سفارش تبلیغ
صبا ویژن

**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 165 تا 170

خطبه شماره 165

و من خطبه له علیه السلام [14] یذکر فیها عجیب خلقه الطاووس خلقه الطیور [15] ابتدعهم خلقا عجیبا من حیوان و موات ، و ساکن و ذی حرکات ، [1] و اقام من شواهد البینات علی لطیف صنعته ، و عظیم قدرته ، [2] ما انقادت له العقول معترفه به ، و مسلمه له ، و نعقت فی اسماعنا دلائله علی وحدانیته ، [3] و ما ذرا من مختلف صور الاطیار [4] التی اسکنها اخادید الارض و خروق فجاجها ورواسی اعلامها ، [5] من ذات اجنحه مختلفه ، و هیئات متباینه ، مصرفه فی زمام التسخیر ، [6] و مرفرفه باجنحتها فی مخارق الجو المنفسح ، و الفضاء المنفرج [7] کونها بعد اذ لم تکن فی عجائب صور ظاهره ، و رکبها فی حقاق مفاصل محتجبه ، [8] و منع بعضها بعباله خلقه ان یسمو فی الهواء خفوفا ، [9] و جعله یدف دفیفا [10] و نسقها علی اختلافها فی الاصابیغ بلطیف قدرته ، و دقیق صنعته [11] فمنها مغموس فی قالب لون لا یشوبه غیر لون ما غمس فیه ، [12] و منها مغموس فی لون صبغ قد طوق بخلاف ما صبغ به [13] الطاووس [14] و من اعجبها خلقا الطاووس الذی اقامه فی احکم تعدیل ، [15] و نضد الوانه فی احسن تنضید ، بجناح اشرج قصبه ، و ذنب اطال مسحبه [16] اذا درج الی الانثی نشره من طیه ، و سما به مطلا علی راسه [17] کانه قلع داری عنجه نوتیه [18] یختال بالوانه ، و یمیس بزیفانه یفضی کافضاء الدیکه ، [1] و یؤر بملاقحه ار الفحول المغتلمه للضراب [2] احیلک من ذلک علی معاینه ، لا کمن یحیل علی ضعیف اسناده [3] و لو کان کزعم من یزعم انه یلقح بدمعه تسفحها مدامعه ، [4] فتقف فی ضفتی جفونه ، و ان انثاه تطعم ذلک ، [5] ثم تبیض لا من لقاح فحل سوی الدمع المنبجس ، [6] لما کان ذلک باعجب من مطاعمه الغراب تخال قصبه مداری من فضه ، [7] و ما انبت علیها من عجیب داراته و شموسه خالص العقیان و فلذ الزبرجد [8] فان شبهته بما انبتت الارض قلت : جنی [9] جنی من زهره کل ربیع و ان ضاهیته بالملابس فهو [10] کموشی الحلل او کمونق عصب الیمن و ان شاکلته بالحلی فهو کفصوص ذات الوان ، [11] قد نطقت باللجین المکلل یمشی مشی المرح المختال ، [12] و یتصفح ذنبه و جناحیه ، فیقهقه ضاحکا لجمال سرباله [13] و اصابیغ و شاحه ، فاذا رمی ببصره الی قوائمه زقا[14] معولا بصوت یکاد یبین عن استغاثته ، و یشهد بصادق توجعه ، [15] لان قوائمه حمش کقوائم الدیکه الخلاسیه [16] و قد نجمت من ظنبوب ساقه صیصیه خفیه ،[17] و له فی موضع العرف قنزعه خضراء موشاه و مخرج عنقه کالابریق ، [18] و مغرزها الی حیث بطنه کصبغ الوسمه الیمانیه ، [1] او کحریره ملبسه مرآه ذات صقال ، و کانه متلفع بمعجر اسحم ، [2] الا انه یخیل لکثره مائه ، و شده بریقه ، ان الخضره الناضره ممتزجه به [3] و مع فتق سمعه خط کمستدق القلم فی لون الاقحوان ، ابیض یقق ، [4] فهو ببیاضه فی