سفارش تبلیغ
صبا ویژن

**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 220 تا 226

خطبه شماره 220

و من کلام له علیه السلام [8] فی وصف السالک الطریق الی الله سبحانه [9] قد احیا عقله ، و امات نفسه ، حتی دق جلیله ، [10] و لطف غلیظه ، و برق له لامع کثیر البرق ، فابان له الطریق ، [11] و سلک به السبیل ، و تدافعته الابواب الی باب السلامه ، [12] و دار الاقامه ، و ثبتت رجلاه بطمانینه بدنه فی قرار الامن و الراحه ، بما استعمل قلبه ، و ارضی ربه [ نهج البلاغه م 22 ]

ترجمه

[8] از سخنان امام ( ع ) این سخن در توصیف پوینده راه خدا است [9] عقلش رازنده ساخته و شهواتش را میرانده است تا آنجا که جسمش به لاغری گرائیده [10] و خشونت و غلظت اخلاقش به لطافت تبدیل شده برقی پر نور در وجودش درخشیده و راه هدایت را برایش روشن ساخته [11] و در طریق الهی او را به راه انداخته همواره در مسیر تکامل از بابی به باب دیگر منتقل شده تا به باب سلامت و سرای زندگی جاودانی راه یافته [12] و در قرار امن و راحت با آرامش و اعتماد قرار گرفته است . [ اینها همه به خاطر ] آن است که عقل و قلبش را به کار واداشته و پروردگارش را راضی ساخته است .

خطبه شماره 221

و من کلام له علیه السلام [1] قاله بعد تلاوته : [[ الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر ] ] [2] یا له مراما ما ابعده وزورا ما اغفله و خطرا ما افظعه [3] لقد استخلوا منهم ای مدکر ، و تناوشوهم من مکان بعید [4] افبمصارع آبائهم یفخرون ام بعدید الهلکی یتکاثرون [5] یرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حرکات سکنت [6] و لان یکونوا عبرا ، احق من ان یکونوا مفتخرا ، [7] و لان یهبطوا بهم جناب ذله ، احجی من ان یقوموا بهم مقام عزه [8] لقد نظروا الیهم بابصار العشوه ، و ضربوا منهم فی غمره جهاله ، [9] و لو استنطقوا عنهم عرصات تلک الدیار الخاویه ، و الربوع الخالیه ، [10] لقالت : ذهبوا فی الارض ضلالا ، و ذهبتم فی اعقابهم جهالا ، [11] تطؤون فی هامهم ، و تستنبتون فی اجسادهم ، [12] و ترتعون فیما لفظوا ، و تسکنون فیما خربوا ، [13] و انما الایام بینکم و بینهم بواک و نوائح علیکم [14] اولئکم سلف غایتکم ، و فراط مناهلکم ، [15] الذین کانت لهم مقاوم العز ، و حلبات الفخر ، ملوکا و سوقا [1] سلکوا فی بطون البرزخ سبیلا سلطت الارض علیهم فیه ، [2] فاکلت من لحومهم ، و شربت من دمائهم ، [3] فاصبحوا فی فجوات قبورهم جمادا لا ینمون ، و ضمارا لا یوجدون ، [4] لا یفزعهم ورود الاهوال ، و لا یحزنهم تنکر الاحوال ، و لا یحلفون بالرواجف ، [5] و لا یاذنون للقواصف غیبا لا ینتظرون ، [6] و شهودا لا یحضرون ، و انما کانوا جمیعا فتشتتوا ، و آلافا فافترقوا ، [7] و ما عن طول عهدهم ، ولا بعد محلهم ، عمیت اخبارهم و صمت دیارهم ، [8] و لکنهم سقوا کاسا بدلتهم بالنطق خرسا ، و بالسمع صمما ، [9] و بالحرکات سکونا ، فکانهم فی ارتجال الصفه صرعی سبات [10] جیران لا یتانسون ، و احباء لا یتزاورون [11] بلیت بینهم عرا التعارف ، وانقطعت منهم اسباب الاخاء ، [12] فکلهم وحید و هم جمیع ، و بجانب الهجر و هم اخلاء ، [13] لا یتعارفون للیل صباحا ، و لا لنهار مساء [14] ای الجدیدین ظعنوا فیه کان علیهم سرمدا ، شاهدوا من اخطار دارهم افظع مما خافوا ، [15] و راوا من آیاتها اعظم مما قدروا ،[16] فکلتا الغایتین مدت لهم الی مباءه فاتت مبالغ الخوف و الرجاء [17] فلو کانوا ینطقون بها لعیوا بصفه ما شاهدوا و ما عاینوا [1] و لئن عمیت آثارهم ، وانقطعت اخبارهم ، لقد رجعت فیهم ابصار العبر ، [2] و سمعت عنهم آذان العقول ، و تکلموا من غیر جهات النطق ، [3] فقالوا : کلحت الوجوه النواضر ، و خوت الاجسام النواعم ، [4] و لبسنا اهدام البلی ، و تکاءدنا ضیق المضجع ، [5] و توارثنا الوحشه ، و تهکمت علینا الربوع الصموت ، [6] فانمحت محاسن اجسادنا ، و تنکرت معارف صورنا ، [7] و طالت فی مساکن الوحشه اقامتنا ، و لم نجد من کرب فرجا ، و لا من ضیق متسعا [8] فلو مثلتهم بعقلک ، او کشف عنهم محجوب الغطاء لک ، [9] و قد ارتسخت اسماعهم بالهوام فاستکت ، [10] و اکتحلت ابصارهم بالتراب فخسفت ، و تقطعت الالسنه فی افواههم بعد ذلاقتها ، [11] و همدت القلوب فی صدورهم بعد یقظتها ، [12] و عاث فی کل جارحه منهم جدید بلی سمجها ، [13] و سهل طرق الافه الیها ، مستسلمات فلا اید تدفع ، و لا قلوب تجزع ، [14] لرایت اشجان قلوب ، و اقذاء عیون ، لهم فی کل فظاعه صفه حال لا تنتقل ، [15] و غمره لا تنجلی فکم اکلت الارض من عزیز جسد و انیق لون کان فی الدنیا غذی ترف ،و ربیب شرف [16] یتعلل بالسرور فی ساعه حزنه ،و یفزع الی السلوه ان مصیبه نزلت به : ضنا بغضاره عیشه ، و شحاحه بلهوه و لعبه [1] فبینا هو یضحک الی الدنیا و تضحک الیه فی ظل عیش غفول ، [2] اذ وطی ء الدهر به حسکه و نقضت الایام قواه ، [3] و نظرت الیه الحتوف من کث ، فخالطه بث لا یعرفه ، [4] و نجی هم ما کان یجده ، و تولدت فیه فترات علل ، [5] آنس ما کان بصحته ، ففزع الی ما کان عوده الاطباء من تسکین الحار بالقار ، و تحریک البارد بالحار ، [6] فلم یطفی ء ببارد الا ثور حراره ، و لا حرک بحار الا هیج بروده ، [7] و لا اعتدل بممازج لتلک الطبائع الا امد منها کل ذات داء ، [8] حتی فتر معلله ، و ذهل ممرضه ، و تعایا اهله بصفه دائه ، [9] و خرسوا عن جواب السائلین عنه ، و تنازعوا دونه شجی خبر یکتمونه : [10] فقائل یقول : هو لما به ، و ممن لهم ایاب عافیته ، [11] و مصبر لهم فقده ، یذکرهم اسی الماضین من قبله [12] فبینا هو کذلک علی جناح من فراق الدنیا ، و ترک الاحبه [13] اذ عرض له عارض من غصصه ، فتحیرت نوافذ فطنته ، و یبست رطوبه لسانه [14] فکم من مهم من جوابه عرفه فعی عن رده ، [15] و دعاء مؤلم بقلبه سمعه فتصام عنه ، من کبیر کان یعظمه ، او صغیر کان یرحمه [16] و ان للموت لغمرات هی افظع من ان تستغرق بصفه ، او تعتدل علی عقول اهل الدنیا

