**مهد علم ایران و ایرانی**

خطبه 193 تا 195

خطبه شماره 193

و من خطبه له علیه السلام [1] یصف فیها المتقین روی ان صاحبا لامیرالمؤمنین علیه السلام یقال له همام کان رجلا عابدا ، فقال له : یا امیر المؤمنین ، صف لی المتقین حتی کانی انظر الیهم فتثاقل علیه السلام عن جوابه ثم قال : یا همام ، اتق الله و احسن : ف [[ ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون ] ] فلم یعقنع همام بهذا القول حتی عزم علیه ، فحمد الله و اثنی علیه ، و صلی علی النبی صلی الله علیه و آله ثم قال علیه السلام : [2] اما بعد ، فان الله سبحانه و تعالی خلق الخلق حین خلقهم [3] غنیا عن طاعتهم ، آمنا من معصیتهم ، لانه لا تضره معصیه من عصاه ، [4] و لا تنفعه طاعه من اطاعه فقسم بینهم معایشهم ، و وضعهم من الدنیا مواضعهم [5] فالمتقون فیها هم اهل الفضائل منطقهم الصواب ، [6] و ملبسهم الاقتصاد ، و مشیهم التواضع غضوا ابصارهم عما حرم الله علیهم ، [7] و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم [8] نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء [9] و لولا الاجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین ، شوقا الی الثواب ، و خوفا من العقاب [10] عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم ، فهم والجنه کمن قد رآها ، [11] فهم فیها منعمون ، وهم و النار کمن قد رآها ، فهم فیها معذبون [12] قلوبهم محزونه ، و شرورهم مامونه ، و اجسادهم نحیفه ، و حاجاتهم خفیفه ، [1] و انفسهم عفیفه صبروا ایاما قصیره اعقبتهم راحه طویله [2] تجاره مربحه یسرها لهم ربهم ارادتهم الدنیا فلم یریدوها ، [3] و اسرتهم ففدوا انفسهم منها اما اللیل فصافون اقدامهم ، [4] تالین لاجزاء القرآن یرتلونها ترتیلا یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم [5] فاذا مروا بایه فیها تشویق رکنوا الیها طمعا [6] و تطلعت نفوسهم الیها شوقا وظنوا انها نصب اعینهم . [7] و اذا مروا بایه فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم ، [8] و ظنوا ان زفیر جهنم وشهیقها فی اصول آذانهم ، [9] فهم حانون علی اوساطهم ، مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم ، و اطراف اقدامهم ، [10] یطلبون الی الله تعالی فی فکاک رقابهم [11] و اما النهار فحلماء علماء ، ابرار اتقیاء قد براهم الخوف بری القداح [12] ینظر الیهم الناظر فیحسبهم مرضی ، و ما بالقوم من مرض ، [13] و یقول : لقد خولطوا [14] و لقد خالطهم امر عظیم لا یرضون من اعمالهم القلیل ، [15] و لا یستکثرون الکثیر فهم لانفسهم متهمون ، و من اعمالهم مشفقون [16] اذا زکی احد منهم خاف مما یقال له ، فیقول : [17] انا اعلم بنفسی من غیری ، و ربی اعلم بی منی بنفسی [1] اللهم لا تؤاخذنی بما یقولون ، واجعلنی افضل مما یظنون ، واغفر لی ما لا یعلمون [2] فمن علامه احدهم انک تری له قوه فی دین ، و حزما فی لین ، [3] و ایمانا فی یقین ، و حرصا فی علم ، و علما فی حلم ، وقصدا فی غنی ، [4] و خشوعا فی عباده ، و تجملا فی فاقه ، و صبرا فی شده ، [5] و طلبا فی حلال ، و نشاطا فی هدی ، و تحرجا عن طمع [6] یعمل الاعمال الصالحه و هو علی وجل یمسی و همه الشکر ، و یصبح و همه الذکر [7] یبیت حذرا و یصبح فرحا ، حذرا لما حذر من الغفله ، [8] و فرحا بما اصاب من الفضل و الرحمه [9] ان استصعبت علیه نفسه فیما تکره لم یعطها سؤلها فیما تحب [10] قره عینه فیما لا یزول ، و زهادته فیما لا یبقی ، یمزج الحلم بالعلم ، والقول بالعمل [11] تراه قریبا امله ، قلیلا زلله ، خاشعا قلبه ، قانعه نفسه ، [12] منزورا اکله ، سهلا امره ، حریزا دینه ، میته شهوته ، مکظوما غیظه [13] الخیر منه مامول ، والشر منه مامون ان کان فی الغافلین کتب فی الذاکرین ، [14] و ان کان فی الذاکرین لم یکتب من الغافلین ، [15] یعفو عمن ظلمه ، و یعطی من حرمه ، و یصل من قطعه ، [16] بعیدا فحشه ، لینا قوله ، غائبا منکره ، حاضرا معروفه ، [ نهج البلاغه م 20 ] [1] مقبلا خیره ، مدبرا شره فی الزلازل وقور ، و فی المکاره صبور ، [2] و فی الرخاء شکور لا یحیف علی من یبغض ، و لا یاثم فیمن یحب [3] یعترف بالحق قبل ان یشهد علیه ، لا یضیع ما استحفظ ، [4] و لا ینسی ما ذکر ، و لا ینابز بالالقاب ، و لا یضار بالجار ، [5] و لا یشمت بالمصائب ، و لا یدخل فی الباطل ، و لا یخرج من الحق [6] ان صمت لم یغمه صمته ، و ان ضحک لم یعل صوته ، [7] و ان بغی علیه صبر حتی یکون الله هو الذی ینتقم له نفسه منه فی عناء ، [8] و الناس منه فی راحه اتعب نفسه لاخرته ، و اراح الناس من نفسه [9] بعده عمن تباعد عنه زهد و نزاهه و دنوه ممن دنا منه لین و رحمه [10] لیس تباعده بکبر و عظمه ، ولا دنوه بمکر و خدیعه [11] قال : فصعق همام صعقه کانت نفسه فیها [12] فقال امیر المؤمنین علیه السلام : اما والله لقد کنت اخافها علیه [13] ثم قال : اهکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها ? [14] فقال له قائل : فما بالک یا امیر المؤمنین ? [15] فقال عیله السلام : و یحک ، ان لکل اجل وقتا لا یعدوه و سببا لا یتجاوزه [16] فمهلا لا تعد لمثلها ، فانما نفث الشیطان علی لسانک

