می خواهد از همگان بی نیازش کند .[15] پروردگارا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و شخصیتم را در اثر فقر ساقط مگردان . [1] که از روزی خواران تو درخواست روزی کنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم [2] به ستودن آن کس که کمکم می کند مبتلا گردم و به مذمت و بدگوئی از آنکه به من نمی بخشد آزمایش شوم [3] و تو در ماورای همه اینها سرپرست منی که ببخشی و یا منع نمائی و تو بر همه چیز قادری انک علی کل شی قدیر