سفارش تبلیغ
صبا ویژن

**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 213 تا 219

خطبه شماره 213

و من خطبه له علیه السلام [11] فی تمجید الله و تعظیمه [12] الحمد لله العلی عن شبه المخلوقین ، الغالب لمقال الواصفین ، [13] الظاهر بعجائب تدبیره للناظرین ، والباطن بجلال عزته عن فکر المتوهمین [1] العالم بلا اکتساب و لا ازدیاد ، و لا علم مستفاد ، [2] المقدر لجمیع الامور بلا رویه و لا ضمیر ، الذی لا تغشاه الظلم ، [3] و لا یستضی ء بالانوار ، و لا یرهقه لیل ، و لا یجری علیه نهار ، [4] لیس ادراکه بالابصار ، و لا علمه بالاخبار [5] و منها فی ذکر النبی صلی الله علیه و آله و سلم : [6] ارسله بالضیاء ، و قدمه فی الاصطفاء ، فرتق به المفاتق ، [7] و ساور به المغالب ، و ذلل به الصعوبه ، و سهل به الحزونه ، [8] حتی سرح الضلال ، عن یمین و شمال

ترجمه

[11] از خطبه های امام ( ع ) در این خطبه امام ( ع ) از مجد و عظمت خداوندسخن به میان آورد . [12] ستایش مخصوص خداوندی است که از شباهت به مخلوقات والاتر است و از توصیف واصفان بالاتر [13] بر همه ناظران و بینایان به وسیله تدبیر شگفت آورش آشکار و با جلال و عزتش از فکر متفکران پنهان دانا است [1] اما نه اینکه معلوماتش اکتسابی باشد و بر آن افزوده گردد و نه اینکه از کسی فراگیرد [2] تقدیر و اندازه جمیع امور به دست او است بدون اینکه نیاز به تفکر و یا رجوع به ضمیر و وجدان داشته باشد خداوندی که تاریکی نمی تواند برایش ستر و پوششی گردد [ که نتواند اشیاء را ببیند ] [3] و برای دیدن موجودات نیاز به استفاده از نور ندارد شب وی را نمی پوشاند و روز بر او جریان ندارد . [4] نه اشیاء را با حسن بینائی درک می کند و نه علم و دانشش از طریق اخبار و آگاهی به دست می آید [5] قسمت دیگری از این خطبه درباره پیامبر ( ص ) [6] او را با نور و روشنائی فرستاد و از میان مخلوقش برگزید و بر همه مقدم داشت پراکندگیها را به وسیله او از بین برد و اتحاد و الفت ایجاد فرمود [مفاسد را ریشه کن و به جای آن مصالح گذاشت ] [7] شورشی بر ضد زورمندان به دست آن حضرت به وجود آورد [ تا همه سر تسلیم فرودآوردند ] مشکلات و صعوبتها را بوسیله او خاضع و ناهمواریها را به دست وی هموار ساخت [8] تا آنجا که ضلالت و گمراهی را از هر سو عقب راند

خطبه شماره 214

و من خطبه له علیه السلام [9] یصف جوهر الرسول ، و یصف العلماء ، و یعظ بالتقوی [10] و اشهد انه عدل عدل ، و حکم فصل ، و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، [11] و سید عباده ، کلما نسخ الله الخلق فرقتین جعله فی خیرهما ، [12] لم یسهم فیه عاهر ، و لا ضرب فیه فاجر [13] الا و ان الله سبحانه قد جعل للخیراهلا، و للحق دعائم ، [14] و للطاعه عصما و ان لکم عند کل طاعه عونا من الله سبحانه یقول علی الالسنه ، [1] و یثبت الافئده فیه کفاء لمکتف ، و شفاء لمشتف [2] صفه العلماء [3] واعلموا ان عباد الله المستحفظین علمه ، یصونون مصونه ، [4] و یفجرون عیونه یتواصلون بالولایه ، و یتلاقون بالمحبه ، [5] و یتساقون بکاس رویه و یصدرون بریه ، لا تشوبهم الریبه ، [6] و لا تسرع فیهم الغیبه علی ذلک عقد خلقهم و اخلاقهم ، [7] فعلیه یتحابون ، و به یتواصلون ، فکانوا کتفاضل البذر ینتقی ، [8] فیؤخذ منه و یلقی ، قد میزه التخلیص ، و هذبه التمحیص [9] العظه بالتقوی [10] فلیقبل امرؤ کرامه بقبولها ، و لیحذر قارعه قبل حلولها ، [11] و لینظر امرؤ فی قصیر ایامه ، و قلیل مقامه ، فی منزل حتی یستبدل به منزلا ، [12] فلیصنع لمتحوله ، و معارف منتقله فطوبی لذی قلب سلیم ، [13] اطاع من یهدیه ، و تجنب من یردیه ، و اصاب سبیل السلامه ببصر من بصره ، [14] و طاعه هاد امره ، و بادر الهدی قبل ان تغلق ابوابه ، و تقطع اسبابه ، [15] واستفتح التوبه ، و اماط الحوبه ، [16] فقد اقیم علی الطریق ، و هدی نهج السبیل