ترجمه

[1] از خطبه های امام ( ع ) که در آن صفات و روحیات و اعمال پرهیزکاران را به وضوح شرح می دهد . نقل شده : یکی از اصحاب امیر مؤمنان ( ع ) به نام همام که مردی عابد و پرهیزکار بود به آنحضرت عرض کرد : ای امیر مؤمنان پرهیزکاران را برایم آن چنان توصیف کن که گویا آنان را با چشم می نگرم اما امام ( ع ) در پاسخش درنک فرمود: آن گاه فرمود : ای همام از خدا بترس و نیکی کن که خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کنند و با کسانیکه نیکوکارند ولی همام باین مقدار قانع نشد [ و در این باره اصرار ورزید ] تا اینکه امام تصمیم گرفت صفات متقین را مشروحا برایش بازگو کند . پس از آن خدای را ستایش و ثنا نمود و بر پیامبرش درود فرستاد . سپس فرمود : [2] اما بعد خداوند سبحان مخلوق را آفرید [3] در حالیکه از اطاعتشان بی نیاز و از معصیت آنان ایمن بود زیرا نه نافرمانی گناهکاران به او زیان می رساند [4] و نه اطاعت مطیعان به او نفعی می بخشد . روزی و معیشت آنان را بینشان تقسیم کرد و هر کدام را در دنیا به جای خویش قرار داد [5] اما پرهیز کاران در دنیا دارای این صفات برجسته اند : گفتارشان راست [6] پوشش آنان میانه روی و راه رفتنشان تواضع و فروتنی است . چشمان خویش را از آن چه خداوند بر آنها تحریم نموده پوشیده اند [7] و گوش های خود را وقف شنیدن علم و دانش سودمند ساخته اند . [8] در بلا و آسایش حالشان یکسان است [ و تحولات آنها را دگرگون نمیسازد ] [9] و اگر نبود اجل و سرآمد معینی که خداوند برای آن ها مقرر داشت . روحهای آنان حتی یک چشم بر هم زدن از شوق پاداش و از ترس کیفر در جسمشان قرار نمی گرفت [10] خالق و آفریدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده [ بهمین جهت ] غیر خداوند در نظرشان کوچک است . آنها به کسی می مانند که بهشت را با چشم دیده [11] و در آن متنعم است و همچون کسی هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذب است [12] قلب هاشان پر از اندوه و [ انسان ها ] از شرشان در امان بدن هاشان لاغر و نیازمندی هایشان اندک 000 [1] و ارواحشان عفیف و پاک است برای مدتی کوتاه در این جهان صبر و استقامت ورزیدند و راحتی بس طولانی بدست آوردند [2] تجارتی است پر سود که پروردگارشان برایشان فراهم ساخته دنیا [ با جلوه گریهایش ] خواست آنها را بفریبد ولی آنها فریبش را نخوردند و آنرا نخواستند [3] دنیا [ با لذاتش ] آنها را اسیر خود سازد ولی آنها با فداکاری خویشتن را آزاد ساختند . [ پرهیزکاران ] در شب همواره بر پا ایستاده اند [4] قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت می کنند با آن جان خویش را محزون می سازند و داروی درد خود را از آن می گیرند [5] هر گاه به آیه ای برسند که در آن تشویق باشد با علاقه فراوان به آن روی آورند [6] و روح و جانشان با شوق بسیار در آن خیره شود و آن را همواره نصب العین خود می سازند [7] و هر گاه به آیه ای برخورد کنند که در آن بیم باشد . گوشهای دل خویشتن را برای شنیدن آن باز می کنند [8] و صدای ناله و به هم خوردن زبانه های آتش با آن وضع مهیبش در درون گوششان طنین انداز است [9] آنها در پیشگاه خدا به رکوع می روند و جبین و دست و پا به هنگام سجده بر خاک می سایند [10] و از او آزادی خویش را از آتش جهنم درخواست میکنند . [11] و اما در روز دانشمندانی بردبار و نیکوکارانی با تقوا هستند ترس و خوف بدنهای آنها را همچون چوبه تیری لاغر ساخته [12] چنانکه ناطران آنها را بیمار می پندارند اما هیچ بیماری در وجودشان نیست [13] بیخبران می پندارند آنها دیوانه اند [14] در حالی که اندیشه های بس بزرگ آنان را به این وضع در آورده . از اعمال اندک خویش خشنود نیستند [15] و اعمال فراوان خود را زیاد نمی بینند آنان خویش را متهم می سازند و از کردار خود خوفناکند . [16] هر گاه یکی از آنها ستوده شوند از آن چه درباره اش گفته شده در هراس می افتد و میگوید : [17] من از دیگران نسبت بخود آگاه ترم و پروردگارم به اعمالم از من آگاه تر است 000 [می گوید] [1] بار پروردگارا ما را در مورد گناهانی که به ما نسبت می دهند مؤاخذه مفرما و نسبت به نیکی هائی که درباره ما گمان می برند ما را از آن برتر قرارده و گناهانی را که نمیدانند بیامرز [2] از نشانه های آنان این است : در دین نیرومند نرمخو و دوراندیش [3] با ایمانی مملو از یقین حریص در کس ب دانش و دارای علم توام با حلم میانه رو در حال غنا [4] در عبادت خاشع در عین تهیدستی آراسته در شدائد بردبار [5] طالب حلال در راه هدایت با نشاط از طمع دور [6] اعمال نیک را انجام می دهد اما باز هم ترسان است روز را شام میسازد و همش سپاسگزاری است شب را به روز می آورد و تمام فکرش یاد خدا است [7] می خوابد اما ترسان است و برمیخیزد شادمان است ترس او از غفلت [8] و شادمانی او به خاطر فضل و رحمتی است که به او رسیده . [9] هرگاه نفس او در انجام وظائفی که خوش ندارد سرکشی کند او هم از آنچه دوست دارد محرومش می سازد . [10] روشنی چشمش در چیزی است که زوال در آن راه ندارد و بی علاقه گی و زهدش در چیزی است که باقی نمی ماند علم و حلم را به هم آمیخته و گفتار را با کردار هم آهنگ ساخته [11] آرزویش را نزدیک می بینی لغزش ش را کم قلبش را خاشع نفسش را قانع [12] خوراکش را اندک امورش را آسان دینش را محفوخ شهوتش را مرده و خشمش را فروخورده است [13] همگان به خیرش امیدوار و از شرش در امانند اگر در میان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب می گردد [14] و اگر در میان ذاکران باشد جزو غافلان محسوب نمی شود . [15] ستمکار [ پشیمان ] را می بخشد و به آنکه محرومش ساخته عطا می کند با آنکس که پیوندش را قطع کرده می پیوندد [16] از گفتار زشت و ناسزا بر کنار است گفته هایش نرم بدیهایش پنهان و نیکیهایش آشکار است . [1] نیکی هایش رو کرده و شرش رخ برتافته است . در شدائد و مشکلات خونسرد و آرام در برابر ناگواریها شکیبا و بردبار [2] و در موقع نعمت و راحتی سپاسگزار است نسبت به کسی که دشمنی دارد ظلم نمی کند و به خاطر دوستی با کسی مرتکب گناه نمی شود [3] پیش از آنکه شاهد و گواهی بر ضدش اقامه شود خود به حق اعتراف می کند آنچه را به او سپرده اند ضایع نمی کند [4] و آنچه را به او تذکر داده اند به فراموشی نمی سپارد مردم را با نامهای زشت نمی خواند به همسایه ها زیان نمی رساند [5] مصیبت زده را شماتت نمی کند در محیط باطل وارد نمی گردد و از دائره حق بیرون نمی رود [6] اگر سکوت کند سکوتش وی را مغموم نمی سازد و اگر بخندد صدایش به قهقهه بلند نمی شود [7] و اگر به او ستمی [ از دوستان ] شود صبر می کند تا خدا انتقام وی را بگیرد . خود را در سختی قرار می دهد [8] اما مردم از دستش در آسایشند خود را بخاطر آخرت به زحمت می اندازد و مردم را در راحتی قرار می دهد [9] کناره گیری او از کسانی که دوری می کند از روی زهد و به خاطر پاک ماندن است و معاشرتش باآنان که نزدیکی دارد توام با مهربانی و نرمش است [10] دورکشی اش از روی تکبر و خودبرتربینی نیست و نزدیکیش بخاطر مکر و خدعه نخواهد بود . [11] راوی می گوید : هنگامی که سخن به اینجا رسید ناگهان همام ناله ای از جان برکشید که روحش همراه آن از کالبدش خارج شد . [12] امیرمؤمنان ( ع ) فرمود : آه من از این پیشامد می ترسیدم . [13] سپس فرمود : مواعظ و پند و اندرزهای رسا به آنان که اهل موعظه اند چنین می کند [14] کسی عرض کرد : پس شما چطور ای امیرمؤمنان ؟ [ یعنی توصیف پرهیزکاران با همام چنین کرد پس خود شما چطور ؟ ] [15] امام ( ع ) فرمود : وای بر تو هر اجلی وقت معینی دارد که از آن نمی گذرد و سبب مشخصی که از آن تجاوز نمی کند [16] آرام باش دیگر چنین سخن مگوی این حرفی بود که شیطان بر زبانت نهاد