سواد ما هنالک یاتلق [5] و قل صبغ الا و قد اخذ منه قسط ، و علاه بکثره صقاله و بریقه ، [6] و بصیص دیباجه ورونقه ، فهو کالازاهیر المبثوثه ، [7] لم تربها امطار ربیع ، و لا شموس قیظ و قد ینحسر من ریشه ، [8] و یعری من لباسه ، فیسقط تتری ، و ینبت تباعا ، [9] فینحت من قصبه انحتات اوراق الاغصان ، ثم یتلاحق نامیا [10] حتی یعود کهیئته قبل سقوطه ، لا یخالف سالف الوانه ، و لا یقع لون فی غیر مکان [11] و اذا تصفحت شعره من شعرات قصبه ارتک حمره وردیه ، [12] و تاره خضره زبرجدیه ، و احیانا صفره عسجدیه [13] فکیف تصل الی صفه هذا عمائق الفطن ، [14] او تبلغه قرائح العقول ، او تستنظم وصفه اقوال الواصفین [15] و اقل اجزائه قد اعجز الاوهام ان تدرکه ، و الالسنه ان تصفه [16] فسبحان الذی بهر العقول عن وصف خلق جلاه للعیون ،[17] فاردکته محدودا مکونا ، و مؤلفا ملونا ، و اعجز الالسن عن تلخیص صفته و قعد بها عن تادیه نعته [1] صغار المخلوقات [2] و سبحان من ادمج قوائم الذره و الهمجه [3] الی ما فوقهما من خلق الحیتان و الفیله و وای علی نفسه الا یضطرب شبح مما اولج فیه الروح [4] الا و جعل الحمام موعده ، و الفناء غایته [5] منها فی صفه الجنه [6] فلو رمیت ببصر قلبک نحو ما یوصف لک منها لعزفت نفسک عن بدائع ما اخرج الی الدنیا [7] من شهواتها و لذاتها ، و زخارف مناظرها ، [8] و لذهلت بالفکر فی اصطفاق اشجار غیبت عروقها فی کثبان المسک علی سواحل انهارها ، [9] و فی تعلیق کبائس اللؤلؤ الرطب فی عسالیجها و افنانها ، [10] و طلوع تلک الثمار مختلفه فی غلف اکمامها ، [11] تجنی من غیر تکلف فتاتی علی منیه مجتنیها ، [12] و یطاف علی نزالها فی افنیه قصورها بالاعسال المصفقه ، و الخمور المروقه [13] قوم لم تزل الکرامه تتمادی بهم حتی حلوا دار القرار ، [14] و امنوا نقله الاسفار فلو شغلت قلبک ایها المستمع بالوصول الی ما یهجم علیک من تلک المناظر المونقه ، [15] لزهقت نفسک شوقا الیها ، [16] و لتحملت من مجلسی هذا الی مجاوره اهل القبور استعجالا بها [17] جعلنا الله و ایاکم ممن یسعی بقلبه الی منازل الابرار برحمته [1] تفسیر بعض ما فی هذه الخطبه من الغریب قال السید الشریف رضی الله عنه : قوله علیه السلام : [[ یؤر بملاقحه ] ] ، الار : کنایه عن النکاح ، یقال : ار الرجل المراه یؤرها ، اذا نکحها و قوله علیه السلام : [[ کانه قلع داری عنجه نوتیه ] ] القلع : شراع السفینه ، و داری : منسوب الی دارین ، و هی بلده علی البحر یجلب منها الطیب و عنجه : ای عطفه یقال : عنجت الناقه کنصرت اعنجها ] ] عنجا اذا عطفتها و النوتی : الملاح و قوله علیه السلام : [[ ضفتی جفونه اراد جانبی جفونه و الضفتان : الجانبان و قوله علیه السلام : ] ] و فلذ الزبرجد ] ] الفلذ : جمع فلذه ، و هی القطعه و قوله علیه السلام : [[ کبائس اللؤلؤ الرطب ] ] الکباسه : العذق و العسالیج الغصون ، واحدها عسلوج