ترجمه

[9] از خطبه های امام ( ع ) امام ( ع ) در این خطبه از صفات اصیل پیامبر( ص ) و اوصاف دانشمندان و پند و اندرز به تقوا سخن به میان آورده . [10] گواهی می دهم که خداوند عادل است و دادگر و حاکمی است جداکننده حق از باطل و نیز گواهی می دهم که محمد ( ص ) بنده و فرستاده او [11] و سرور مخلوقات است . هر زمان خدا انسانها را به دو بخش تقسیم کرد نور وجود آن حضرت را در بهترین آن دو به ودیعه نهاد [12] ناپاکدامنان در او سهمی و فاجران و گناهکاران در او هیچ دخالتی نداشتند . [13] آگاه باشید خداوند برای خیر و نیکی اهلی قرار داده و برای حق ستون و پایه هائی [14] و برای اطاعت فرمانش نگهدارنده ای در هر گامی که در طریق اطاعتش برمی دارید کمک و یاوری از جانب او تعیین شده : که این اعانت وکمک بر زبانها جاری [1] و قلبها را ثابت نگه می دارد که برای کسی که بخواهد به آن اکتفا نماید کفایت و برای آنان که شفا بخواهند شفا است [2] صفات دانشمندان [3] آگاه باشید که بندگان خدا آنها که علم خدای را حافظند به مصونیت او مصون هستند [4] آنها چشمه های علوم خداوند را جاری می سازند و با دوستی پیوستگی ایجاد می کنند با محبت یکدیگر را ملاقات [5] و با ظرفی سیراب سازنده یکدیگر را سیراب می کنند و با رفع تشنگی خارج می شوند شک و تردید در آنها راه نمی یابد [6] و غیبت در آنها به سرعت پیش نمی رود سرشت و اخلاقشان بر این وضع پی ریزی شده [7] به خاطر خدا با هم دوستند و برای او با هم پیوند رفاقت برقرار می سازند اینها نسبت به بقیه مردم همچون بذرهای انتخاب شده هستند [8] که دانه های خوب را جهت کاشتن انتخاب و بقیه را رها می کنند و این امتیاز در اثر خالص ساختن و پاک کردن آنها [ و به خوبی از عهده امتحان برون آمدن است ] [9] پند و اندرز به تقوا [10] این نصیحت را به قیمت قبولش از من بپذیرید [ که جز قبول آن پاداشی از شما نمی طلبم ] و از مرگ پیش از رسیدنش بر حذر باشید [11] انسان باید در این کوتاه مدت عمرش و اقامت اندکش را در این جایگاه نظر افکند تا آن را به منزلگاهی بهتر مبدل سازد [12] باید برای جائی که وی را می برند و برای شناسائی خانه دیگرش کوشش کند . خوشا به حال آن کس که قلبی سلیم دارد : [13] از کسی که هدایتش می کند اطاعت و از آنکه وی را به پستی می کشاند دوری جوید به راه امن و درست با بینائی کسی که بینایش سازد برسد [14] به اطاعت آن کس که به هدایت دعوتش کند گردن نهد و به سرای هدایت پیش از آنکه درهایش بسته شود و اسبابش قطع گردد مبادرت ورزد [15] در توبه را بگشاید و گناه را از بین ببرد [16] اگر چنین کند بر جاده حق قرار گرفته و به راه راست و وسیع حق هدایت شده است

