سفارش تبلیغ
صبا ویژن

**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 185 تا 186

خطبه شماره 185

و من خطبه له علیه السلام [1] یحمد الله فیها و یثنی علی رسوله و یصف خلقا من الحیوان حمد الله تعالی [2] الحمد لله الذی لا تدرکه الشواهد ، و لا تحویه المشاهد ، و لا تراه النواظر ، [3] و لا تحجبه السواتر ، الدال علی قدمه بحدوث خلقه ، [4] و بحدوث خلقه علی وجوده ، و باشتباههم علی ان لا شبه له الذی صدق فی میعاده ، [5] وارتفع عن ظلم عباده ، وقام بالقسط فی خلقه ، [6] و عدل علیهم فی حکمه مستشهد بحدوث الاشیاء علی ازلیته ، [7] و بما وسمها به من العجز علی قدرته و بما اضطرها الیه من الفناء علی دوامه [8] واحد لا بعدد ، و دائم لا بامد ، وقائم لا بعمد [9] تتلقاه الاذهان لا بمشاعره و تشهد له المرائی لا بمحاضره [10] لم تحط به الاوهام ، بل تجلی لها بها ، و بها امتنع منها ، و الیها حاکمها [11] لیس بذی کبر امتدت به النهایات فکبرته تجسیما ، [12] و لا بذی عظم تناهت به الغایات فعظمته تجسیدا ، بل کبر شانا ، و عظم سلطانا [13] الرسول الاعظم [14] و اشهد ان محمدا عبده و رسوله الصفی ، و امینه الرضی ، صلی الله علیه و آله [1] ارسله بوجوب الحجج ، و ظهور الفلج ، [2] و ایضاح المنهج ، فبلغ الرساله صادعا بها ، و حمل علی المحجه دالا علیها ، [3] و اقام اعلام الاهتداء و منار الضیاء ، و جعل امراس الاسلام متینه ، و عرا الایمان وثیقه [4] منها فی صفه خلق اصناف من الحیوان [5] و لو فکروا فی عظیم القدره و جسیم النعمه ، لرجعوا الی الطریق ، [6] و خافوا عذاب الحریق ، ولکن القلوب علیله ، والبصائر مدخوله [7] الا ینظرون الی صغیر ما خلق ، کیف احکم خلقه ، و اتقن ترکیبه ، [8] و فلق له السمع والبصر ، و سوی له العظم و البشر [9] انظروا الی النمله فی صغر جثتها ، و لطافه هیئتها ، لا تکاد تنال بلحظ البصر ، و لا بمستدرک الفکر ، [10] کیف دبت علی ارضها ، و صبت علی رزقها ، [11] تنقل الحبه الی جحرها ، و تعدها فی مستقرها تجمع فی حرها لبردها ، [12] و فی وردها لصدرها ، مکفول برزقها ، مرزوقه بوفقها ، [13] لا یغفلها المنان ، و لا یحرمها الدیان ، و لو فی الصفا الیابس ، [14] و الحجر الجامس و لو فکرت فی مجاری اکلها ، فی علوها و سفلها ، [15] و ما فی الجوف من شراسیف بطنها ، و ما فی الراس من عینها و اذنها ، [16] لقضیت من خلقها عجبا ، و لقیت من وصفها تعبا [17] فتعالی الذی اقامها علی قوائمها ، و بناها علی دعائمها لم یشرکه فی فطرتها فاطر ، [1] و لم یعنه علی خلقها قادر و لو ضربت فی مذاهب فکرک لتبلغ غایاته ، [2] ما دلتک الدلاله الا علی ان فاطر النمله هو فاطر النخله ، [3] لدقیق تفصیل کل شی ء ، و غامض اختلاف کل حی [4] و ما الجلیل و اللطیف ، و الثقیل و الخفیف ، و القوی و الضعیف ، فی خلقه الا سواء [5] خلقه السماء و الکون [6] و کذلک السماء و الهواء ، و الریاح و الماء فانظر الی الشمس و القمر ، [7] و النبات و الشجر ، و الماء و الحجر ، واختلاف هذا اللیل و النهار ، و تفجر هذه البحار ، [8] و کثره هذه الجبال ، و طول هذه القلال و تفرق هذه اللغات ، و الالسن المختلفات [9] فالویل لمن انکر المقدر ، و جحد المدبر [10] زعموا انهم کالنبات ما لهم زارع ، و لا لاختلاف صورهم صانع ، [11] و لم یلجؤوا الی حجه فیما ادعوا ، و لا تحقیق لما اوعوا ، [12] و