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) این سخن را پس از تلاوت این آیات الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر بیان فرمود . [2] شگفتا چه هدف بسیار دوری و چه زیارت کنندگان غافلی و چه افتخار موهوم و رسوائی به یاد استخوانهای پوسیده کسانی افتاده اند که سالها است خاک شده اند آن هم چه یادآوری آنها با این فاصله [3] به یاد تفاخر به کسانی افتاده اند [که هیچگونه سودی به حالشان نخواهد داشت ] [4] آیا به خوابگاه ابدی پدران خویش افتخار می کنند ؟ و یا با شمارش تعداد مردگان و نابودشدگان خود را بسیار می شمرند ؟ [5] [ گوئی ] خواهان بازگشت اجسادی هستند که تار و پودشان از هم گسیخته و حرکاتشان به سکون تبدیل یافته [6] [ این اجساد پوسیده ] اگر مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا باعث افتخار [7] اگر با توجه به وضع آنان به آستانه تواضع فرود آیند عاقلانه تر است تا آنان را وسیله سربلندی قرار دهند [8] [ اما ] به آنها با چشمان کم سو نگاه انداختند و در اثر این کوته بینی در دریای جهل و غرور فرورفتند . [9] اگر شرح حال آنان را از عرصه های ویران آن دیار و خانه های خالی بپرسند [10] پاسخ خواهند داد در زمین گم شدند [ و بدنهاشان خاک و خاک آنها معلوم نیست در کجا پراکنده و جزء چه موجودی شده است ] شما نیز بعد از آنان در غرور و جهل قرار گرفته اید [11] بر جمجمه آنها قدم می گذارید و بر اجساد آنها زراعت می کنید [12] و از آنچه باقی گذارده اند می خورید و در کهنه خانه های آنها سکونت می گزینید [13] و زمان در فاصله بین شما و آنها بر شما نوحه گری و زاری می کند . [14] آنها پیش از شما به کام مرگ فرورفتند و برای تعیین آب خورگاه از شما پیشی گرفتند [15] [ آری ] همانها که دارای مقامهای عزت و درجات افتخار بودند سلاطین بودند و یا رعایای آنها 000 [1] [ پس از مرگ ] در درون قبرها خزیدند و زمین بر آنها مسلط شد [2] از گوشتشان خورد و از خونهایشان آشامید [3] در حفره های گورستان به صورت جمادی بی رشد و ناپیدا که امید یافت شدن آن هرگز نیست قرار گرفتند . [4] دیگر وقوع حوادث هراس انگیز آنها را به وحشت نمی اندازد و دگرگونیها آنها را محزون نمی سازد به زلزله ها و اضطرابات اعتنائی ندارند [5] و به سر و صداهای شدید گوش فرانمی دهند غائبانی هستند که انتظارشان کشیده نمی شود و حاضرانی هستند که حضور نمی یابند جمع بودند و پراکنده شدند به یکدیگر الفت داشتند و جدا گردیدند [7] اگر اخبارشان به دست فراموشی سپرده شده و دیارشان در سکوت فرورفته است براثر طول زمان و بعد محل سکونت آنان نیست [8] بلکه جامی به آنها نوشانده اند که به جای سخن گفتن گنگ و به جای شنوائی کر شدند [9] و حرکاتشان به سکون تبدیل یافته است و در دید نخست پنداری که به خواب رفته اند [10] همسایگانی هستند که با یکدیگر انس نمی گیرند دوستانی هستند که به دیدار یکدیگر نمی روند [11] پیوندهای شناسائی در میان آنها به کهنگی گرائیده و اسباب برادری قطع گردیده [12] همه با اینکه جمعند تنهایند و با اینکه دوستند از یکدیگر دورند [13] نه برای شب صحبگاهی می شناسند و نه برای روز شامگاهی [14] شب یا روزی که رخت سفر مرگ در آن بسته اند برای آنها جاودان شده خطرات آن جهان را وحشتناک تر از آنچه می ترسیدند یافتند [15] و نشانه های آن را بزرگتر از آنچه در نظر داشتند مشاهده کردند [16] برای وصول به هر یک از دو نتیجه [ بهشت یا دوزخ ] تا محل قرارگاهشان مهلت داده شده و عالمی از بیم و امید برایشان فراهم ساخته [17] اگر می خواستند آنچه را که در آنجا مشاهده کرده اند و با چشم دیده اند توصیف کنند زبانشان عاجز می ماند 000 [1] ولی اگر آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته چشمهای عبرت گیر آنها را می نگرد [2] و گوش دل اخبار آنان را می شنود و با غیر زبان خود حرف می زنند [3] و می گویند : چهره های خرم و زیبا پژمرده شده و در حالت