خطبه شماره 194

و من خطبه له علیه السلام [1] یصف فیها المنافقین [2] نحمده علی ما وفق له من الطاعه ، و ذاد عنه من المعصیه ، [3] و نساله لمنته تماما ، و بحبله اعتصاما و نشهد ان محمدا عبده و رسوله ، [4] خاض الی رضوان الله کل غمره ، و تجرع فیه کل غصه [5] و قد تلون له الادنون و تالب علیه الاقصون ، [6] و خلعت الیه العرب اعنتها ، و ضربت الی محاربته بطون رواحلها ، [7] حتی انزلت بساحته عدواتها ، من ابعد الدار ، و اسحق المزار [8] اوصیکم ، عباد الله ، بتقوی الله ، و احذرکم اهل النفاق ، [9] فانهم الضالون المضلون ، و الزالون المزلون ، یتلونون الوانا ، [10] و یفتنون افتنانا ، و یعمدونکم بکل عماد و یرصدونکم بکل مرصاد [11] قلوبهم دویه ، و صفاحهم نقیه [12] یمشون الخفاء ، و یدبون الضراء وصفهم دواء ، [13] و قولهم شفاء ، و فعلهم الداء العیاء حسده الرخاء ، [14] و مؤکدو البلاء ، و مقنطو الرجاء لهم بکل طریق صریع ، [15] و الی کل قلب شفیع ، و لکل شجو دموع یتقارضون الثناء ، [16] و یتراقبون الجزاء : ان سالوا الحفوا ، و ان عذلوا کشفوا ، [1] و ان حکموا اسرفوا قد اعدوا لکل حق باطلا ، و لکل قائم مائلا ، [2] و لکل حی قاتلا ، و لکل باب مفتاحا ، و لکل لیل مصباحا [3] یتوصلون الی الطمع بالیاس لیقیموا به اسواقهم ، و ینفقوا به اعلاقهم [4] یقولون فیشبهون و یصفون فیموهون . قد هونوا الطریق ، [5] و اضلعوا المضیق ، فهم لمه الشیطان ، و حمه النیران : [6] [[ اولئک حزب الشیطان ، الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون ] ]