هل یکون بناء من غیر بان ، او جنایه من غیر جان [13] خلقه الجراده [14] و ان شئت قلت فی الجراده ، اذ خلق لها عینین حمراوین ، [15] و اسرج لها حدقتین قمراوین ، و جعل لها السمع الخفی ، و فتح لها الفم السوی ، [16] و جعل لها الحس القوی ، و نابین بهما تقرض ، و منجلین بهما تقبض [17] یرهبها الزراع فی زرعهم ، و لا یستطیعون ذبها ، [1] و لو اجلبوا بجمعهم ، حتی ترد الحرث فی نزواتها ، [2] و تقضی منه شهواتها و خلقها کله لا یکون اصبعا مستدقه [3] فتبارک الله الذی [[ یسجد له من فی السماوات و الارض طوعا و کرها ] ] ، [4] و یعفر له خدا و وجها ، و یلقی الیه بالطاعه سلما و ضعفا ، و یعطی له القیاد رهبه و خوفا [5] فالطیر مسخره لامره ، احصی عدد الریش منها و النفس ، [6] و ارسی قوائمها علی الندی والیبس ، و قدر اقواتها ، [7] و احصی اجناسها فهذا غراب و هذا عقاب و هذا حمام و هذا نعام [8] دعا کل طائر باسمه ، و کفل له برزقه و انشا [[ السحاب الثقال ] ] [9] فاهطل دیمها ، و عدد قسمها فبل الارض بعد جفوفها ، [10] و اخرج نبتها بعد جدوبها

ترجمه

[1] از خطبه های امام ( ع ) که در آن از ستایش خداوند ثنای بر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و اسرار آفرینش گروهی از حیوانات سخن به میان آورده است . ستایش خداوند متعال [2] ستایش مخصوص خداوندی است که حواس وی را درک نکنند و مکانها وی را در بر نگیرند دیده ها او را نبینند [3] و پوشش ها وی را مستور نسازند با حدوث آفرینش ازلیت خود را آشکار ساخته [4] و با اسرار خلقت وجود خود را نشان داده است همانندبودن آفریده ها دلیل بر آن است که برای او همانندی نیست هم او که در وعده هایش صادق [5] و بالاتر از آن است که بر بندگان خود ستم کند . درباره مخلوقاتش به عدل و داد رفتار می کند [6] و در اجرای احکام به عدالت بر آنها حکم می نماید حادث بودن اشیاء گواه بر همیشگی او [7] و ناتوانی آنها نشانه قدرت او و نابودی قهری موجودات شاهد و گواه دوام او است . [8] یکی است اما نه به شماره همیشگی است ولی نه اینکه زمانی دارد برقرار است ولی چیزی نگهدارنده او نیست [ بلکه قائم به ذات است ] [9] چشم دل وی را دریابد نه حواس ظاهر آنچه مشاهده می گردد بر بود وی گواهند نه بر حضور وی [10] اندیشه ها بر او احاطه ندارند بلکه با آثار عظمتش بر آنها متجلی شده با نیروی عقل مسلم شده که کنه ذاتش را درک نتوان کرد و اندیشه های ژرف اندیشی که ادعای پی بردن و احاطه بر کنه ذات را دارند به محاکمه می کشد . [11] [ او بزرگ است ] اما نه به این معنی که حد و مرز جسمش طولانی است . [ او با عظمت است ] [12] اما نه آن عظمتی که جسدش را بزرگ جلوه دهد نه بلکه شان و مقامش بزرگ و حکومتش با عظمت است .[13] پیامبر بزرگ ما [14] گواهی میدهم که محمد ص بنده و فرستاده ای برگزیده و امین او است 000 [1] وی را با برهانهائی روشن ، و پیروزی بر کفر و شرک ، [2] و واضح نمودن راه راست گسیل داشت و او نیز رسالت حق را آشکارا ابلاغ کرد، و انسانها را به جاده حق رهنمون شد، [3] پرچمهای هدایت را برافراشت و نشانه های روشن را برقرار ساخت رشته های اسلام را محکم ، و دستگیره های ایمان را استوار گردانید. [4] قسمتی دیگر از این خطبه پیرامون آفرینش حیرت انگیز بعضی از جانداران [5] اگر در عظمت قدرت و بزرگی نعمت او می اندیشیدند به راه راست