ترجمه

[14] از خطبه های امام ( ع ) که در آن از شگفتیهای خلقت طاووس پرده برداشته آفرینش پرندگان [15] [خداوند ] مخلوقاتی شگفت از حیوان و جماد ساکن و متحرک ابداع کرد 000 [1] و شواهدی روشن بر لطافت صنع و قدرت عظیمش اقامه فرمود [2] آنچنان که عقلها را مطیع و معترف و تسلیم ساخت ندای دلائل یگانگیش در گوشهای ما همچنان طنین انداز است [3] شکلهای گوناگون پرندگان را آفرید [4] همان پرندگانی که آنها را در شکاف های زمین و دره های وسیع و قله کوهها مسکن داد [5] همانها که دارای بالهای رنگارنگ و هئحتهای متفاوتند زمام آنها به دست او است . [6] آنها بوسیله بالهای خویش در دل هوا و در این فضای پهناور به پرواز میایند [7] آنها را با اشکال شگفت آوری ابداع کرد و پیکرشان را با استخوانهای به هم پیوسته که [ از گوشت ] پوشیده شده ترکیب نمود [8] برخی از آنها را بواسطه سنگینی جسمشان از اینکه به آسانی در دل هوا به پرواز آیند بازداشت [9] و چنان قرار داد که بتوانند در نزدیکی زمین به پرواز در آیند . [10] و با لطافت قدرت و دقت صنعتش با رنگ های مختلف آنها را به زیبائی رنگ آمیزی کرده [11] گروهی از آنها را تنها با یک رنگ که هیچ رنگ دیگری با آن مخلوط نبود [12] و دسته ای دیگر را در رنگ دگری فروبرد به جز اطراف گردنش که برای آن طوقی از غیر آن رنگ قرار داده است . [13] آفرینش طاووس [14] یکی از شگفت انگیزترین آنها طاووس است که در موزون ترین شکلش بیافرید [15] و با رنگهای مختلف به عالیترین صورت رنگ آمیزی کرد با بالهائی که شاهپرهای آن را بر یکدیگر قرار داد و دمی که دامنه ی آن را طولانی گردانید [16] که به هنگام حرکت به سوی جفت خویش آن را از هم می گشاید و هم چون چتری بر سر خود سایبان می سازد [17] گوئی بادبان کشتی است که ناخدا آن را برافراشته و هر لحظه آنرا به طرفی می چرخاند [18] با اینهمه زیبائی و رنگ در دریائی از غرور فرومی رود و با حرکات متبخترانه اش به خود می نازد و همچون خروس 000 با ماده ی خویش می آمیزد [1] و همانند حیوانات نری که از طغیان شهوت به هیجان آمده اند با او درآمیخته باردارش میکند . [2] این حقیقت را می توان با چشم مشاهده کرد . من همچون کسی نیستم که با دلیلی ضعیف مطلبی را بگویم [3] و اگر کسی خیال کند که باردارشدن طاووس به وسیله ی قطرات اشگی است [4] که اطراف چشم جنس نر حلقه می زند و طاووس ماده آنرا می نوشد[5] و سپس بدون آمیزش با نر بلکه در اثر همان اشگها تخم گذاری می کند [6] این افسانه بی اساسی است ولی این عجیب تر از افسانه تولید مثل کلاغ نیست .[به هر حال ] چنین به نظر می آید که نی های پر طاووس همچون شانه هائی است که از نقره ساخته شده ،[7] و آنچه بر آنها روئیده است ، یعنی دائره های شگفت انگیز و خورشیدهائی که روی آنها نقش گردیده همچون طلای خالص ، و پاره هائی است از زبرجد[8] اگر بخواهی آنرا به آنچه زمین [به هنگام بهار] رویانیده تشبیه کنی خواهی گفت دسته گلی است [9] که از شکوفه های گوناگون تمام گلهای بهاری چیده شده ، و چنانچه بخواهی آن را به پوشیدنی ها مانند نمائی خواهی دید[10] همچون پارچه های زیبای پرنقش و نگار یا همچون پرده های رنگارنگ یمنی است و هر گاه دوست داشته باشی با زیورها آنرا مقایسه نمائی . همچون نگینهای رنگارنگی است [11] که در نواری از نقره که با جواهر زینت شده است قرار گرفته باشد همچون کسی که به خود می بالد با عشوه و ناز قدم برمی دارد [12] گاهی سر را برمیگرداند و به بالها و دمش خیره خیره نگاه می کند ناگاه از جمال دل آرائی که پر و بالش به او بخشیده [13] و رنگ آمیزی هائی که همچون لؤلؤ و جواهر به هم آمیخته است قهقهه سر می دهد اما آن گاه که به پاهایش نظر می افکند [14] آنچنان با گریه فریاد می کشد استغاثه و ناله جانکاهش از آن به خوبی آشکار می گردد و گواه صادق دردی است که در درون دارد [15] چه اینکه پاهایش همچون پاهای خروس خلاسی باریک و زشت است [16] و در یک سوی ساق پایش ناخنکی مخفی روئیده است [17] و در موضع یال کاکلی سبز رنگ و پر خال برایش قرار داده شده گردنش همچون ابریق [18] و از گلوگاه تا روی شکمش به رنگ وسمه یمانی است [1] و یا همچون حریری است که بر تن کرده و چون آئینه ای صیقلی می درخشد بر اطراف سر و گردنش گوئی معجری است که زنی آن را بر سر و گردن پیچیده [2] ولی به نظر میرسد که از کثرت شادابی و براقی رنگ سرسبز و پر طراوتی با آن ممزوج شده [3] و در کناره گوشش خطی باریک همچون نیش قلم برنگ گل با