عبوسی فرو رفته و اجسام و بدنهائی که در ناز و نعمت پرورش یافته بود از هم متلاشی گردیده است [4] بر اندام خویش لباس کهنگی پوشیده ایم و تنگی قبر ما را سخت در فشار قرار داده [5] وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث می بریم و خانه های خاموش [ قبر ] بر ما فروریخته [6] زیبائیهای اجساد ما را محو کرده و نشانه های شناسائی چهرهای ما را دگرگون ساخته [7] اقامت ما در این خانه های وحشت زا طولانی شده نه از این مشکلات فرجی یافته ایم و نه از تنگی [ قبر ] گشایشی . [8] اگر آنها را در نظر خود مجسم کنید و یا پرده ها کنار رود آنان را ببینید [9] در حالی که گوشهای آنان را حشرات خورده و کر شده اند : [10] چشمهایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده و فرو رفته اند و زبانهائی که با سرعت و فصاحت سخن می گفتند قطعه قطعه گردیده اند [11] قلبها در سینه ها پس از بیداری به خاموشی گرائیده [12] و در هر یک از اعضای آنان پوسیدگی تازه ای آشکار گشته و آنها را زشت ساخته [13] و راه آفات به سوی اجسامشان به آسانی گشوده شده است همه تسلیمند نه دستی برای دفاع دارند و نه قلبی که با آن جزع کنند . [14] [ آری ] هنگامی که اینان را در نظر مجسم سازی قلبهای پر غم و چشمانی پر خاشاک را می بینی که از هر نظر بیچاره اند همان بیچارگی که از آنها دور نمی شود [15] و شدت و اضطرابی که جلا و روشنی را ندارد چقدر زمین اجساد عزیزان خوش سیما را که در دنیا با غذاهای لذیذ و رنگین پرورش یافتند و در آغوش ناز و نعمت بزرگ شدند به کام خود فروبرده [16] همانها که می خواستند با سرور و خوشحالی غمها را از دل بزدایند و به هنگام مصیبت برای از بین نرفتن طراوت زندگی 000 با لهو و لعب خود را سرگرم می ساختند [1] و در آن هنگام که در سایه زندگی [ پر ناز و نعمت و ] غفلت زا آنها به دنیا و دنیا به آنها می خندید [2] ناگهان روزگار با خارهای آلام و مصائب آنان را در هم کوبید، گذشت روزگار نیرویشان را در هم ریخت [3] مرگ از نزدیک به آنان نظر افکند و غم و اندوهی که از آن آگاهی نداشتند با آنها درآمیخت [4] غصه های پنهانی که حتی خیال آن را نمی کردند در وجودشان راه یافت و در حالی که شدیدا به سلامت و تندرستی انس داشتند بیماریها در پیکرشان تولد یافت [5] در این هنگام هراسان به آنچه پزشکان آنها را عادت داده و آموخته بودند که حرارت را با برودت و برودت را با حرارت تسکین بخشند روی آوردند [6] [ اما ] هیچ حرارتی را با برودت خاموش نساختند جز اینکه حرارت شعله ورتر شد و هیچ برودتی را [ با داروی حرارت ] تحریک نکردند جز اینکه برودت را تهییج نمود [7] و برای اعتدال مزاج به وسیله هیچ داروئی نپرداختند جز اینکه آنها را آماده بیماری دیگری نمود [8] تا آنجا که تسلی دهنده اش سست و پرستارش به غفلت گرائید و خاندانش از بیماریش خسته و ناتوان شدند [9] و از پاسخ سائلان در مورد بیماری او عاجز ماندند و درباره همان خبر حزن آوری که از او کتمان می نمودند در پیش او به گفتگو پرداختند : [10] یکی می گفت : تا هنگام مرگ به همین وضع باقی است [ و با همین بیماری از دنیا می رود ] دیگری آرزوی بازگشت بهبودیش را داشت [11] سومی آنان را به شکیبائی در فقدانش دعوت می کرد و گذشتگان را به یادشان می آورد [12] در همین حال که وی در شرف سفر مفارقت دنیا و ترک دوستان بود [13] ناگهان عارضه ای گلوگیر برایش پیش آمد که فهم و درکش در حیرت افتاد و زبانش به خشکی گرائید . [14] چه وصایای لازم و مطالب مهمی که پاسخ آنها را می دانست اما زبانش از گفتن آنها بازمانده [15] و چه سخنان دردناکی که می شنید و خود را به کری می زد : [ این زخم زبانها ] یا از شخص بزرگی بود که او را محترم می داشته و یا از کوچکی است که به او ترحم نموده است [16] [ خلاصه اینکه ] مرگ دشواریهائی دارد که هراس انگیزتر از آن است که بتوان در قالب الفاخ ریخت و یا اندیشه های مردم دنیا بتوانند آنها را درک نمایند