ترجمه

[1] از خطبه های امام علیه السلام که درباره صفات منافقان ایراد فرموده .[2] خداوند را بر توفیقی که بر اطاعتش داده و حمایتی که در جلوگیری از نافرمانیش کرده ستایش می کنیم [3] و از او می خواهیم که نعمتش را کامل و دست ما را به ریسمان محکمش متصل سازد و گواهی می دهیم که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بنده و فرستاده اوست [4] هم او که در راه رضای حق در هرگونه شدت و ناراحتی فرورفت و جام مشکلات و سختیها را نوشید [5] در حالی که بستگان و نزدیکانش متلون و ناپایدار و بیگانگان در دشمنیش مصمم بودند [6] اعراب برای نبرد با او زمام مرکبها را رها ساخته با تازیانه به پهلوی آنها می زدند [7] تا اینکه از دورترین نقطه و پرفاصله ترین خانه دشمنی خویش را در برابرش قرار دادند . [8] ای بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزکاری سفارش می کنم و از منافقان بر حذر می دارم [9] زیرا آنها گمراه و گمراه کننده اند . خطاکار و خطااندازند به رنگهای گوناگون بیرون می آیند [10] و به قیافه ها و زبانهای متعدد خودنمائی می کنند از هر وسیله ای برای فریفتن و در هم شکستن شما استفاده می کنند و در کمینگاهی به کمین شما می نشینند [11] بدباطن و خوش ظاهرند [12] و در نهان برای فریب مردم گام برمی دارند . از بیراهه ها حرکت می کنند [13] و گفتارشان به ظاهر شفابخش اما کردارشان دردی است درمان ناپذیر بر رفاه و آسایش مردم حسد می ورزند [14] و [ اگر بر کسی ] بلائی وارد شود خوشحالند و امیدواران را مایوس می کنند آنها در هر راهی کشته ای دارند [15] و در هر دلی راهی و در هر مصیبتی اشک ساختگی می ریزند . مدح و تمجید را به یکدیگر قرض می دهند [16] و انتظار پاداش و جزا می کشند اگر چیزی بخواهند اصرار می ورزند و اگر ملامت کنند پرده دری می نمایند . [1] و اگر سرپرستی به عهده شان گذارده شود از حد تجاوز می کنند در برابر هر حقی باطلی در برابر هر دلیلی قطعی شبهه ای [2] برای هر زنده ای قاتلی برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند [3] با اظهار یاس و بی رغبتی می خواهند به مطامع خویش برسند تا بازار خود را گرم سازند و کالای خویش را به فروش برسانند [4] سخن می گویند ولی باطل خود را شبیه حق جلوه می دهند . توصیف می کنند ولی با آراستن ظاهر راه فریب پیش می گیرند راه ورود به خواسته خود را آسان [5] و طریق خروج از دام خویش را تنگ و پر پیچ و خم جلوه می دهند آنها دار و دسته شیطانند و شراره های آتش دوزخ [6] [ خداوند می فرماید ] آنان حزب شیطانند و بدانید حزب شیطان در زیانند

خطبه شماره 195

و من خطبه له علیه السلام [7] یحمد الله و یثنی علی نبیه و یعظ حمد الله [8] الحمد لله الذی اظهر من آثار سلطانه ، و جلال کبریائه ، ما حیر مقل العقول من عجائب قدرته ، [9] و ردع خطرات هماهم النفوس عن عرفان کنه صفته [10] الشهادتان [11] و اشهد ان لا اله الا الله ، و شهاده ایمان و ایقان ، و اخلاص و اذعان [12] و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ، و ارسله و اعلام الهدی دارسه ،[13] و مناهج الدین طامسه ، فصدع بالحق ، و نصح للخلق ، [1] و هدی الی الرشد ، و امر بالقصد ، صلی الله علیه و آله و سلم [2] العظه [3] واعلموا ، عباد الله ، انه لم یخلقکم عبثا ، و لم یرسلکم هملا ، [4] علم مبلغ نعمه علیکم ، و احصی احسانه الیکم ، فاستفتحوه ، واستنجحوه ، [5] واطلبوا الیه واستمنحوه ، فما قطعکم عنه حجاب ، [6] و لا اغلق عنکم دونه باب ، و انه لبکل مکان ، و فی کل حین واوان ، [7] و مع کل انس و جان ، لا یثلمه العطاء ، و لا ینقصه الحباء ، [8] و لا یستنفده سائل ، و لا یستقصیه نائل ، و لا یلویه شخص عن شخص ، [9] و لا یلهیه صوت عن صوت ، و لا تحجزه هبه عن سلب ، [10] و لا یشغله غضب عن رحمه ، ولا تولهه رحمه عن عقاب ،[11] و لا یجنه البطون عن الظهور ، و لا یقطعه الظهور عن البطون [12] قرب فنای ، و علا فدنا ، و ظهر فبطن ، و بطن فعلن ، [13] و دان و لم یدن لم یذرا الخلق باحتیال ، و لا استعان بهم لکلال [14] اوصیکم ، عباد الله ، بتقوی الله ، فانها الزمام والقوام ، [15] فتمسکوا بوثائقها ، واعتصموا بحقائقها ، تؤل بکم الی اکنان الدعه [16] و اوطان السعه ، و معاقل الحرز و منازل العز ، [1] فی [[ یوم تشخص فیه الابصار ] ] و تظلم له الاقطار ، تعطل فیه صروم العشار [2] و ینفخ فی الصور ، فتزهق کل مهجه ، و تبکم کل لهجه ، [3] و تذل الشم الشوامخ ، و الصم الرواسخ ، [4] فیصیر صلدها سرابا رقرقا ، و معهدها قاعا سملقا ، [5] فلا شفیع یشفع ، و لا حمیم ینفع ، و لا معذره تدفع