بوته بسیار سفیدی کشیده شده [4] این خط با آن سفیدیش در میان آن سیاهی جلوه ای دیدنی به خود گرفته [5] کمتر رنگی در جهان میتوان یافت که طاووس از آن بهره نگرفته اما این رنگها با جذابیتی فوق العاده و براقی [6] و درخشش حریرمانند و صفایش از دگر رنگهای جهان طبیعت برتری یافته او همانند شکوفه های پراکنده ای است [7] که بارانهای بهاری و حرارت خورشید آنرا هنوز چندان نمو نداده ولی او گاهی از پرهایش بیرون می آید [8] و لباسش را از تن خارج می کند پرها پشت سر هم میریزند و به دنبال آن پی درپی می رویند [9] پوش پرها از نی آنها همچون برگها از شاخه ها [ در فصل پائیز ] فرو می ریزند و پشت سرش رشد می کنند [10] تا بار دیگر بشکل نخست در آیند [ و پس از روئیدن ] با رنگ سابق تفاوتی پیدا نمی کنند و رنگی بجای رنگ دیگری نمی نشیند . [11] اگر یکی از موهای پوشش پرها را بررسی کنی گاهی رنگی گلی [12] و زمانی رنگ سبز زبرجدی و احیانا زرد طلائی به تو نشان خواهد داد [ و هر لحظه جلوه ای دارد ] [13] راستی چگونه فکرهای عمیق و دیده های موشکاف می تواند به اسرار این صفات راه یابد [14] و یا عقلهای با ذوق به آن دست پیدا کند و یا توصیف کنندگان وصف آن را به نظم آورند . [15] کوچکترین اجزای این مخلوق افکار ژرف اندیش را از درک خود عاجز و زبان ها را از توصیف ناتوان گردانیده [16] منزه است آن کس که عقل ها را از توصیف مخلوقش ناتوان ساخته آن هم مخلوقی که در چشم ها جلوه می کند [17] و آن را می بیند موجودی محدود با ترکیب پیکری پر نقش و نگار که زبانها از توصیفش حتی به طور فشرده عاجز شده و از ادای حق توصیفش وامانده است [ با این حال چگونه میتوان آفریدگان این مخلوق را توصیف کرد ؟ ] [1] جانداران کوچک [2] منزه است آنکس که حتی برای مورچگان ریز و پشه های خرد دست و پا آفرید [3] و بزرگترین موجودات یعنی ماهیان بزرگ نهنگان و فیلها را بوجود آورد و مقرر داشت هر شبهی که بجنبد و روح در آن نفوذ کند [4] مرگ پایان آن و فناء سرانجامش باشد . [5] اوصاف بهشت [6] اگر با چشم دلت به آنچه از بهشت برایت توصیف می شود نظر اندازی روحت از موجودات بدیعی که در دنیا پدیدار گشته : [7] از شهوات و لذاتش و زخارف و زیورهای دیدنیش کناره گیری خواهد کرد [8] و فکرت در میان درخت هائی که شاخه هایشان همواره به هم می خورد و ریشه های آنها در دل تپه هائی از مشک بر سواحل نهرهای بهشت فرورفته متحیر می گردد [9] و اندیشه ات در خوشه هائی از لؤلؤهای تر که به شاخه های کوچک و بزرگ محکمش آویخته [10] و همچنین پیدایش میوه های گوناگون که از درون غلاف های خود سر برون کرده واله و حیران میشود [11] این میوه به آسانی و مطابق دل خواه هر کس چیده می شود [12] میزبانان بهشتی از آنان که میهمان بهشتند و در جلو قصرهای آن فرود آمده اند با عسلهای مصفا و شرابهای پاکیزه که مستی نمی آفریند پذیرائی می کنند [13] این [ میهمانان ] گروهی هستند که تقوا و شخصیت خود را تا پایان عمر حفظ کرده [14] لذا از ناراحتی های نقل و انتقال سفرهای [ مرگ و برزخ ] ایمن بوده اند . ای شنونده اگر قلب خویش را به مناظر زیبائی که در آنجا به آن می رسی مشغول داری [15] روحت با شوق فراوان به سوی آنها پرواز خواهد کرد [16] و هم اکنون از این مجلس من با عجله به همسایگی اهل قبور خواهی شتافت [17] خداوند ما و شما را به لطف خود از کسانی قرار دهد که با دل و جان برای رسیدن به سرمنزل نیکان کوشش میکنند . [1] تفسیر بعضی از لغات پیچیده این خطبه شریف رضی می گوید : [ در خطبه آمده ] یؤربملاقحه ،الار کنایه از نکاح و آمیزش است . هنگامی گفته می شود ار الرجل المراه یؤرها که با همسرش همبستر شود . و این فرمایش امام ( ع ) کانه قلع داری عنجه نؤتیه باید توجه داشت قلع بادبان کشتی است و داری منسوب به دارین شهری است در کنار دریا که از آنجا عطریات می آورند [ و بادبانهایش معروف است ] و عنجه به معنی کشیدن به سوی خویش است هنگامی که می شود عنجت الناقه اعنجها عنجا یعنی آن را به سوی خود کشیدم و النؤتی به معنی کشتیبان است و اما تعبیر ضفتی جفونه منظور دو طرف پلکهای چشم است . زیرا ضفتان به معنی دوطرف می باشد و اینکه فرماید : و فلذ الزبرجد باید دانست که فلذ جمع فلذه به معنی قطعه است که معنی آن می شود قطعه هائی از زبرجد و اما تعبیر به کبائس اللؤلؤ الرطب به معنی خوشه های لؤلؤ تر همچون خوشه های خرما است زیرا الکباسه به معنی خوشه و العسالیج جمع عسلوج به معنی شاخه است