خطبه شماره 222

و من کلام له علیه السلام [1] قاله عند تلاوته : [[ یسبح له فیها بالغدو والاصال رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله ] ] [2] ان الله سبحانه و تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقره ، [3] و تبصر به بعد العشوه ، و تنقاد به بعد المعانده ، [4] و ما برح لله عزت آلاؤه فی البرهه بعد البرهه ، و فی ازمان الفترات ، عباد ناجاهم فی فکرهم ، [5] و کلمهم فی ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظه فی الابصار و الاسماع والافئده ، [6] یذکرون بایام الله ، و یخوفون مقامه ، بمنزله الادله فی الفلوات [7] من اخذ القصد حمدوا الیه الطریقه ، و بشروه بالنجاه ، [8] و من اخذ یمینا و شمالا ذموا الیه الطریق ، و حذروه من الهکه ، [9] و کانوا کذلک مصابیح تلک الظلمات و ادله تلک الشبهات [10] و ان للذکر لاهلا اخذوه من الدنیا بدلا ، فلم تشغلهم تجاره و لا بیع عنه ، [11] یقطعون به ایام الحیاه ، و یهتفون بالزواجر عن محارم الله ، فی اسماع الغافلین ، [12] و یامرون بالقسط و یاتمرون به ، [13] و ینهون عن المنکر و یتناهون عنه ، فکانما قطعوا الدنیا الی الاخره و هم فیها [14] فشاهدوا ماوراء ذلک ، فکانما اطلعوا غیوب اهل البرزخ [1] فی طول الاقامه فیه ، و حققت القیامه علیهم عداتها ، فکشفوا غطاء ذلک لاهل الدنیا ، [2] حتی کانهم یرون ما لا یری الناس ، و یسمعون ما لا یسمعون [3] فلو مثلتهم لعقلک فی مقاومهم المحموده ، و مجالسهم المشهوده ، [4] و قد نشروا دواوین اعمالهم ، و فرغوا لمحاسبه انفسهم [5] علی کل صغیره و کبیره امروا بها فقصروا عنها ، [6] او نهوا عنها ففرطوا فیها ، و حملوا ثقل اوزارهم ظهورهم ، [7] فضعفوا عن الاستقلال بها ، فنشجوا نشیجا و تجاوبوا نجیبا ، [8] یعجون الی ربهم من مقام ندم واعتراف ، لرایت اعلام هدی ، [9] و مصابیح دجی ، قد حفت بهم الملائکه ، و تنزلت علیهم السکینه ، [10] و فتحت لهم ابواب السماء ، و اعدت لهم مقاعد الکرامات ، [11] فی مقعد اطلع الله علیهم فیه ، فرضی سعیهم ، و حمد مقامهم [12] یتنسمون بدعائه روح التجاوز رهائن فاقه الی فضله ، و اساری ذله لعظمه ، [13] جرح طول الاسی قلوبهم ، و طول البکاء عیونهم [14] لکل باب رغبه الی الله منهم ید قارعه ، یسالون من لا تضیق لدیه المنادح ، و لا یخیب علیه الراغبون [15] فحاسب نفسک لنفسک ، فان غیرها من الانفس لها حسیب غیرک