ترجمه

[7] از خطبه های امام علیه السلام که در آن پس از ستایش خدا و ثنا برپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مردم را اندرز می دهد .ستایش خدا [8] ستایش خداوندی را است که از آثار قدرت و جلال کبریائیش آنقدر آشکار ساخته که چشم از عجائب قدرتش در حیرت فرورفته [9] و اندیشه های بلند انسانها را از ساختن کنه صفاتش بازداشته است .[10] شهادتین [11] از روی ایمان و یقین و اخلاص و اعتقاد گواهی می دهم که معبودی جز خداوند یکتا نیست [12] و نیز شهادت می دهم که محمد ص بنده و فرستاده او است . وی را هنگامی فرستاد که نشانه های هدایت به کهنگی گرائیده [13] و جاده های دین محو و نابود شده بود او حق را آشکار ساخت و مردم را نصیحت نمود .[1] و آنها را به سوی کمال هدایت کرد و فرمان میانه روی و عدالت داد درود بر او و خاندانش باد .[2] پند و اندرز [3] ای بندگان خدا آگاه باشید خداوند شما را بیهوده نیافریده و مهمل و بدون سرپرست نگذاشته [4] از مقدار و اندازه نعمتش بر شما آگاه و احسان و نیکی خود را بر شما احصاء فرموده است بنابراین از او درخواست پیروزی بر دشمن و رستگاری کنید [5] دست نیاز را به سوی او دراز و عطا و بخشش را تنها از او بخواهید قطعا میان شما و او حجابی نیست [6] و دری بین او و شما بسته نشده است . او در همه جا در هر لحظه و هر ساعت [7] و با هر کس هست . عطا و بخشش از قدرت و دارائیش نمی کاهد [8] و سائلان نعمتش را تمام نمی کنند و عطاشدگان از خزائنش کم نمی کنند توجه به یک شخص وی را از دیگری غافل نمی سازد [9] و شنیدن صدائی او را از شنیدن صدای دیگری بازنمی دارد عطا و بخشش وی به کسی مانع از سلب نعمت از دیگری نمی شود [10] غضبش او را از رحمت بازنمی دارد و رحمتش او را از کیفر و عذاب غافل نمی سازد [11] پنهان بودنش [ از چشمها ] مانع از آشکاربودنش [ در پیشگاه عقل به خاطر آثارش ] نیست و ظاهربودنش [ در نزد خرد ] وی را از پنهان بودن [ از چشمها ] جدا نمی سازد [12] نزدیک است و در عین حال دور ،بلندمرتبه است و در همین حال نزدیک ،آشکار است و پنهان ، پنهان است و آشکار[13] از همه حساب می کشد و کسی از او حساب نتواند خواست . موجودات را با [ نیاز ] به فکر و اندیشه نیافریده و از آنان به خاطر خستگی و تعب کمک نخواسته است . [14] ای بندگان خدا شما را به تقوا سفارش می کنم که زمام عبادات و قوام زندگی پر سعادت به تقوا است [15] پس به وسیله های مطمئن متمسک شوید و به تقوای حقیقی چنگ زنید که شما را به سرمنزل آرامش [16] و منزلگاههای پر وسعت و قلعه های محکم و سراهای عزت می رساند 000 [1] [ این مراحل سعادت را روزی به انسان می بخشد که ] چشمها در آن روز خیره می شود و از حرکت بازمی ایستد همه جا در نظر انسان تاریک و گله های شتر [ بهترین ثروت عرب ] و مال و اموال فراموش می گردند [2] در صور دمیده می شود قلبهااز کار می افتند زبانها بند می آید [3] کوههای بلند و سنگهای محکم به هم خورده آنچنان که قسمتهای سخت و محکم [4] در هم ریخته نرم می شوند جای آنها چنان صاف و هموار می گردد که گویا کوهی وجود نداشته است [5] [ در آنروز ] نه شفیعی است که شفاعت کند و نه دوستی که سودی بخشد و نه عذر موجهی که کیفر را برطرف سازد