خطبه شماره 166

و من خطبه له علیه السلام [2] الحث علی التالف [3] لیتاس صغیرکم بکبیرکم ، و لیراف کبیرکم بصغیرکم ، [4] و لا تکونوا کجفاه الجاهلیه : لا فی الدین یتفقهون ، و لا عن الله یعقلون ، [5] کقیض بیض فی اداح یکون کسرها وزرا ، و یخرج حضانها شرا [6] بنو امیه [7] و منها : افترقوا بعد الفتهم ، و تشتتوا عن اصلهم فمنهم آخذ بغصن [1] اینما مال مال معه علی ان الله تعالی سیجمعهم لشر یوم لبنی امیه ، [2] کما تجتمع قزع الخریف یؤلف الله بینهم ، [3] ثم یجمعهم رکاما کرکام السحاب ، ثم یفتح لهم ابوابا [4] یسیلون من مستثارهم کسیل الجنتین ، حیث لم تسلم علیه قاره ، [5] و لم تثبت علیه اکمه ، و لم یرد سننه رص طود ، و لا حداب ارض [6] یذعذعهم الله فی بطون اودیته ، ثم یسلکم ینابیع فی الارض ، [7] یاخذ بهم من قوم حقوق قوم ، و یمکن لقوم فی دیار قوم [8] وایم الله ، لیذوبن ما فی ایدیهم بعد العلو و التمکین ، کما تذوب الالیه علی النار [9] الناس آخر الزمان [10] ایها الناس ، لو لم تتخاذلوا عن نصر الحق ، و لم تهنوا عن توهین الباطل ، [11] لم یطمع فیکم من لیس مثلکم ، و لم یقو من قوی علیکم [12] لکنکم تهتم متاه بنی اسرائیل و لعمری ، لیضعفن لکم التیه من بعدی اضعافا [13] بما خلفتم الحق وراء ظهورکم ، و قطعتم الادنی ، و وصلتم الابعد [14] واعلموا انکم ان اتبعتم الداعی لکم ، سلک بکم منهاج الرسول ،[15] و کفیتم 16 ] مؤونه الاعتساف ، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق [ نهج البلاغه م