بازمی گشتند [6] و از آتش سوزان می ترسیدند اما دلها بیمار و چشمها معیوب است . [7] آیا به مخلوقات کوچکش نمی نگرند که چگونه آفرینش آنها را استحکام بخشیده و ترکیب و به هم پیوستگی آنها را متقن گردانیده است [8] و گوش و چشم برای آنان به وجود آورده و استخوان پوستشان را نظام بخشیده . [9] به همین مورچه با آن جثه کوچک و اندام ظریفش بنگرید که چگونه لطافت خلقتش با چشم و اندیشه درک نمی گردد : [10] نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود و برای بدست آوردن روزیش تلاش می کند [11] دانه ها را به لانه نقل می نماید و در جایگاه مخصوص نگهداری می کند . در فصل گرما برای زمستان [12] و به هنگام امکان برای زمانی که جمع کردن برایش ممکن نیست ذخیره می کند روزیش تضمین گردیده و خوراک لازم و موافق طبعش آفریده شده [13] خداوند منان از او غفلت نمی کند و پروردگار پاداش ده محرومش نمی سازد گو اینکه در دل سنگی سخت و صاف [14] و یا در میان صخره ای خشک و بی رطوبت باشد اگر در مجاری خوراک و قسمتهای بالا و پائین دستگاه گوارشش [15] و عضلات و اعضائی که برای حفظ این دستگاه آفریده و چشمها و گوشهایش اندیشه نمائی [16] در تعجب فرورفته و به شگفتی خلقتش اعتراف خواهی کرد و از توصیف آن به زحمت خواهی افتاد [ و خواهی گفت ] [17] خداوندی که مورچه را بر روی دست و پایش برقرار و پیکره وجودش را به استحکام خاصی بنا گذارد از همه چیز برتر و بالاتر است هیچ آفریننده ای در آفرینش این حشره با او شرکت نداشته 000 [1] و هیچ قدرتی در آفرینش آن وی را یاری نکرده . اگر طریق و راههای خرد را بپیمائی تا به آخر برسی [2] دلایل به تو می گویند که آفریننده این مورچه کوچک همان آفریدگار درخت عظیم الجثه خرما است [3] زیرا با تمام تفاوتهائی که دارند هر دو ساختمانشان دقیق و پیچیده است و به هر حال [4] موجودات بزرگ و کوچک سنگین و سبک توانا و ناتوان همه در خلقتش یکسانند [ و در برابر قدرت او بی تقاوت است ] . [5] آفرینش آسمان و جهان [6] همینگونه است آفرینش آسمان و هوا و باد و آب اکنون به خورشید و ماه [7] گیاه و درخت آب و سنگ و اختلاف این شب و روز و جریان دریاها [8] و کوههای فراوان و بلندی قله ها و تفرق و جدائی این لغات و زبانهای گوناگون بنگر [ تا خدا را بشناسی ] [9] وای بر آن کس که ناظم و مدبر اینها را انکار کند [10] گروهی می پندارند که آنها همچون گیاهند و زارعی ندارند و برای اشکال گوناگون آنها آفریننده ای نیست . [11] اینها برای ادعای خود دلیلی اقامه نکرده اند و برای آنچه در مغز خود پرورانده تحقیقی به عمل نیاورده اند . [12] آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده و یا حتی جنایتی بدون جنایتگر پدید آید ؟ [13] آفرینش ملخ [14] و اگر خواهی درباره ملخ بیندیش که خداوند برای او دو چشم سرخ [15] دو حدقه همچون ماه تابان و گوش پنهان آفریده و دهانی به تناسب خلقتش به او داده : [16] حواسی نیرومند و دو دندان که با آنها [ شاخه های گیاهان و برگهای درختان را ] چیده و جدا می کند و دو وسیله همچون داس که با آنها خوراکش را جمع آوری می نماید . [17] کشاورزان برای زراعت خود از آنها می ترسند و قادر بر دفعشان نیستند 000 [1] حتی اگر همه دست به دست هم بدهند آنها همچنان نیرومندانه پیش می آیند تا وارد کشتزار شوند [2] و آنچه میل داشته باشند