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) این سخن را به هنگام تلاوت این آیه فرموده :[ یسبح له فیها بالغدو و الاصال رجال لاتلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله ] [2] خداوند یاد خویش را جلای قلبها قرارداده که در اثر آن گوش پس از سنگینی می شنود [3] و چشم پس از کم سوئی می بیند و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنی منقاد و رام می گردد . [4] خداوند که نعمتهایش بزرگ باد در هر عصر و زمانی همواره بندگانی داشته که به فکر آنها الهام می کرده [5] و در وادی عقل و اندیشه با آنان سخن می گفته است . [ این بندگان ] با نور بیداری عقول چراغ فهم و بینائی در چشمها گوشها و دلها روشن می ساخته اند [6] انسانها را به یاد روزهای خاص الهی می انداختند و از مقام عظمت پروردگار آنان را بیم می دادند این افراد به منزله راهنمایان بیابانها بودند [7] کسانی که راه مستقیم وسط را پیش گرفته طریقشان را می ستودند و آنان را به نجات بشارت می دادند [8] و افرادی که به جانب چپ و راست متمایل می شدند از آنها انتقاد کرده و از هلاکت بیمشان می دادند [9] بدینگونه این بندگان پاک چراغ آن تاریکیها و راهنمای آن پرتگاهها بودند . [10] یاد خدا اهلی دارد که آن را به جای زرق و برق دنیا برگزیده اند لذا هیچ تجارت و داد و ستدی آنها را از یاد خدا بازنداشته است . [11] با همین وضع زندگی خود را ادامه می دهند و غافلان را با فریادهای خود متوجه کیفر محرمات الهی می کنند [12] به عدالت فرمان می دهند و خود به آن عمل می نمایند [13] مردم را از بدی باز می دارند و خود به گرد آن نمی چرخند با اینکه در دنیا هستند گویا آن را رها کرده و به آخرت پیوسته اند [14] آنها ماورای دنیا را مشاهده کرده گویا از پشت دیوار این جهان سر برآورده و به جهان برزخیان می نگرند 000 [1] و اقامت طولانی آنجا را مشاهده می کنند . و گویا رستاخیز وعده های خود را برای آنها عملی ساخته است : آنها این پرده ها را برای جهانیان کنار زده [2] حتی گویا چیزهائی را می بینند که دیگران نمی بینند و مطالبی را می شنوند که دیگران نمی شنوند . [3] اگر آنان را در پیشگاه عقل خود مجسم سازید و مقامات ستوده و مجالس آشکار آنان را بنگرید [4] می بینید که نامه های اعمال خویش را گشوده و برای حسابرسی اعمال خود آماده شده اند [5] برای حساب هر کار کوچک و بزرگی که به آن دستور داشته اند و کوتاهی کرده اند [6] و یا از آن نهی شده و مرتکب گردیده اند سنگینی بار گناهانشان را به دوش گرفته [7] نمی توانند کمر راست کنند گریه گلویشان را گرفته و با فریاد می گریند و گریان با هم گفتگو می کنند [8] و با صدای بلند در پیشگاه پروردگار خویش در مقام پشیمانی و اعتراف به تقصیرند [ آری اگر آنها را در پیشگاه عقلتان مجسم کنید ] خواهید یافت که آنها نشانه های هدایتند [9] و چراغهای تاریکی فرشتگان آنان را در میان گرفته آرامش بر آنها نازل گردیده [10] درهای آسمان به رویشان گشوده شده و مقام محترمی برایشان فراهم آمده است : [11] مقامی که خداوند به آن نظر رحمت انداخته آنها را می نگرد از سعی و کوشش آنان راضی و موقعیتشان را می ستاید . [12] با دعای خود از او آرامش عفو و گذشت می طلبند اینان گروگانان نیازمندی فضل و کرم اویند و اسیران عظمت او . [13] غم و اندوه طولانی قلبشان را مجروح ساخته و گریه های بسیار چشمهایشان را، [14] به هر دری که امیدواری به خدا در آن وجود دارد دستی برای کوبیدن از سوی آنان دراز است از کسی درخواست می کنند که سختی و تنگی برایش معنی ندارد و امیدواران را محروم نمی سازد . [15] اکنون به خاطر خود حساب خویشتن را برس زیرا دیگران حسابرسی غیر از تو دارند