ترجمه

[2] از خطبه های امام ( ع ) که در آن تشویق به الفت و مهربانی و محبت نموده است [3] باید خردسالان شما به بزرگسالان تاسی کنند و بزرگسالان شما به کودکانتان رؤف و مهربان باشند. [4] همچون ستم پیشگان دوران جاهلیت مباشید که نه آگاهی از دین داشتند و نه در شناسائی خداوند اندیشه می کردند [5] یعنی همچون تخم افعی در لانه پرندگان [ مباشید ] که شکستن آن گناه است [ زیرا گمان می رود تخم پرنده باشد ] اما جوجه آن شر و زیانبار است [ زیرا در حقیقت تخم افعی است اشاره به اینکه ظاهر شما به حکم محیط اسلامی ایمان است ولی باطنتان بوی صفات جاهلیت می دهد ] [6] آینده بنی امیه قسمتی دیگر از این خطبه است [7] پس از همبستگی و اتحاد پراکنده شدند و از اصل خویش تشتت یافتند گروهی دست به شاخه ای زده اند 000 [1] و به هر کجا آن شاخه متمایل شد همراهش رفتند . اما به زودی خداوند آنها را برای بدترین روزی که بنی امیه در پیش دارند جمع خواهد کرد [2] آن چنانکه قطعه های پراکنده ابرها را در فصل پائیز آری خداوند همه آنها را گرد می آورد [3] و میانشان الفت و هماهنگی برقرار نموده و آنان را همچون ابرهای به هم پیوسته متراکم می سازد سپس درهائی بر رویشان می گشاید [4] که مانند سیلی خروشان از جایگاه خود بیرون می ریزند . درست همچون [ سیل عرم ] که دو باغستان [شمالی و جنوبی شهر سبا] را در هم کوبید که برابر آن هیچ تپه و برجستگی باقی نماند : [5] نه کوههای بلند و محکم و نه برآمدگیهای بزرگ هیچکدام در برابرش استقامت ننمودند . [6] خداوند آنها [ یعنی مخالفان بنی امیه ] را مانند آب در درون دره ها و رودخانه ها پراکنده می سازد و سپس همچون چشمه سارهائی از قسمتهای مختلف زمین بیرون می آورد . [7] آنگاه به کمک آنان حق گروهی دیگر را از گروه دیگر می گیرد و جمعی را وارث سرزمین دگران می سازد . [8] به خدا سوگند آنها [ بنی امیه ] پس از تسلط و پیروزیشان همه آنچه را دارند از دست می دهند آن چنانکه چربی بر روی آتش آب می شود [9] مردم آخر الزمان [10] ای مردم اگر دست از حمایت یکدیگر در یاری حق بر نمی داشتید و برای تضعیف و زبون ساختن باطل سستی نمی کردید [11] هیچگاه آنان که در پایه شما نیستند در نابودی شما طمع نمی ورزیدند و هیچ نیرومندی بر شما قدرت پیدا نمی کرد [12] اما همچون بنی اسرائیل در حیرت و سرگردانی قرار گرفتید . به جانم سوگند که سرگردانیتان پس از من چند برابر خواهد شد [13] و این به خاطر آن است که حق را پشت سر انداخته اید از نزدیکترین افراد به پیامبر ( ص ) [ که من هستم بریده و به دورترین فرد [ که معاویه است ] پیوند نموده اید . [14] آگاه باشید اگر از پیشوا [ و رهبر ] خود اطاعت و پیروی می کردید شما را به همان راهی می برد که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته بود [15] و از رنجهای بیراهه رفتن در آسایش بودید و بار سنگین مشکلات را از دوش خود بر می داشتید

خطبه شماره 167

و من خطبه له علیه السلام [1] فی اوائل خلافته [2] ان الله سبحانه انزل کتابا هادیا بین فیه الخیر و الشر ، [3] فخذوا نهج الخیر تهتدوا ، واصدفوا عن سمت الشر تقصدوا [4] الفرائض الفرائض ادوها الی الله تؤدکم الی الجنه [5] ان الله حرم حراما غیر مجهول ، و احل حلالا غیر مدخول ، [6] و فضل حرمه المسلم علی الحرم کلها ، و شد بالاخلاص و التوحید حقوق المسلمین فی معاقدها ، [7] [[ فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده ] ] الا بالحق ، [8] و لا یحل اذی المسلم الا بما یجب [9] بادروا امر العامه و خاصه احدکم و هو الموت ، فان الناس امامکم ، [10] و ان الساعه تحدوکم من خلفکم تخففوا تلحقوا ، [11] فانما ینتظر باولکم آخرکم [12] اتقوا الله فی عباده و بلاده ، فانکم مسؤولون حتی عن البقاع و البهائم [13] اطیعوا الله و لا تعصوه ، و اذا رایتم الخیر فخذوا به ، [14] و اذا رایتم الشر فاعرضوا عنه

ترجمه

[1] از خطبه های امام ( ع ) که در آغاز خلافتش ایراد فرموده [2] خداوند کتابی هدایت کننده و راهنما [ برای انسانها ] فرستاده نیکی و بدی را آشکار در آن بیان فرمود [3] بنابراین راه خیر و نیکی را در پیش گیرید که هدایت می شوید و از شر و بدی اعراض کنید تا در جاده مستقیم قرار گیرید . [4] فرائض فرائض در انجام آنها کوتاهی نکنید که شما را به سوی بهشت می برند [5] خداوند محرماتی قرار داده که بر کسی پوشیده نیست و آنچه را حلال فرموده در آن عیبی دیده نمی شود . [6] احترام مسلمان را از تمام آنچه در پیشگاهش محترم است بالاتر شمرده و حفظ حقوق مسلمانان را به وسیله اخلاص و توحید تضمین کرده است . [7] مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند مگر آنجا که حق اقتضاء کند [8] و آزاررساندن به هیچ مسلمانی جز در مواردی که موجبی [ به حکم خدا ] داشته باشد روا نیست . [9] به سوی امر همگانی یعنی مرگ که مخصوص یکایک شما است مبادرت ورزید . مردم دیگر پیشاپیش شما می روند [10] و قیامت از پشت سر شما بانک می زند [ و به پیش می راند ] سبکبار گردید تا به قافله محلق شوید [11] که پیشینیان در انتظار بازماندگانند [ تا همه از دنیا کوچ کنند و در قیامت مبعوث گردند ] . [12] از خدا بترسید و تقوا پیشه کنید که شما در پیشگاه خداوند مسک ول بندگان و شهرها و آبادیها هستید زیرا [ از همه چیز ] حتی از خانه ها و حیوانات بازپرسی خواهید شد . [13] خدای را اطاعت کنید و او را عصیان منمائید . هر نیکی مشاهده کردید آنرا انتخاب کنید [14] و اگر شر و بدی یافتید از آن اعراض نمائید