خطبه شماره 215

و من دعاء له علیه السلام [1] کان یدعو به کثیرا[2] الحمد لله الذی لم یصبح بی میتا و لا سقیما ، و لا مضروبا علی عروقی بسوء ، [3] و لا ماخوذا باسوا عملی ، و لا مقطوعا دابری و لا مرتدا عن دینی [4] و لا منکرا لربی ، و لا مستوحشا من ایمانی ، و لا ملتبسا عقلی ، [5] ولا معذبا بعذاب الامم من قبلی اصبحت عبدا مملوکا ظالما لنفسی ، [6] لک الحجه علی و لا حجه لی و لا استطیع ان آخذ الا ما اعطیتنی ، و لا اتقی الا ما وقیتنی [7] اللهم انی اعوذ بک ان افتقر فی غناک ،او اضل فی هداک ، او اضام فی سلطانک ، او اضطهد والامر لک [8] اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی ، و اول ودیعه ترتجعها من ودائع نعمک عندی [9] اللهم انا نعوذ بک ان نذهب عن قولک ، او ان نفتتن عن دینک او تتابع بنا اهواؤنا دون الهدی الذی جاء من عندک

ترجمه

[1] از دعاهای امام علیه السلام که همواره خدای را با آن می خوانده [2] ستایش ویژه خداوندی است که مرا بیمار نساخته و مرگم را فرانرسانده است به بیماریهای بد منظر و برص دچار نگردانده [3] و به کیفر بدترین اعمالم نرسانده و مرا بلاعقب قرار نداده است مرتد از دین [4] و منکر پروردگارم ننموده چنانم نساخته که از ایمانم وحشت داشته باشم و نیز دیوانه ام نکرده [5] و به کیفر و عذاب ملتهای پیشین گرفتارم ننموده است . شب را به روز آوردم در حالی که بنده ای مملوکم و در حالی که به نفس خود ستم نموده ام . [6] خداوندا حجت تو بر من تمام و من حجت و دلیلی در برابر تو ندارم . جز آنچه تو می بخشی نمی توانم چیزی تهیه کنم و جز اینکه تو مرا نگه می داری من قدرت ندارم خویش را از چیزی حفظ کنم . [7] پروردگارا به تو پناه می برم نکند بی نیازئی که به من بخشیده ای سلب گردد و نیازمند گردم و در هدایتت گمراه شوم در سایه حکومتت بر من ستم شود و با وجود اینکه همه چیز در دست تو است مقهور و مغلوب گردم . [8] خداوندا نخستین نعمت گرانبها از نعمتهای خویش را که از من می گیری جانم قرار ده و نخستین ودیعه ای که از من بازمی ستانی نعمت جانم از میان همه نعمتها گردان [ و تا آخر عمر سایر نعمتها را بر من ارزانی دار ] [9] الها از این به تو پناه می بریم که از گفتارت روی گردانیم یا به کناره گیری از آئینت فریفته شویم و یا اینکه هوا و هوسهای سرکش دل نه هدایت تو برما چیره گردد