خطبه شماره 223

و من کلام له علیه السلام [1] قاله عند تلاوته : [[ یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم ] ] [2] ادحض مسؤول حجه ، و اقطع مغتر معذره ، لقد ابرح جهاله بنفسه [3] یا ایها الانسان ، ما جراک علی ذنبک ، و ما غرک بربک ، و ما انسک بهلکه نفسک ? [4] اما من دائک بلول ، ام لیس من نومتک یقظه ? [5] اما ترحم من نفسک ما ترحم من غیرک ? فلربما تری الضاحی من حر الشمس فتظله ، [6] او تری المبتلی بالم یمض جسده فتبکی رحمه له [7] فما صبرک علی دائک ، و جلدک علی مصابک ، [8] و عزاک عن البکاء علی نفسک و هی اعز الانفس علیک [9] و کیف لا یوقظک خوف بیات نقمه ، و قد تورطت بمعاصیه مدارج سطواته [10] فتداو من داء الفتره فی قلبک بعزیمه ، و من کری الغفله فی ناظرک بیقظه ، [11] و کن لله مطیعا ، و بذکره آنسا و تمثل فی حال تولیک عنه [12] اقباله علیک ، یدعوک الی عفوه ، و یتغمدک بفضله ، [13] و انت متول عنه الی غیره فتعالی من قوی ما اکرمه [14] و تواضعت من ضعیف ما اجراک علی معصیته و انت فی کنف ستره مقیم ، [1] و فی سعه فضله متقلب فلم یمنعک فضله ، و لم یهتک عنک ستره ، [2] بل لم تخل من لطفه مطرف عین فی نعمه یحدثها لک ، [3] او سیئه یسترها علیک ، او بلیه یصرفها عنک فما ظنک به لو اطعته [4] وایم الله لو ان هذه الصفه کانت فی متفقین فی القوه ، متوازیین فی القدره ، [5] لکنت اول حاکم علی نفسک بذمیم الاخلاق ، و مساوی ء الاعمال [6] و حقا اقول ما الدنیا غرتک ، ولکن بها اغتررت ، [7] و لقد کاشفتک العظات ، و آذنتک علی سواء [8] و لهی بما تعدک من نزول البلاء بجسمک ، و النقص فی قوتک ، اصدق و اوفی من ان تکذبک ، او تغرک [9] و لرب ناصح لها عندک متهم ، و صادق من خبرها مکذب [10] و لئن تعرفتها فی الدیار الخاویه ، و الربوع الخالیه ، [11] لتجدنها من حسن تذکیرک ، و بلاغ موعظتک ، بمحله الشفیق علیک ، و الشحیح بک [12] و لنعم دار من لم یرض بها دارا ، [13] و محل من لم یوطنها محلا و ان السعداء بالدنیا غدا هم الهاربون منها الیوم [14] اذا رجفت الراجفه ، و حقت بجلائلها القیامه ، و لحق بکل منسک اهله ، [15] و بکل معبود عبدته ، و بکل مطاع اهل طاعته ، [16] فلم یجز فی عدله و قسطه یومئذ خرق بصر فی الهواء ، [17] و لا همس قدم فی الارض الا بحقه ، فکم حجه یوم ذاک داحضه ، و علائق عذر منقطعه [1] فتحر من امرک ما یقوم به عذرک ، و تثبت به حجتک ، [2] و خذ ما یبقی لک مما لا تبقی له ، [3] و تیسر لسفرک ، و شم برق النجاه ، وارحل مطایا التشمیر