بخورند . در حالی که تمام پیکرشان به اندازه یک انگشت باریک نیست [3] بزرگ است خداوندی که تمام کسانی که در آسمانها و زمینند از روی اختیار یا به اجبار در برابرش خضوع می کنند [4] و صورت و جبین برایش به خاک می سایند و طوق اطاعت او را در حال تندرستی و ناتوانی به گردن می اندازند و از روی ترس و بیم زمام اختیار خود را به او می سپارند . [5] پرندگان مسخر فرمان وی هستند و او تعداد پرها و موی پرهای آنها [ از کوچک و برزگ ] و شماره نفسهای آنان را احصاء کرده است . [6] عده ای را به گونه ای آفریده که در درون آب زندگی کنند و گروهی در خشکی روزی آنها را مقدر فرموده [ و آنچه با دستگاه گوارش و بدن آنها تناسب دارد برایشان آفریده ] [7] و اصناف آنها را احصاء نموده است . این کلاغ است و آن عقاب این کبوتر است و آن شترمرغ [8] هر پرنده ای را به نامی دعوت کرده و روزیش را تکفل نموده . ابرهای سنگین را ایجاد فرموده [9] و باران های پرپشت و پی درپی از آن فروفرستاده قسمت و سهم باران هر مکانی را مشخص ساخته است [ و با این کار ] زمینهای خشک را آبیاری نموده [10] و گیاهان را بعد از خشکسالی رویانده است

خطبه شماره 186

و من خطبه له علیه السلام [11] فی التوحید ، و تجمع هذه الخطبه من اصول العلم ما لا تجمعه خطبه [12] ماوحده من کیفه ، و لا حقیقته اصاب من مثله ، و لا ایاه عنی من شبهه ، [13] و لا صمده من اشار الیه و توهمه کل معروف بنفسه مصنوع [14] کل قائم فی سواه معلول فاعل لا باضطراب آله ، [15] مقدر لا بجول فکره ، غنی لا باستفاده لا تصحبه الاوقات ، و لا ترفده الادوات ، [1] سبق الاوقات کونه و العدم وجوده ، و الابتداء ازله [2] بتشعیره المشاعر عرف ان لا مشعر له ، و بمضادته بین الامور عرف ان لا ضد له ، [3] و بمقارنته بین الاشیاء عرف ان لا قرین له [4] ضاد النور بالظلمه ، و الوضوح بالبهمه ، و الجمود بالبدل ، و الحرور بالصرد [5] مؤلف بین متعادیاتها ، مقارن بین متبایناتها ، [6] مقرب بین متباعداتها ، مفرق بین متدانیاتها لا یشمل بحد ، [7] و لا یحسب بعد و انما تحد الادوات انفسها ، و تشیر الالات الی نظائرها [8] منعتها [[ منذ ] ] القدمه ، و حمتها [[ قد ] ] الازلیه ، و جنبتها [[ لولا ] ] التکمله [9] بها تجلی صانعها للعقول ، و بها امتنع عن نظر العیون ، [10] و لا یجری علیه السکون و الحرکه ، و کیف یجری علیه ما هو اجراه ، [11] و یعود فیه ما هو ابداه ، و یحدث فیه ما هو احدثه اذا لتفاوتت ذاته ، [12] و لتجزا کنهه ، و لامتنع من الازل معناه ، و لکان له وراء اذ وجد له امام ، [13] و لالتمس التمام اذ لزمه النقصان و اذا لقامت آیه المصنوع فیه ،[14] و لتحول دلیلا بعد ان کان مدلولا علیه ، [15] و خرج بسلطان الامتناع من ان یؤثر فیه ما یؤثر فی غیره [16] الذی لا یحول و لا یزول ، و لا یجوز علیه الافول [17] لم یلد فیکون مولودا ، و لم یلد یولد فیصیر محدودا جل عن اتخاذ الابناء ، [ نهج البلاغه م 18 ] [1] و طهر عن ملامسه النساء لا تناله الاوهام فتقدره ، و لا تتوهمه الفطن فتصوره ، [2] و لا تدرکه الحواس فتحسه ، و لا تلمسه الایدی فتمسه و لا یتغیر بحال ، [3] و لا یتبدل فی الاحوال و لا تبلیه اللیالی و الایام ، و لا یغیره الضیاء و الظلام [4] و لا یوصف بشی ء من الاجزاء ، و لا بالجوارح و الاعضاء ، [5] و لا بعرض من الاعراض ، و لا بالغیریه والابعاض