خطبه شماره 216

و من خطبه له علیه السلام [10] خطبها بصفین [11] اما بعد فقد جعل الله سبحانه لی علیکم حقا بولا یه امرکم ، [12] و لکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم ، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف ، [1] و اضیقها فی التناصف ، لا یجری لاحد الا جری علیه ، [2] و لا یجری علیه الا جری له و لو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه ، [3] لکان ذلک خالصا لله سبحانه دون خلقه ، لقدرته علی عباده ، [4] و لعدله فی کل ما جرت علیه صروف قضائه ، ولکنه سبحانه جعل حقه علی العباد ان یطیعوه ، [5] و جعل جزاءهم علیه مضاعفه الثواب تفضلا منه ، و توسعا بما هو من المزید اهله [6] حق الوالی و حق الرعیه [7] ثم جعل سبحانه من حقوقه حقوقا افترضها لبعض الناس علی بعض ، [8] فجعلها تتکافا فی وجوهها ، و یوجب بعضها بعضا ، و لا یستوجب بعضها الا ببعض [9] و اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیه ، و حق الرعیه علی الوالی ، [10] فریضه فرضها الله سبحانه لکل علی کل ، [11] فجعلها نظاما لالفتهم ، و عزا لدینهم ،[12] فلیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه ، و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعیه ، [13] فاذا ادت الرعیه الی الوالی حقه ، و ادی الوالی الیها حقها عز الحق بینهم ، [14] و قامت مناهج الدین ، واعتدلت معالم العدل ، [15] و جرت علی اذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، [16] و طمع فی بقاء الدوله ، و یئست مطامع الاعداء [17] و اذا غلبت الرعیه والیها ،او اجحف الوالی برعیته ، اختلفت هنالک الکلمه ، [1] و ظهرت معالم الجور ، و کثر الادغال فی الدین ، [2] و ترکت محاج السنن ، فعمل بالهوی ، و عطلت الاحکام ، [3] و کثرت علل النفوس ، فلا یستوحش لعظیم حق عطل ، و لا لعظیم باطل فعل [4] فهنالک تذل الابرار و تعز الاشرار ، و تعظم تبعات الله سبحانه عند العباد [5] فعلیکم بالتناصح فی ذلک ، و حسن التعاون علیه ، [6] فلیس احد و ان اشتد علی رضی الله حرصه ، و طال فی العمل اجتهاده ببالغ حقیقه ما الله سبحانه اهله من الطاعه له [7] ولکن من واجب حقوق الله علی عباده النصیحه بمبلغ جهدهم ، [8] و التعاون علی اقامه الحق بینهم و لیس امرو و ان عظمت فی الحق منزلته ، [9] و تقدمت فی الدین فضیلته بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه [10] و لا امرؤ و ان صغرته النفوس ، واقتحمته العیون بدون ان یعین علی ذلک او یعان علیه [11] فاجابه علیه السلام رجل من اصحابه بکلام طویل ، یکثر فیه الثناء علیه ، و یذکر سمعه و طاعته له ، فقال علیه السلام : [12] ان من حق من عظم جلال الله سبحانه فی نفسه ، و جل موضعه من قلبه ، [13] ان یصغر عنده لعظم ذلک کل ما سواه ، [14] و ان احق من کان کذلک لمن عظمت نعمه الله علیه ، و لطف احسانه الیه ، [15] فانه لم تعظم نعمه الله علی احد الا ازداد حق الله علیه عظما [1] و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ، ان یظن بهم حب الفخر ، [2] و یوضع امرهم علی الکبر ، و قد کرهت ان یکون جال فی ظنکم [3] انی احب الاطراء ، واستماع الثناء ، و لست بحمد الله کذلک ، [4] و لو کنت احب ان یقال ذلک لترکته انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو احق به من العظمه و الکبریاء [5] و ربما استحلی الناس الثناء بعد البلاء ، [6] فلا تثنوا علی بجمیل ثناء ، لاخراجی نفسی الی الله سبحانه و الیکم من التقیه [7] فی حقوق لم افرغ من ادائها ، [8] و فرائض لا بد من امضائها ، فلا تکلمونی بما تکلم به الجبابره ، [9] و لا تتحفظوا منی بما یتحفظ به عند اهل البادره ، [10] و لا تخالطونی بالمصانعه ، و لا تظنوا بی استثقالا فی حق قیل لی ، [11] و لا التماس اعظام لنفسی ، فانه من استثقل الحق ان یقال له او العدل ان یعرض علیه ، [12] کان العمل بهما اثقل علیه فلا تکفوا عن مقاله بحق ، او مشوره بعدل ، [13] فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی ء ، و لا آمن ذلک من فعلی [14] الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی ، [15] فانما انا و انتم عبید مملو کون لرب لا رب غیره ، یملک منا ما لا نملک من انفسنا ، [16] و اخرجنا مما کنا فیه الی ما صلحنا علیه ، [17] فابدلنا بعد الضلاله بالهدی ، و اعطانا البصیره بعد العمی