ترجمه

[1] از سخنان امام علیه السلام این سخن را به هنگام تلاوت این آیه فرموده :یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم [2] [ این آیه ] کوبنده ترین دلیل در برابر شنونده و قطع کننده ترین عذر شخص مغرور است همو که جهالت و نادانیش او را خوشحال ساخته [ می فرماید ] : [3] ای انسان چه چیز تو را بر گناه جرئت داده ؟ و چه چیز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟ و چه چیز تو را بر هلاکت خویشتن علاقمند نموده است ؟ [4] مگر این بیماری تو بهبودی نمی یابد ؟ و یا این خوابت بیداری ندارد ؟ [5] چرا همانگونه که به دیگری رحم می کنی به خود رحم نمی کنی ؟ تو که هرگاه کسی را در دل آفتاب سوزان بیابی بر او سایه می افکنی [6] و هرگاه بیماری را ببینی که سخت ناتوان گشته از روی رحم بر او می گریی [7] پس چه چیز تو را بر این بیماریت شکیبائی بخشیده ؟ و بر این مصائبت صبور ساخته ؟ [8] و چه چیز تو را از گریه بر خویشتن تسلی داده ؟ در حالی که هیچ چیز برای تو عزیزتر از خودت نیست [9] و چگونه ترس از فرودآمدن بلا شب هنگام تو را بیدار نکرده ؟ با اینکه در درون معصیت و گناه غوطه وری و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار داری [10] بیا این بیماری دوری از خدا را با داروی تصمیم و عزم راسخ مداوا کن و این خواب غفلتی که چشمت را فراگرفته با بیداری برطرف ساز [11] بیا مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر خوب تصور کن که به هنگام روی گردانیدنت از خدا [12] او با دادن نعمت به تو روی می آورد به عفو و بخشش خویش دعوتت می کند و تو را در زیر پوشش فضل و برکات خود قرار می دهد . [13] اما در عین حال تو همچنان به او پشت کرده و به دیگری روی می آوری بلند مرتبه باد خداوندی که با این قدرت عظیم کریم است [14] و اما تو با این ضعف و حقارت چه بر معصیت او جرات ورزیده ای در صورتی که تو در کنف نعمتش قرار داری [1] و در فراخنای فضل و رحمتش در حرکتی اما او فضل خویش را از تو منع نکرده و پرده گناهانت را ندریده است [2] بلکه حتی یک چشم برهم زدن از دائره لطفش بیرون نبوده ای : یا در نعمتی قرار داری که به تو بخشیده [3] یا در گناهی که از آن پرده پوشی کرده و یا بلا و مصیبتی که از تو برطرف ساخته است بنگر اگر از در اطاعتش در می آمدی دیگر چگونه بود ؟ [4] سوگند بخدا اگر این وضع بین دو نفر که در نیرو و توان مساویند وجود داشت [5] تو نخستین حاکمی بودی که خود بر مذمومیت اخلاق و بدی کردارت حکم می کردی [6] حقا باید بگویم : دنیا مغرورت نساخته و این تو هستی که به آن مغرور شده ای [7] در حالی که پندهای فراوانی در آن می یابی و تو را به عدل و انصاف دعوت کرده است [8] دنیا به هشدارهائی که در مورد ریختن بلا به جانت و کاستن از نیرو و قدرتت به تو می دهد راستگوتر و وفادارتر است از اینکه به تو دروغ گوید و یا مغرورت سازد [9] چه بسیار نصیحت کننده و پنددهنده ای است که نزد تو متهم است و چه بسیار راستگویانی در مورد دنیا که تو آنها را دروغگو می شماری [10] اگر دنیا را از روی شهرهای ویران شده و خانه های در هم فروریخته بشناسی [11] آن را یادآوری کننده ای دلسوز و واعظی گویا همچون دوستی مهربان که در رسیدن اندوه به تو بخل می ورزد خواهی یافت . [12] [ دنیا ] چه خوب سرائی است اما برای آنها که آن را خانه همیشگی ندانند [13] و چه خوب محلی است برای کسی که آن را وطن برنگزیند سعادتمندان به وسیله دنیا در قیامت کسانی هستند که امروز از زرق و برق آن فرار می کنند . [14] هنگامی که نفخه صور بدمد و قیامت آشکار گردد و اهل هر معبدی به آن ملحق [15] و بندگان هر معبودی به او بپیوندند و مطیعان به مطاع خود برسند [16] در آن هنگام نه چشمی بر خلاف حق و عدالت در هوا گشوده [17] و نه قدمی آهسته در زمین جز به حق برداشته شود . و در آن روز چه دلیلهائی که ابطال نمی گردد و چه عذرهائی که قطع نمی شود ؟ [1] بنابراین در جستجوی چیزی باشید که عذر خویش را با آن مدلل دارید و حجت و دلیل خود را با آن استوار سازید [2] و آنچه باقی ماندنی است از میان آنچه باقی نمی ماند انتخاب کنید [3] و وسیله ای برای سفر [ آخرت ] آماده نمائید و چشم به جرقه های برق نجات بدوزید و بار و بنه این سفر را محکم بر پشت مرکبها ببندید

خطبه شماره 224

و من کلام له علیه السلام [4] یتبرا من الظلم [5] و الله لان ابیت علی حسک السعدان مسهدا ، او اجر فی الاغلال مصفدا ، [6] احب الی من ان القی الله و رسوله یوم القیامه ظالما لبعض العباد ، [7] و غاصبا لشی ء من الحطام ، و کیف اظلم احدا لنفس یسرع الی البلی قفولها [8] و یطول فی الثری حلولها ? [9] والله لقد رایت عقیلا و قد املق حتی استماحنی من برکم صاعا ، [10] و رایت صبیانه شعث الشعور ، غبر الالوان فقرهم ، [11] کانما سودت وجوههم بالعظلم ، [12] و عاودنی مؤکدا ، و کرر علی العقول مرددا ، فاصغیت الیه سمعی ، [13] فظن انی ابیعه دینی ، و اتبع قیاده مفارقا طریقتی ، فاحمیت له حدیده ، [1] ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها ، فضج ضجیج ذی دنف من المها ، [2] و کاد ان یحترق من میسمها ، فقلت له : [3] ثکلتک الثواکل ، یا عقیل اتئن من حدیده احماها انسانها للعبه ، [4] و تجرنی الی نار سجرها جبارها لغضبه اتئن من الاذی و لا ائن من لظی ? [5] و اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفه فی وعائها ، [6] و معجونه شنئتها ، کانما عجنت بریق حیه او قیئها ، [7] فقلت : اصله ، ام زکاه ، ام صدقه ? فذلک محرم علینا اهل البیت [8] فقال : لا ذا و لا ذاک ، ولکنها هدیه فقلت : هبلتک الهبول [9] اعن دین الله اتیتنی لتخدعنی ? امختبط انت ام ذو جنه ، [10] ام تهجر ? و الله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها ، [11] علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته ، [12] و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقه فی فم جراده تقضمها[13] ما لعلی و لنعیم یفنی ، و لذه لا تبقی نعوذ بالله من سبات العقل و قبح الزلل و به نستعین