خطبه شماره 168

و من کلام له علیه السلام [1] بعدما بویع بالخلافه ، و قد قال له قوم من الصحابه : لو عاقبت قوماممن اجلب علی عثمان ? فقال علیه السلام : [2] یا اخوتاه انی لست اجهل ما تعلمون ، ولکن کیف لی بقوه [3] و القوم المجلبون علی حد شوکتهم ، یملکوننا و لا نملکهم [4] و ها هم هؤلاء قد ثارت معهم عبدانکم ، و التفت الیهم اعرابکم ، [5] و هم خلالکم یسومونکم ما شاؤوا ، و هل ترون موضعا لقدره علی شی ء تریدونه [6] ان هذاالامر امرجاهلیه ، و ان لهؤلا ء القوم ماده [7] ان الناس من هذا الامر اذا حرک علی امور : فرقه تری ما ترون ، [8] و فرقه تری ما لا ترون ، و فرقه لا تری هذا و لا ذاک ، [9] فاصبروا حتی یهدا الناس ، وتقع القلوب مواقعها ، و تؤخذ الحقوق مسمحه ، [10] فاهدوؤا عنی ، وانظروا ماذا یاتیکم به امری ، و لا تفعلوا فعله تضعضع قوه ،[11] و تسقط منه ، و تورث و هنا و ذله [12] و سامسک الامر ما استمسک و اذا لم اجد بدا فاخر الدواء الکی

ترجمه

[1] از سخنان امام ( ع ) که پس از بیعت با امام ( ع ) گروهی ازیارانش پیشنهاد کردند : خوب بود آنان را که در کشتن عثمان دست داشتند کیفر می کردی امام در پاسخشان فرمود : [2] ای برادران از آنچه شما می دانید بی اطلاع نیستم اما این قدرت را از کجا بدست آورم ؟ [3] آنان [ مخالفان عثمان ] همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقیند آنها بر ما مسلطند و ما بر آنان تسلطی نداریم [4] این گروه همانهایند که بردگان شما با آنها می جوشند و بادیه نشینانتان به آنها پیوسته اند [5] در بین شما قرار دارند و قدرت ریزش هر گونه مشکلات و سختی بر سر شما را دارند آیا شما موضعی برای قدرت بر خواسته های خود می بینید ؟ [6] این کار کار اهل جاهلیت است . آنها یار و یاور دارند . [7] اگر در این باره جنبشی پیش آید مردم چند دسته خواهند بود : گروهی همان را می خواهند که شما طالبید [8] و عده ای دیگر رایشان بر خلاف عقیده شما است . و دسته سوم نه این را می پسندند و نه آنرا . [9] بنابراین صبر کنید تا مردم آرام شوند و دلها در جای خود قرار گیرند و حقوق به آسانی گرفته شود . [10] آرام باشید و به من مهلت دهید ببینید به شما چه فرمان می دهم کاری مکنید که قدرت ما را ضعیف سازد [11] و کاخ قوت و شوکت را فروریزد و سرانجام سستی و ذلت به بار آورد . [12] من برای اصلاح کار تا آنجا که ممکن است [ در برابر مفسده جویانی که خون عثمان را دستاویز قرار داده اند ] خویشتن داری می کنم اما اگر راه چاره مسدود شد آخرین دارو داغ کردن است [ یعنی به ناچار دست به نبرد می زنم ]

خطبه شماره 169

و من خطبه له علیه السلام [13] عند مسیر اصحاب الجمل الی البصره الامور الجامعه للمسلمین [14] ان الله بعث رسولا هادیا بکتاب ناطق و امر قائم ، لا یهلک عنه لا هالک [1] و ان المبتدعات المشبهات هن المهلکات الا ما حفظ الله منها [2] و ان فی سلطان الله عصمه لامرکم ، فاعطوه طاعتکم غیر ملومه و لا مستکره بها [3] و الله لتفعلن او لینقلن الله عنکم سلطان الاسلام ، [4] ثم لا ینقله الیکم ابدا حتی یارز الامرالی غیرکم [5] التنفیر من خصومه [6] ان هؤلاء قد تمالؤوا علی سخط امارتی ،وساصبرمالم اخف علی جماعتکم : [7] فانهم ان تمموا علی فیاله هذا الرای انقطع نظام المسلمین ، [8] و انما طلبوا هذه الدنیا حسدا لمن افاءها الله علیه ، [9] فارادوا رد الامور علی ادبارها ولکم علینا العمل بکتاب الله تعالی [10] و سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و القیام بحقه ، و النعش لسنته