ترجمه

[10] از خطبه های امام ( ع ) که در صفین ایراد فرمود . [11] اما بعدخداوند برای من بر شما به واسطه سرپرستی امورتان حقی قرار داده [12] و در مقابل برای شما همانند آن حقی بر گردن من گذاشته است بنابراین دائره حق در توصیف و در مرحله سخن از هر چیز وسیعتر است . [1] ولی به هنگام عمل کم وسعت ترین دائره هاست . حق به نفع کسی جریان نمی یابد جز اینکه در مقابل برایش مسک ولیتی به وجود می آورد . [2] و حق بر زیان کسی جاری نمی شود جز اینکه به همان اندازه به سود او جریان می یابد . و اگر قرار بود حق به سود کسی جریان یابد و مسک ولیت برایش ایجاد نکند [3] این مخصوص خداوند بود نه مخلوقش و این بواسطه قدرتش بر بندگان [4] و عدالتش در تمام چیزهائی که فرمانش بر آنها جریان دارد خواهد بود اما [ در عین حال ] خداوند حق خود را بر بندگان این قرار داده که اطاعتش کنند [5] و در برابر پاداش آنان را حقی بر خود به طور تفضل چندین برابر قرار داده و حتی بیشتر از آن برای کسانی که اهلش باشند مقرر فرموده است . [6] حقوق زمامداران بر رعیت و به عکس [7] سپس خداوند از حقوقی که قرار داده حق بعضی از مردم را بر بعضی دیگر است [8] و آن را از هر نظر برای افراد مساوی قرار داده است . بعضی از این حقوق بعضی دیگر را به دنبال دارد و بعضی از این حقوق حتما در پی حق دیگری است . [ چنانکه اگر زمامدار مثلا عدالت نکند حق اطاعت ندارد ] [9] از میان حقوق خداوند بزرگترین حقی را که فرض شمرده است حق والی و زمامدار بر رعیت و حق رعیت بر والی و حاکم است . [10] این فریضه ای است که خداوند برای هر یک از زمامداران و رعایا بر دیگری قرار داده است [11] و آن را نظام الفت و پیوستگی آنان با یکدیگر و عزت و نیرومندی دینشان گردانیده . [12] بنابراین رعیت هرگز اصلاح نمی شود جز با اصلاح شدن والیان و زمامداران . و زمامداران اصلاح نمی گردند جز با روبراه بودن رعایا [13] پس آنگاه که رعیت حق حکومت را اداء کند و حکومت نیز حق رعایا را مراعات نماید حق در میانشان قوی و نیرومند خواهد شد [14] و جاده های دین صاف و بی دست انداز می گردد نشانه و علامتهای عدالت اعتدال می پذیرد [15] و راه و رسمها درست در مجرای خویش به کار می افتد بدین ترتیب زمان صالح می شود [16] به بقاء دولت امیدوار باید بود و دشمنان مایوس خواهند شد . [17] اما آنگاه که رعیت بر والی خویش چیره گردد و یا رئیس حکومت بر رعایا اجحاف نماید نظام بر هم می خورد 000 [1] نشانه های ستم و جور آشکار خواهد گردید دستبرد در برنامه های دینی بسیار می شود [2] و جاده های وسیع سنن و آداب مذهبی متروک خواهد ماند بر طبق میل و هوا عمل می کنند و احکام خداوند تعطیل می گردد [3] و بیماریهای اخلاقی بسیار خواهد شد [ مردم ] از حقوق بزرگی که تعطیل می شود و باطلهای عظیمی که رواج می یابد وحشتی نمی کنند [4] در چنین وضعی نیکان خوار و ذلیل گردند و اشرار و بدان عزیز و قدرتمند شوند و مجازاتهای الهی بر بندگان بزرگ می نماید [ در حالی که این کیفرها را با اعمال خود به وجود آورده اند ] [5] در این هنگام بر شما لازم است که یکدیگر را بر اداء این حقوق نصیحت کنید و به خوبی در انجام آن همکاری نمائید [6] [ اما در عین حال بدانید ] هیچکس گرچه سخت در بدست آوردن خشنودی خداوند حریص باشد و در این راه آنچه می تواند تلاش کند نمی تواند اطاعتی که شایسته مقام خداوند است انجام دهد . [7] بلی از حقوق واجب خداوند بر بندگان این است