ترجمه خطبه 192

ترجمه خطبه 192

[14] از خطبه های امام ( ع ) که به خطبه قاصعه معروف است . در این خطبه از ابلیس که تکبر ورزید و بر آدم سجده نکرد سخت نکوهش شده و در آن آمده است که ابلیس نخستین کسی است که تعصب و نخوت را اظهار کرد امام ( ع ) در اینجا مردم را از پیمودن راه و رسم شیطان و تکبر و تعصب برحذر می دارد .[15] ستایش ویژه خداوندی که لباس عزت و کبریائی را پوشیده و این دو را ویژه خویش نه [1] و آن را حد و مرز بین خویش و دیگران گردانیده عزت و کبریائی را بخاطر جلالت و بزرگیش برای خود انتخاب کرده است . [2] سرچشمه نافرمانی [3] آنکس که در این دو با وی به منازعه و ستیز برخیزد از رحمت خویش به دورش داشته است و بدین وسیله فرشتگان مقرب خود را در بوته آزمایش قرار داد [4] تا متواضعان از متکبران ممتاز گردند [5] و با این که از تمام آن چه در دل ها است و از اسرار نهان آگاه است به آن ها فرمود : [6] من بشری را از گل و خاک می آفرینم آن گاه که آفرینش او را به پایان رساندم و جان در او دمیدم برای او سجده کنید [7] فرشته گان همه و همه سجده کردند مگر ابلیس که نخوت [8] و غیرت نابجا وی را فراگرفت و بر آدم بخاطر خلقت خویش فخرفروشی کرد و به خاطر آفرینش خود در برابر آدم تعصب پیشه ساخت [9] این دشمن خدا پیشوای متعصبان و سر سلسله متکبران است که اساس تعصب را پی ریزی کرد [10] و با خداوند در ردای جبروتی به ستیز و منازعه پرداخت و لباس بزرگی را به تن پوشانید و پوشش تواضع و فروتنی را کنار گذارد [11] مگر نمی بینید که چگونه خداوند او را به واسطه تکبرش تحقیر کرد و کوچک شمرد و در اثر بلندپروازیش وی را پست و خوار گردانید [12] و به همین جهت او را در دنیا طرد و آتش فروزان دوزخ را در آخرت برایش مهیا نمود.[13] آزمایش مخلوق [14] خداوند اگر می خواست آدم را از نوری که روشنائیش سوی چشمها را ببرد [15] عقلها را در برابر زیبائی و جمالش مبهوت سازد،و عطر و پاکیزگیش قوه شامه ها را تسخیر کند،بیافریند، می آفرید،[16] و اگر چنین می کرد گردنها در برابر او خاضع میشدند و آزمایش در این مورد برای فرشتگان آسانتر بود 000 [1] اما خداوند مخلوق خویش با اموری که از فلسفه و ریشه آن آگاهی ندارند میازماید [2] تا از هم ممتاز گردند و تکبر را از آنها بزداید و آنان را از کبر و نخوت دور سازد . [3] درس عبرت [4] بنابراین از آنچه خداوند در مورد ابلیس انجام داده عبرت گیرند زیرا اعمال طولانی و کوششهای فراوان او را [ براثر تکبر ] از بین برد . او خداوند را ششهزار سال عبادت نمود [6] که معلوم نیست از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت . اما با ساعتی تکبر همه را نابود ساخت [7] پس چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس همان معصیت را انجام دهد ولی سالم بماند [8] نه هرگز چنین نخواهد بود خداوند هیچگاه انسانی را بخاطر عملی داخل بهشت نمی کند که در اثر همان کار فرشته ای را از آن بیرون کرده باشد [9] فرمان او درباره اهل آسمانها و زمین یکی است و بین خدا و احدی از مخلوقاتش دوستی خاصی برقرار نیست [10] تا به خاطر آن مرزهائی را که بر همه جهانیان تحریم کرده است مباح سازد . [11] از شیطان بر حذر باشید [12] ای بندگان خدا از این دشمن خداوند برحذر باشید نکند شما را به بیماری خودش [ یعنی تکبر ] مبتلا سازد و با ندای خود شما را به حرکت وادارد [13] و به وسیله لشکرهای سواره و پیاده اش شما را جلب نماید به جان خودم سوگند او تیری خطرناک برای شکارکردن شما به چله کمان گذاشته [14] و آن را با قدرت و فشار تا سرحد توانائی کشیده و از نزدیکترین مکان به سوی شما پرتاب کرده است [15] [ آری او چنین ] گفته پروردگارا به سبب آنکه مرا اغوا کردی زرق و برق زندگی را در چشم آنها جلوه می دهم و همه را اغواء خواهم کرد [16] [ و به سوی کفر و شرک خواهم کشانید ] [ اما ] تیری در تاریکی به سوی هدفی دور انداخت و گمانی نابجا برد [ یعنی خواسته اش که همه انسانها مشرک شوند و از راه راست منحرف شوند تحقق نیافت ] [17] ولی فرزندان نخوت و برادران تعصب و سواران مرکب کبر و جهالت او را عملا تصدیق کردند 000 [1] تا آنجا که افراد سرکش شما منقاد او شدند و طمع او در شما مستحکم گردید [2] و بالاخره این وضع از خفا و پنهانی در آمد و آشکار شد [3] حکومتش بر شما قوت یافت و با سپاه خویش به شما حمله آورد [4] سپس شما را در پناهگاههای مذلت داخل ساخت در مهلکه ها فرود آورد [5] او [ و سپاهیانش ] شما را با فروکردن نیزه در چشمها بریدن گلوها و کوبیدن مغزها پایمال کردند [6] این برای آن است که شما را هلاک سازد و به سوی آتشی بکشاند که از پیش مهیا شده است . [7] بنابراین ابلیس بزرگترین مشکل برای دینتان و زیانبارترین و آتش افزوترین فرد برای دنیای شما است [8] [ او خطرناکتر ] از کسانی است که دشمن سرسخت آنانید و برای در هم شکستنشان کمر بسته اید . [9] آتش خشم خویش را در برابر او بکار اندازید و ارتباط خود را با وی قطع کنید [10] به خدا سوگند او نسبت به اصل و ریشه شما تفاخر کرد و بر حسب و نسب شما طعنه زد و عیبجوئی نمود [11] با سپاه سواره خویش به شما حمله آورد و با پیاده نظام خود راه راست را برشما بست . در