ترجمه

[4] از سخنان امام ( ع ) که در آن از ظلم و ستم تبری می جوید [ وداستان آهن تفتیده و برادرش عقیل را بازگو می کند ] [5] سوگند بخدا اگر شب را بر روی خارهای سعدان بیدار بسر برم و یا در غلها و زنجیرها بسته و کشیده شوم [6] برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم کرده [7] و چیزی از اموال دنیا را غصب نموده باشم . چگونه به کسی ستم روا دارم آنهم برای جسمی که تار و پودش به سرعت بسوی کهنگی پیش می رود [ و از هم می پاشد ] [8] و مدتهای طولانی در میان خاکها می ماند . [9] سوگند بخدا عقیل برادرم را دیدم که به شدت فقیر شده بود و از من می خواست که یک من از گندمهای شما را به او ببخشم . [10] کودکانش را دیدم که از گرسنگی موهایشان ژولیده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته [11] گویا صورتشان با نیل رنگ شده بود . [12] عقیل باز هم اصرار کرد و چند بار خواسته خود را تکرار نمود من به او گوش فرادادم [13] خیال کرد من دینم را به او می فروشم و به دلخواه او قدم برمی دارم و از راه و رسم خویش دست می کشم [ اما من برای بیداری و هشداریش ] آهنی را در آتش گداختم [1] سپس آن را به بدنش نزدیک ساختم تا با حرارت آن عبرت گیرد ناله ای همچون بیمارانی که از شدت درد می نالند سر داد [2] و چیزی نمانده بود که از حرارت آن بسوزد به او گفتم : [3] هان ای عقیل زنان سوگمند در سوگ تو بگریند از آهن تفتیده ای که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده ناله می کنی [4] اما مرا به سوی آتشی می کشانی که خداوند جبار با شعله خشم و عضبش آنرا برافروخته است تو از این رنج می نالی و من از آتش سوزان نالان نشوم ؟ [5] از این سرگذشت شگفت آورتر داستان کسی است که نیمه شب ظرفی سرپوشیده پر از حلوای خوش طعم و لذیذ به درب خانه ما آورد [6] ولی این حلوا معجونی بود که من از آن متنفر شدم گویا آن را با آب دهان مار یا استفراغش خمیر کرده بودند [7] به او گفتم : هدیه است یا زکات و یا صدقه ؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است . [8] گفت نه این است و نه آن بلکه هدیه است به او گفتم : زنان بچه مرده بر تو گریه کنند [9] آیا از طریق آئین خدا وارد شده ای که مرا بفریبی ؟ دستگاه ادراکت به هم ریخته ؟ یا دیوانه شده ای ؟ [10] و یا هذیان می گوئی ؟ بخدا سوگند اگر اقلیمهای هفتگانه با آنچه در زیر آسمانها است به من دهند [11] که خداوند را با گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد [12] و این دنیای شما از برگ جویده ای که در دهان ملخی باشد نزد من خوارتر و بی ارزشتر است . [13] علی را با نعمتهای فناپذیر و لذتهای نابودشدنی دنیا چه کار از به خواب رفتن عقل و لغزش های قبیح به خدا پناه می بریم و از او یاری می جوئیم .

خطبه شماره 225

و من دعاء له علیه السلام [14] یلتجی ء الی الله ان یغنیه [15] اللهم صن وجهی بالیسار ، و لا تبذل جاهی بالاقتار ، [1] فاسترزق طالبی رزقک ، و استعطف شرار خلقک ، [2] و ابتلی بحمد من اعطانی ، و افتتن بذم من منعنی ، [3] و انت من وراء ذلک کله و لی الاعطاء والمنع ، [[ انک علی کل شی ء قدیر ] ]

ترجمه

[14] از دعاهای امام علیه السلام که با آن از خدا می خواهد از همگان بی نیازش کند .[15] پروردگارا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و شخصیتم را در اثر فقر ساقط مگردان . [1] که از روزی خواران تو درخواست روزی کنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم [2] به ستودن آن کس که کمکم می کند مبتلا گردم و به مذمت و بدگوئی از آنکه به من نمی بخشد آزمایش شوم [3] و تو در ماورای همه اینها سرپرست منی که ببخشی و یا منع نمائی و تو بر همه چیز قادری انک علی کل شی قدیر