که به اندازه توانائی خود در خیرخواهی و نصیحت بندگانش کوشش کنند [8] و در راه برقراری حق در میان خود همکاری نمایند [ و نیز توجه داشته باشید ] هیچگاه نمی توان کسی را یافت هر چند در مقام و منزلت بزرگ باشد [9] و سابقه دار در دین در انجام حقی که به عهده دارد نیاز به کمک نداشته باشد . [10] و همچنین هرگز کسی را نتوان پیدا نمود هر چند مردم او را کوچک شمارند و با چشم حقارت وی را بنگرند که در کمک کردن به حق یا کمک به او در انجام حق از او بی نیاز بود . [11] اینجا یکی از یاران امام [ به پاخاست ] و با سخنی طولانی که در آن فراوان آن حضرت را ستود به امام پاسخ مثبت داد و اطاعت و شنوائی خویش را در همه حال از دستورات آن حضرت اعلام کرد . امام ( ع ) در اینجا فرمود : [12] سزاوار است آن کس که جلال خداوند در نظرش بزرگ و مقام او در قلبش پر عظمت است [13] همه چیز جز خداوند در نظرش کوچک جلوه کند [14] و سزاوارترین کسی که چنین است آن کس است که نعمت خداوند بر او بزرگ و مشمول لطف و احسان خاص او گردیده : [15] زیرا هر قدر نعمت خدا بر کسی افزونتر گردد حق او [ به همان نسبت ] بیشتر می شود 000 [1] و [ بدانید ] از بدترین حالات زمامداران در پیشگاه صالحان این است که گمان برده شود آنها فریفته تفاخر گشته [2] و کارشان شکل برتری جوئی به خود گرفته من از این ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان کند [3] که مدح و ستایش را دوست دارم از شنیدن آن لذت می برم . من به حمدالله چنین نیستم [4] و اگر [ فرضا ] دوست هم می داشتم به خاطر خضوع در این ذات پر عظمت و کبریائی خدا که از همه کس به ثنا و ستایش سزاوارتر است آن را ترک گفتم . [5] گاهی هست که مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهده ها و تلاشهایشان لازم می شمرند [ و این برای مردم بی عیب است اما من از شما می خواهم ] [6] مرا با سخنان جالب خود نستائید [ و اینکه می بینید در راه اجرای فرمان خداوند تلاش می کنم ] برای این است که : می خواهم خود را از مسک ولیت حقوقی که بر گردنم هست خارج سازم [7] حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز کاملا از انجام آنها فراغت نیافته ام [8] و واجباتی که به جای نیاورده و باید به مرحله اجراء گذارم بنابراین آنگونه که با زمامداران ستمگر سخن می گوئید با من سخن مگوئید [9] و آنچنانکه در پیشگاه حکام خشمگین و جبار خود را جمع و جور می کنید در حضور من نباشید [10] و به طور تصنعی [ و منافقانه ] با من رفتار منمائید و هرگز گمان مبرید در مورد حقی که به من پیشنهاد کرده اید کندی ورزم [ یا ناراحت شوم ] [11] و نه اینکه خیال کنید من در پی بزرگ ساختن خویشتنم زیرا کسی که شنیدن حق و یا عرضه داشتن عدالت به او برایش مشکل باشد [12] عمل به آن برای وی مشکلتر است با توجه به این از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری مکنید [13] زیرا من [ شخصا به عنوان یک انسان ] خویشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمی دانم و از آن در کارهایم ایمن نیستم [14] مگر اینکه خداوند مرا حفظ کند.[15] من و شما بندگان و مملوک خداوندی هستیم که جز او خدائی نیست او آنچنان در وجود ما تصرف دارد که ما بدانگونه قدرت تصرف در خویش را نداریم [16] خداوند ما را از آنچه بودیم خارج ساخت و به صلاح و رستگاری آورد [17] به جای ضلالت هدایت بخشید و پس از نابینائی و کوردلی بصیرت و بینائی عطا کرد