و لا یقال : له حد و لا نهایه ، [6] و لا انقطاع و لا غایه ، و لا ان الاشیاء تحویه فتقله او تهویه [7] او ان شیئا یحمله فیمیله او یعدله لیس فی الاشیاء بوالج ، و لا عنها بخارج [8] یخبر لا بلسان و لهوات ، [9] و یسمع لا بخروق و ادوات یقول و لا یلفظ ، و یحفظ و لا یتحفظ ، [10] و یرید و لا یضمر یحب و یرضی من غیر رقه ، و یبغض و یغضب من غیر مشقه [11] یقول لمن اراد کونه : [[ کن فیکون ] ] ، لا بصوت یقرع ، و لا بنداء یسمع ، [12] و انما کلامه سبحانه فعل منه انشاه و مثله ، [13] لم یکن من قبل ذلک کائنا ، و لو کان قدیما لکان الها ثانیا [14] لا یقال : کان بعد ان لم یکن ، فتجری علیه الصفات المحدثات ، [15] و لا یکون بینها و بینه فصل ، و لا له علیها فضل ، [16] فیستوی الصانع و المصنوع ، و یتکافا المبتدع و البدیع [17] خلق الخلائق علی غیر مثال خلا من غیره ، و لم یستعن علی خلقها باحد من خلقه [18] و انشا الارض فامسکها من غیر اشتغال ، و ارساها علی غیر قرار ، و اقامها بغیر قوائم [1] و رفعها بغیر دعائم ، و حصنها من الاود والاعوجاج ، و منعها من التهافت والانفراج [2] ارسی اوتادها ، و ضرب اسدادها ، واستفاض عیونها ، [3] وخد اودیتها ، فلم یهن ما بناه ، و لا ضعف ما قواه [4] هو الظاهر علیها بسلطانه و عظمته ، و هو الباطن لها بعمله و معرفته ، [5] و العالی علی کل شی ء منها بجلاله و عزته [6] لا یعجزه شی ء منها طلبه ، و لا یمتنع علیه فیغلبه ، و لا یفوته السریع منها فیسبقه ، [7] و لا یحتاج الی ذی مال فیرزقه خضعت الاشیاء له ، [8] و ذلت مستکینه لعظمته ، لا تستطیع الهرب من سلطانه الی غیره فتمتنع من نفعه وضره ، [9] و لا کف ء له فیکافئه و لا نظیر له فیساویه [10] هو المفنی لها بعد وجودها ، حتی یصیر موجودها کمفقودها [11] و لیس فناء الدنیا بعد ابتداعها باعجب من انشائها واختراعها [12] و کیف و لو اجتمع جمیع حیوانها من طیرها و بهائمها ، [13] و ما کان من مراحها و سائمها و اصناف اسناخها و اجناسها ، [14] و متبلده اممها و اکیاسها ، علی احداث بعوضه ، ما قدرت علی احداثها ، [15] و لا عرفت کیف السبیل الی ایجادها ، ولتحیرت عقولها فی علم ذلک وتاهت [16] و عجزت قواها و تناهت ، ورجعت خاسئه حسیره ، [17] عارفه بانها مقهوره ، مقره بالعجز عن انشائها ، مذعنه بالضعف عن افنائها [1] و ان الله ، سبحانه ، یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شی ء معه [2] کما کان قبل ابتدائها ، کذلک یکون بعد فنائها ، بلا وقت و لا مکان ، و لا حین و لا زمان [3] عدمت عند ذلک الاجال و الاوقات ، و زالت السنون و الساعات [4] فلا شی ء الا الله الواحد القهار الذی الیه مصیر جمیع الامور [5] بلا قدره منها کان ابتداء خلقها ، و بغیر امتناع منها کان فناؤها ، [6] و لو قدرت علی الامتناع لدام بقاؤها [7] لم یتکاءده صنع شی ء منها اذا صنعه ، و لم یؤده منها خلق ما خلقه و براه ، [8] و لم یکونها لتشدید سلطان ، و لا لخوف من زوال و نقصان ، [9] و لا للاستعانه بها علی ند مکاثر ، و لا للاحتراز بها من ضد مثاور ، [10] و لا للازدیاد بها فی ملکه ، و لا لمکاثره شریک فی شرکه ، [11] و لا لوحشه کانت منه ، فاراد ان یستانس الیها [12] ثم هو یفنیها بعد تکوینها ، لا لسام دخل علیه فی قصریفها و تدبیرها ، [13] و لا لراحه واصله الیه ، و لا لثقل شی ء منها علیه [14] لا یمله طول بقائها فیدعوه الی سرعه افنائها ، ولکنه سبحانه دبرها بلطفه ، [15] و امسکها بامره و اتفقنها بقدرته ، ثم یعیدها بعد الفناء من غیر حاجه منه الیها ، [16] و لا استعانه بشی ء منها علیها ، و لا لانصراف من حال وحشه الی حال استئناس [17] و لا من حال جهل و عمی الی حال علم و التماس ، [1] و لا من فقر وحاجه الی غنی و کثره ، و لا من ذل وضعه الی عز و قدره