ترجمه

[13] از خطبه های امام ( ع ) این خطبه را به هنگام حرکت اصحاب جمل به سوی بصره ایراد فرموده است امور همگانی مسلمانان [14] خداوند پیامبری راهنما با کتابی گویا و دستوری [ برای هدایت مردم ] برانگیخت که جز افراد 000 گمراه از آن اعراض نمی کنند . [1] [ بدانید ] بدعتهائی که به رنگ حق در آمده هلاک کننده اند مگر خداوند ما را حفظ کند [2] متابعت از حکومت الهی حافظ امور شما است . بنابراین زمام اطاعت خود را بدون اینکه نفاق ورزید و یا ذره ای اکراه داشته باشید به دست او بسپارید . [3] بخدا سوگند اگر مخلصانه اطاعت از حکومت حق نکنید خداوند آن را از شما برخواهدگرفت [4] و هرگز به شما بازنخواهدگردانید . تا کار به غیر شما برگردد . [5] اظهار تنفر امام از دشمنان خود[6] این گروه [ مفسده جویان ] به خاطر نارضایتی از حکومت من به یکدیگر پیوسته و من تا هنگامی که بر اجتماع شما خوفناک نگردم صبر خواهم نمود [7] چه اینکه آنان اگر بر این افکار سست و فاسد باقی بمانند و بخواهند اهداف خود را عملی کنند نظام جامعه اسلامی از هم گسیخته خواهد شد [8] آنها از روی حسد بر کس ی که خداوند حکومت را به او بخشیده به طلب دنیا برخاسته اند [9] تصیمم گرفته اند چرخ زمان را به عقب برگردانند [ و سنن جاهلی را زنده کنند ] حقی که شما به گردن ما دارید : عمل به کتاب خداوند [10] و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و قیام به حق و ترفیع سنت اوست

خطبه شماره 170

و من کلام له علیه السلام [11] فی وجوب اتباع الحق عند قیام الحجه کلم به بعض العرب و قد ارسله قوم من اهل البصره لما قرب علیه السلام منها لیعلم لهم منه حقیقه حاله مع اصحاب الجمل لتزول الشبهه من نفوسهم ، فبین له علیه السلام من امره معهم ما علم به انه علی الحق ، ثم قال له : بایع ، فقال : انی رسول قوم ، و لا احدث حدثا حتی ارجع الیهم فقال علیه السلام : [12] ارایت لو ان الذین وراءک بعثوک رائدا تبتغی لهم مساقط الغیث ، [1] فرجعت الیهم و اخبرتهم عن الکلاء و الماء ، فخالفوا الی المعاطش والمجادب ، [2] ما کنت صانعا ? قال : کنت تارکهم و مخالفهم الی الکلا والماء [3] فقال علیه السلام : فامدد اذا یدک فقال الرجل : [4] فوالله ما استطعت ان امتنع عند قیام الحجه علی ، فبایعته علیه السلام [5] و الرجل یعرف بکلیب الجرمی

ترجمه

[11] از سخنان امام ( ع ) که در مورد وجوب پیروی از حق به هنگام روشن شدن مطالب فرموده است این سخن را امام به فرستاده مردم بصره فرموده است به هنگامی که امام نزدیک بصره رسید کسی را نزد حضرت فرستادند تا حقیقت حال را جویا شود که : با اصحاب جمل چگونه رفتار خواهد نمود امام ( ع ) چگونگی رفتار خویش را به نحوی بیان فرمود که بر این شخص روشن گردید حق با آن حضرت است : در این هنگام که امام اعتراف او را نسبت به حقانیت خویش یافت از او خواست بیعت کند . اما او پاسخ داد : من فرستاده گروهی هستم از پیش خود کاری نمی کنم امام در اینجا فرمود : [12] اگر آنها تو را گسیل می داشتند که محل ریزش باران را برایشان بیابی [1] سپس به سوی آنها بازمی گشتی و از مکان سبزه و آب آگاهشان می کردی اگر مخالفت می کردند و به سرزمینهای بی آب و علف روی می آوردند [2] تو چه می کردی ؟ گفت : آنها را رها می ساختم و به جائیکه آب و گیاه بود می رفتم . [3] امام فرمود پس دستت را دراز کن و بیعت نما آن شخص می گوید : [4] سوگند بخدا هنگام روشن شدن حق بر من توانائی امتناع را نیافتم و با آن حضرت بیعت نمودم . [5] این مرد همان کلیب جرمی است