خطبه شماره 217

و من کلام له علیه السلام [1] فی التظلم و التشکی من قریش [2] اللهم انی استعدیک علی قریش و من اعانهم ، فانهم قد قطعوا رحمی و اکفؤوا انائی ، [3] و اجمعوا علی منازعتی حقا کنت اولی به من غیری ، [4] و قالوا : الا ان فی الحق ان تاخذه ، و فی الحق ان تمنعه ، [5] فاصبر مغموما او مت متاسفا فنظرت فاذا لیس لی رافد ،و لا ذاب و لا مساعد ، [6] الا اهل بیتی ، فضننت بهم عن المنیه ، فاغضیت علی القذی ، [7] و جرعت ریقی علی الشجا ، [8] و صبرت من کظم الغیظ علی امر من العلقم ، و آلم للقلب من وخز الشفار [9] قال الشریف رضی الله عنه : و قد مضی هذا الکلام فی اثناء خطبه متقدمه ، الا انی ذکرته ها هنا لاختلاف الروایتین

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) که در شکایت از قریش فرموده است . [2] بارخداوندامن در برابر قریش و همدستانشان از تو استمداد می جویم [ و به تو شکایت می آورم ] آنها پیوند خویشاوندیم را قطع کردند پیمانه حقم را واژگونه ساختند [3] و همگی برای مبارزه با من در مورد حقی که از همه به آن سزاوارتر بودم متفق گشتند [4] و گفتند : پاره ای از حقوق را باید بگیری و پاره ای را باید صرف نظر کنی [ و حق خلافت از نوع دوم است ] [5] اکنون یا با همین غم و اندوه شکیبائی کن ، یا با تاسف بمیر من در امر خود نظر افکندم نه یاوری دیدم و نه مدافع و همکاری ، [6] مگر اهلبیتم که مایل نبودم جانشان به خطر بیفتد بنابراین چشمان پر از خاشاک را برهم گذاردم . [7] و همچون کسی که استخوان در گلویش گیر کرده باشد آب دهان فرو بردم ،[8] و با خویشتن داری و فروخوردن خشم در امری که از حنظل تلختر و از تیزی دم شمشیر برای قلب دردناکتر بود شکیبائی ورزیدم . [9] سیدرضی می گوید : این سخن در اثناء یکی از خطبه های پیشین [ خطبه 172 ] گذشت ،و من به خاطر تفاوت بین دو روایت آن را تکرار کردم

خطبه شماره 218

و من کلام له علیه السلام [10] فی ذکر السائرین الی البصره لحربه علیه السلام [11] فقدموا علی عمالی وخزان بیت المسلمین الذی فی یدی ، [12] و علی اهل مصر ، کلهم فی طاعتی و علی بیعتی ، فشتتوا کلمتهم ، و افسدوا علی جماعتهم ، [1] و وثبوا علی شیعتی ، فقتلوا طائفه منهم غدرا ، [2] و طائفه عضوا علی اسیافهم ، فضاربوا بها حتی لقوا الله صادقین

ترجمه

[10] از سخنان امام ( ع ) که درباره کسانی که برای مبارزه با وی به سوی بصره حرکت کردند فرموده است [11] بر ماموران من و خزانه داران بیت المال مسلمانان که در اختیار من است وارد شدند [12] و در شهری که همه مردمش در اطاعت و بیعت من هستند قدم گذاردند وحدت آنها را بر هم زدند و جمعیت آنها را 000 که همه با من بودند به شورش واداشتند [1] و بر شیعیان من حمله بردند عده ای را از روی خدعه و ناجوانمردانه کشتند [2] و گروهی هم با شهامت دست به شمشیر برده استقامت ورزیدند و شدیدا با دشمن جنگیدند تا آنکه خداوند را صادقانه ملاقات کردند [ و شربت شهادت را نوشیدند ]

خطبه شماره 219

و من کلام له علیه السلام [3] لما مر بطلحه بن عبدالله و عبدالرحمن بن عتاب بن اسید و هما قتیلان یوم الجمل : [4] لقد اصبح ابو محمد بهذا المکان غریبا [5] اما والله لقد کنت اکره ان تکون قریش قتلی تحت بطون الکواکب [6] ادرکت و تری من بنی عبد مناف ، و افلتتنی اعیان بنی ، جمح ، [7] لقد اتلعوا اعناقهم الی امر لم یکونوا اهله فوقصوا دونه

ترجمه

[3] از سخنان امام ( ع ) و این سخن را امام هنگامی فرمود که از کنارکشته طلحه بن عبدالله و عبدالرحمان بن عتاب بن اسید در روز جنگ جمل عبور نمود [4] ابومحمد در این مکان غریب مانده است [5] سوگند به خدا من نمی خواستم قریش در زیر این آسمان کشته افتاده باشند [6] انتقام خود را از بنی عبدمناف گرفتم [ و قصاص خون شیعیان را نمودم ] و اما رؤسای بنی جمح از دست من فرار کردند . [7] آنها به سوی امری گردن کشیده بودند که اهلیت آن را نداشتند و پیش از آنکه به آن برسند گردنهاشان شکسته شد