ترجمه

[11] از خطبه هائی است که امام ( ع ) درباره توحید ایراد فرموده است . در این خطبه آنقدر اصول علمی گرد آمده که در هیچ خطبه دیگری وجود ندارد .[12] آن کس که کیفیتی برایش قائل گردد او را یکتا ندانسته و کسی که برایش مانندی قرار دهد به حقیقتش پی نبرده و هر کس وی را شبیه چیزی بداند به مقصد نرسیده است [13] آن کس که به او اشاره کند و یا در وهم و اندیشه آورد وی را از جهات و ابعاد منزه ندانسته است . آنچه کنه ذاتش شناخته شده مصنوع است [14] و آنچه بقایش به دیگری باشد دارای علت و آفریننده ای است . انجام دهنده ای است که نیازمند وسیله نیست [15] و اندازه گیرنده ای است که محتاج جولان فکر نمی باشد . غنی و بی نیاز است اما نه اینکه آن را تحصیل کرده باشد نه زمان با او همنشین است و نه ابزار و وسایل با او قرین 000[1] بودش بر زمان پیشی گرفته و وجودش بر عدم سبقت جسته و ازلیتش بر آغاز مقدم بوده است [2] آفرینش حواس به وسیله او دلیل آن است که خود را از داشتن حواسی پیراسته است و از آفرینش اشیاء متضاد [ پی می بریم ] که ضدی برای او تصور نشود [3] و از قراردادن تقارن بین اشیاء روشن می شود که خود قرین و همتائی ندارد [4] . روشنی را با تاریکی و آشکار را با نهان خشکی را با تری و گرمی را با سردی ضد یکدیگر قرار داد . [5] عناصر متضاد را با هم ترکیب نمود و بین موجودات متباین تقارن برقرار ساخته است [6] آنها که از هم فاصله داشته اند به هم نزدیک گردانیده و بین آنها که به هم نزدیکند جدائی انداخته است . حد و اندازه ای برایش متصور نیست [7] و به حساب و شمارش در نمی آید زیرا ابزار دلیل بر محدودیت خویشند و وسائل و آلات به مانند خود اشاره می کنند . [8] همین که می گوئیم موجودات از فلان وقت پیدا شده اند آنها را از قدیم بودن منع کرده ایم و اینکه می گوئیم قطعا به وجود آمده اند آنها را از ازلی بودن ممنوع ساخته ایم . و هنگامی که گفته می شود . اگر چنین بود کامل می شد دلیل آن است که موجودات به تمام معنی کامل نیستند . [9] با آفرینش موجودات آفریننده آنها در برابر عقول تجلی کرد و از همین نظر است که از دیده شدن با چشمهای ظاهر مبرا و پیراسته است [10] و قوانین حرکت و سکون بر او جریان ندارد [زیرا] چگونه می تواند چنین باشد در صورتی که او خود حرکت و سکون را ایجاد کرده است ؟ [11] و چگونه ممکن است آنچه را آشکار ساخته در خودش اثر بگذارد ؟ و مگر می شود که خود تحت تاثیر آفریده خویش قرار گیرد ؟ اگر چنین شود ذاتش تغییر می پذیرد [12] و کنه وجودش تجزیه می گردد و ازلی بودنش ممتنع می شود و هنگامی که آغازی برایش معین شد انتهائی نیز خواهد داشت . [13] و لازمه این آغاز و انجام نقصان و عدم تکامل خواهد بود . که نقصان داشتن دلیل مسلم مخلوق بودن است [14] و خود دلیل وجود خالقی دیگر و نه اینکه خود آفریدگار باشد [15] و سرانجام از این دایره که هیچ چیز در او مؤثر نیست [16] و زوال و تغییر و افول در او راه ندارد خارج می گردد [ و همچون سایر موجودات تحت تاثیر اشیاء قرار خواهد گرفت ] [17] کسی را نزاده که خود نیز مولود باشد و از کسی زاده نشده تا محدود به حدودی گردد برتر از آن است که فرزندانی پذیرد 000 [1] و پاکتر از آن است که گمان آمیزش با زنان درباره او رود . دست اندیشه های بلند به دامن کبریائیش نرسد تا در حد و نهایتی محدودش کند و تیزهوشی هوشمندان نتواند نقش او را در خیال تصویر نماید [2] حواس از درکش عاجزند و گذشت زمان و دستها از دسترسی و لمسش قاصرند . تغییر و گوناگونی در او راه ندارد [3] و گذشت زمان برایش هیچگونه تبدیل و دگرگونی به وجود نیاورد آمد و شد شبها و روزها وی را کهنه و سالخورده نسازند و روشنائی و تاریکی تغییرش ندهند [4] او به هیچیک از اجزاء و جوارح و اعضا [5] و نه به عرضی از اعراض و نه به تغایر و ابعاض به هیچکدام توصیف نگردد برایش حد و نهایتی گفته نشود [6] و انقطاع و انتهائی ندارد . اشیاء به او احاطه ندارند تا وی را بالا برند و یا پائین آورند [7] و نه چیزی او را حمل می کند که او را به جانبی متمایل یا ثابت نگهدارد نه در درون اشیاء است و نه در بیرون آنها [ بلکه به همه چیز احاطه دارد ] . [8] خبر می دهد اما نه با کام و زبان [9] می شنود ولی نه بواسطه دستگاه شنوائی که از مجرا استخوانها و پرده ها تشکیل شده سخن می گوید نه اینکه تلفظ کند همه چیز را حفظ می کند ولی نه با قوه حافظه [10] اراده می کند اما نه اینکه دارای ضمیری باشد دوست می دارد و خشنود می شود اما نه از روی رقت قلب دشمن می دارد و به خشم می آید اما نه از روی ناراحتی و رنج و مشقت . [11] به هر چه اراده کند می فرماید : باش [ کن ] پس بلادرنگ موجود می شود [فیکون ] اما گفتن کلمه باش نه صوتی است که در گوشها نشیند و نه فریادی است که شنیده شود [12] بلکه سخن خدا همان کاری است که ایجاد می کند [13] و پیش از او چیزی وجود نداشته و اگر بود خدای دومی می بود [14] شایسته نیست گفته شود : پس از نبودن پیدایش یافته چه اینکه در این صورت صفات نوپیداشدگان بر او جریان می یابد [15] و بین او و حوادث تفاوتی نباشد و هیچگونه برتری بین او و مخلوقات نخواهد بود [16] و در نتیجه : صانع و مصنوع و آنکه از عدم به وجود آمده با آنکه موجودات را از نیستی به هستی آورده یکسان گردند . [17] مخلوقات را بدون الگو و نمونه ای که از غیرش گرفته باشد آفرید و در خلقت آنها از احدی استعانت نجست . [18] زمین را ایجاد فرمود و آن را نگهداشت بدون اینکه وی را مشغول سازد و آن را که در عین حرکت و بی قراری است قرار بخشیده و آن را بدون هیچ ستون و پایه ای برپاداشت 000 [1] و بی هیچ ستون و ارکانی برافراشت و آن را از کژی و فروریختن نگاهداشت و از سقوط و درهم شکافتن جلوگیری کرد [2] میخهایش را محکم کوههایش پابرجا چشمه هایش را جاری [3] و دره هایش را ایجاد نمود آنچه بنا کرده به سستی نگرائیده و هر چه را توانائی داده ناتوان نگشته است . [4] او با عظمت و سیطره خویش بر زمین مسلط و با علم و آگاهی خود از باطن و درون آن با خبر [5] و به وسیله عزت و جلالش بر هر چیز آن برتری دارد . [6] هیچ چیز آن از قلمرو قدرتش خارج نشود و هرگز از فرمانش سرنپیچد و هیچ شتابگری از چنگ قدرتش نگریزد [7] و به هیچ ثروتمندی نیاز ندارد . تمام کائنات در برابرش خاشع و فرمانبردارند [8] و در قبال عظمتش ذلیل و خوارند هیچ جنبده ای قدرت فرار از محیط اقتدارش را ندارد تا به جانب دیگری روی آورد که از سود و زیان او در امان ماند [9] مانندی ندارد تا با او همتائی کند . و شبیهی برایش تصور نشود تا با او مساوی باشد [10] هموست که اشیاء را پس از هستی نابود خواهد ساخت [ و بساط جهان را درهم می پیچد ] آنچنان که وجودش همچون عدمش گردد . [11] فناء جهان پس از وجود شگفت آورتر از ایجاد آن از عدم نیست [12] چگونه غیر از این باشد در صورتی که اگر همه موجودات زنده جهان اعم از پرندگان چهارپایان [13] و آن گروه از آنها که شبانگاه به جایگاهشان بر می گردند و همانها که [ در بیابان ] مشغول چرا هستند و تمامی انواع گوناگون آنها [14] هم آنها که کم هوشند و هم آنها که زیرکند [ اگر همه آنها گردآیند ] هرگز بر ایجاد پشه ای از عدم توانائی ندارند [15] و هیچگاه طریق ایجاد آن را نتوانند شناخت عقول آنها در راه یافتن اسرار آفرینش متحیر ماند [16] و نیروهای آنها ناتوان و خسته شود و پایان گیرد و سرانجام پس از تلاش شکست خورده و ناتوان بازگردند [17] و اعتراف نمایند که در برابر آفرینش پشه ای درمانده شده اند و به عجز از ایجاد آن اقرار نمایند و حتی به ناتوانی خویش از نابودساختن آن اذعان کنند 000 [1] تنها خداوند پاک است که بعد از فنای جهان باقی خواهد ماند و هیچ چیز دیگر با او نخواهد بود [2] همانگونه که پیش از آفرینش جهان بوده بعد از فنای آن نیز خواهد بود و به هنگامی که جهان فانی شود وقت ،مکان ،لحظه و زمان مفهومی نخواهند داشت [3] [ آری آن هنگام ] اوقات ،سرآمدها ،ساعات و سالها از بین رفته و معدوم شده اند . [4] چیزی جز خداوند یکتای قهار نیست همه امور بسوی او بازگشت می کنند [5] کائنات همانگونه که در آغاز آفرینش از خود قدرتی نداشتند به هنگام فنا و نابودی نیز نیروی امتناع نخواهند داشت [6] چه اینکه اگر قدرت امتناع داشتند بقاء و دوام آنها ادامه می یافت [7] آفرینش چیزی برایش رنج آور نبوده و در خلقت آنچه آفریده است فرسودگی و خستگی برایش پدید نیامده است . [8] موجودات را برای استحکام حکومتش نیافریده و برای ترس از کمبود نقصان پدید نیاورده ،[9] نه برای کمک گرفتن از آنها در برابر همتائی که ممکن است بر او غلبه یابد و نه برای احتراز از دشمن که به او هجوم آورد [10] نه به خاطر ازدیاد دوران اقتدار خود و نه پیروزی یافتن بر شریکی که با او قرین است [11] و نه به خاطر رفع تنهایی دست به خلقت آنها زده است [ نه او موجودات را برای هیچیک از این مقاصد نیافرید چه او بی نیاز محض است ] [12] پس موجودات را نابود می سازد اما نه به خاطر خستگی از تدبیر و اداره آنها [13] و نه برای اینکه آسایشی پیدا کند و نه به جهت رنج و سنگینی که برای او داشته اند [14] نه ،طولانی شدن آنها برایش ملال آور نیست تا نابودشان سازد بلکه خداوند با لطف خود آنها را اداره می کند [15] و با فرمانش نگاهشان می دارد و با قدرتش آنها را مستقر می سازد پس همه آنها را بار دیگر بدون اینکه نیازی به آنها داشته باشد بازمی گرداند [16] ولی نه برای اینکه از آنها کمکی بگیرد و نه برای اینکه از بیم تنهائی با آنها انس گیرد [17] و نه از این جهت که تجربه ای بیندوزد 000 [1] و نه به خاطر آنکه از فقر و نیاز به توانگری و فزونی رسد و یا از ذلت و پستی به عزت و قدرت راه یابد