هر کجا شما را بیابند صید می کنند [12] و دستهایتان را قطع می نمایند نه می توانید با حیله و نقشه آنها را منع کنید و نه با سوگند و قسم [13] زیرا کمینگاه آنها جایگاهی ذلت آور دائره ای ضیق عرصه مرگ و جولانگاه بلا است . [14] بنابراین شراره های تعصب و کینه های جاهلی که در قلب دارید خاموش سازید [15] که این نخوت و تعصب ناروا در مسلمان از القاآت ،نخوتها ، فساد و وسوسه های شیطان است [16] تاج تواضع و فروتنی را بر سر نهید [17] و تکبر و خودپسندی را زیر پا افکنید و حلقه های زنجیر خودبرتربینی را از گردن نهید [18] و فروتنی و تواضع را سنگر میان خود و دشمنتان یعنی ابلیس و سپاهیانش برگزینید 000 [1] زیرا او از هر گروهی لشکرها یاورانی : پیادگان و سواران دارد [2] شما مانند آن شخص مباشید که بر برادرش بدون آنکه بر او برتری داشته باشد تکبر ورزید [3] اما خودپسندی و بلندپروازی دشمنی و حسادت را در قلبش انداخت و آتش خشم در اثر نخوت و تعصب در دلش شعله ور گردید [4] و شیطان باد کبر و غرور را در دماغش دمید و سرانجام پشیمان شد [5] و خداوند گناه تمام قاتلان تا روز قیامت را به گردن او افکند . [6] از کبر و نخوت بر حذر باشید . [7] آگاه باشید شما در سرکشی و ستم مبالغه کردید و در زمین با دشمنی آشکار با خداوند فساد براه انداختید [8] و با صراحت با مؤمنان به مبارزه و جنگ پرداختید زنهار زنهار شما را به خدا سوگند از کبر و نخوت تعصب آمیز و تفاخر جاهلی برحذر باشید [9] که آن مرکز پرورش کینه و بغض و جایگاه وسوسه های شیطان است [10] که ملتهای پیشین و امتهای قرون گذشته را فریفته است تا آنجا که آنها در تاریکیهای جهالت فرو رفتند [11] و در گودالهای هلاکت سقوط کردند و به سهولت و آسانی در آنجا که میخواست کشانیده شدند [12] کبر و نخوت و عصبیت امری است که قلبها در داشتن آنها با هم شبیهند و قرنها پی در پی براین وضع گذشته اند کبر و غرور در دل افراد به قدری است که سینه ها از آن به تنگی گرائیده اند . [13] از پیروی بزرگان متکبر بپرهیزید[14] زنهار زنهار از پیروی و اطاعت بزرگترها و رؤسایتان برحذر باشید همانها که به واسطه موقعیت خود تکبر می فروشند [15] همانها که خویشتن را بالاتر از نسب خود می شمارند و کارهای نادرست را [ از طریق اعتقاد به جبر همچون شیطان ] به خدا نسبت می دهند . [1] و به انکار نعمتهای خدا برخاستند تا با قضایش ستیز کنند و نعمتهایش را نادیده گیرند [2] آنها پی و بنیان تعصب و ستون و ارکان فتنه و فساد و شمشیرهای تفاخر جاهلیتند [3] از خدا بترسید و با نعمتهای خدا بر خود ضدیت مکنید [ زیرا موجب سلب نعمت می شود ] و نسبت به فضل و بخشش او حسادت مورزید [4] و از ادعیاء همانها که معلوم نیست پدرشان کیست و جامه اسلام را به تن پوشیده اند و نفاق و دوروئی را پیشه کرده اند اطاعت نکنید از آنها که جام پاک قلبتان را در اختیار آب تیره نفاقشان قرا ر داده اید [5] از آنها که تندرستی خویش را با بیماری آنها آمیخته اید [ و ایمان خالص خویش ر با نفاق آنها مخلوط ساخته اید ] و باطلشان را در حق خود راه داده اید [6] آنها اساس گناهانند و همدم نافرمانیها ابلیس آنان را مرکبهای راهوار گمراهی قرار داده و سپاهی که بوسیله آنها بر مردم غلبه یابد انتخاب کرده [7] و آنها را به عنوان سخنگوی خود برای دزدیدن عقلهایتان داخل شدن در چشمها و دمیدن در گوشهایتان برگزیده است . [9] و به این ترتیب شما را هدف تیرهای خویش و پایمال شدگان زیر گامها و دستاویز خود قرار داده است . [10] از گذشتگان عبرت گیرید [11] از آنچه با ملتهای متکبر پیشین از عذاب و کیفرها و عقوبتها رسیده است عبرت گیرید [12] و از قبرهای آنها و محل خوابیدنشان در زیر خاک پند پذیرید [13] و به خداوند در مورد آثار بدی که تکبر در قلبها باقی می گذارد پناه برید همان گونه که از حوادث سخت و مشکلات زندگی به او پناهنده می شوید [14] اگر خداوند تکبر ورزیدن را به کسی اجازه می داد حتما در مرحله نخست آن را مخصوص پیامبران و اولیاء خود می ساخت [15] اما خداوند تکبر و خود برتر بینی را برای همه آنها منفور شمرده است [16] و تواضع و فروتنی را بر ایشان پسندیده آنها گونه ها را بر زمین می گذاردند و صورتها را بر خاک می سائیدند [17] و پر و بال خویشتن را برای مؤمنان می گسترانیدند تا آنجا که مردم بیخبر آنها را ضعیف و ناتوان می شمردند [1] خداوند آن ها را با گرسنگی آزمایش نمود و به مشقت و ناراحتی مبتلا ساخت [2] با امور خوف ناک امتحان کرد و با سختی ها و مشکلات خالص گردانید و از بوته آزمایش بیرون آمدند . [3] بنابراین ثروت و اولاد : بود و نبود و یا کم و زیاد آن را دلیل بر خشنودی و یا خشم خداوند مگیرید که این خود جهل و نادانی نسبت بموارد آزمایش و امتحان در موا ضع بی نیازی و قدرت است [4] زیرا خداوند سبحان فرموده است : آیا گمان می کنند مال و فرزندانی که به آن ها می بخشیم [ به خاطر خشنودی و رضایتی است که از آن ها داریم و ] دلیل بر آن است به سرعت نیکی ها را برای آن ها فراهم می سازیم [ چنین نیست ] بلکه نمی دانند و درک نمیکنند [ چه این که اینها آزمایش است ] [5] زیرا خداوند بندگان متکبر و خودپسند را با اولیاء خویش که در چشم آنها ضعیف و ناتوانند میازماید . [6] تواضع و فروتنی انبیاء [7] موس ی بن عمران با برادرش ( ع ) بر فرعون وارد شدند [8] در حالی که لباسهای پشمین به تن داشتند و در دست هر کدام عصائی بود با او شرط کردند [9] که اگر تسلیم فرمان پروردگار شود حکومت و ملکش باقی بماند و عزت و قدرتش دوام یابد . اما او گفت : [10] آیا از این دو تعجب نمی کنید ؟ که با من شرط میکنند بقاء ملک و دوام عزتم بستگی به خواسته آنها داشته باشد در حالی که خودشان فقر و بیچارگی از سر و وضعشان می بارد [11] [اگر راست می گویند] چرا دستبندهائی از طلا به آن ها داده نشده است ؟ این سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا و جمع آوری آن و تحقیر پشم و پوشیدن آن گفت : [12] [ ولی ] اگر خداوند می خواست بهنگام مبعوث ساختن پیامبرانش درهای گنجها [13] و معادن طلا و باغهای خرم و سرسبز را به روی آنان بگشاید می گشود و اگر می خواست پرندگان آسمان و حیوانات وحشی زمین را همراه آنان گسیل دارد می داشت [14] اگر این کار را می کرد امتحان از میان می رفت پاداش و جزاء بی اثر می شد 0000 [1] و وعده ها و وعیدهای الهی بی فائده می گردید و برای پذیرندگان اجر و پاداش آزمودگان واجب نمی شد و مؤمنان استحقاق ثواب نیکوکاران را نمی یافتند [2] و اسماء و نامها با معانی خود همراه نبودند [ یعنی هیچگاه نمیشد به یک مؤمن حقیقتا مؤمن گفت زیرا او به خاطر قدرت و مکنت پیامبران اظهار ایمان می کرد ] اما خداوند پیامبران خویش را از نظر عزم و اراده قوی [3] و از نظر ظاهر فقیر و ضعیف قرار داد [4] ولی توام با قناعتی که قلب ها و چشم ها را پر از بی نیازی می کرد هر چند فقر و ناداری ظاهری آن ها چشم ها و گوشها را از ناراحتی مملو می ساخت . [5] اگر پیامبران دارای آن چنان قدرتی بودند که کسی خیال مخالفت با آنان را نمی کرد و توانائی و عزتی داشتند که هرگز مغلوب نمی شدند [6] و سلطنت و شوکتی دارا بودند که همه چشمها به سوی آنان بود و از راههای دور بار سفر به سوی آنان بسته می شد اعتبار و ارزش آن ها برای مردم کمتر [7] و متکبران سر تعظیم در برابرشان فرود می آوردند و اظهار ایمان می نمودند . اما به خاطر ترسی که بر آن ها چیره می شد و یا به واسطه میل و علاقه ای که به مادیات آنها داشتند [8] و در این صورت در نیت ها خلوص یافت نمی شد و غیر از خداوند جنبه های دیگری نیز در اعمالشان شرکت داشت . و با انگیزه های گوناگون به سراغ نیکی ها می رفتند . [9] ولی خداوند اراده کرده که : پیروی از پیامبرانش و تصدیق کتابهایش [10] و خضوع و فروتنی در برابر فرمانش و تسلیم محض در اطاعتش اموری ویژه و مخصوص او باشند [11] و چیز دیگری با آنها آمیخته نگردد . و هر قدر امتحان و آزمایش بزرگ تر و مشکل تر باشد ثواب و پاداش بزرگتر و بیشتر خواهد بود.[12] کعبه خانه پاک خدا[13] مگر نمی بینید خداوند انسانها را از زمان آدم تا انسان های آخرین این جهان [14] با سنگهائی که نه زیان می رسانند و نه نفع می بخشند نه می بینند و نه می شنوند آزمایش نموده [15] این سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پایداری و پابرجائی مردم گردانیده است 000 [1] سپس آن را در پر سنگلاخ ترین مکان ها و بی گیاه ترین نقاط زمین و کم فاصله ترین دره ها قرار داد . [2] در میان کوههای خشن رملهای فراوان [3] چشمه های کم آب و آبادی های از هم جدا و پر فاصله که نه شتر و نه اسب و گاو و گوسفند هیچکدام در آن به راحتی زندگی نمی کند [4] و سپس آدم و فرزندانش را فرمان داد که به آن سو توجه کنند [5] و آن را مرکز تجمع و سرمنزل مقصود و باراندازشان گردانید [6] تا افراد از اعماق قلب به سرعت از میان فلات و دشت های دور [7] و از درون وادیها و دره های عمیق و جزائر از هم پراکنده ی دریاها به آن جا روی آورند [8] تا به هنگام سعی شانه ها را حرکت دهند و لااله الاالله گویان اطراف خانه طواف کنند و با موهای آشفته و بدن های پر گرد و غبار به سرعت حرکت کنند [9] لباسهائی که نشانه شخصیت ها است کنار انداخته [10] و با اصلاح نکردن موها قیافه خود را تغییر دهند . این آزمونی بزرگ [11] امتحانی شدید و آزمایش آشکار و پاکسازی و خالص گردانیدنی مؤثر است که خداوند آنرا سبب رحمت و رسیدن ببهشتش قرار داده است . [12] اگر خداوند خانه محترمش [13] و محلهای انجام وظائف حج را در میان باغها و نهرها و سرزمینهای هموار و پر درخت و پر ثمر [14] مناطقی آباد و دارای خانه و کاخهای بسیار و آبادی های به هم پیوسته در میان گندم زارها [15] و باغهای خرم و پر گل و گیاه در میان بستان های زیبا و پر طراوت و پر آب [16] در وسط باغستان بهجت زا و جاده های آباد قرار می داد به همان نسبت که آزمایش و امتحان ساده تر بود پاداش و جزاء نیز کمتر بود . [17] و اگر پی و بنیان خانه کعبه و سنگ هائی که در بنای آن بکار رفته [18] از زمرد سبز و یاقوت سرخ و نور و روشنائی بود 000 [1] شک و تردید دیرتر در سینه های [ ظاهربینان ] رخنه می کرد و کوشش ابلیس بر قلبها کمتر اثر میگذاشت [2] و وسوسه های پنهانی از مردم منتفی میگشت . اما خداوند بندگانش را با انواع شدائد می آزماید [3] و با انواع مشکلات دعوت به عبادت می کند و به اقسام گرفتاریها مبتلا می نماید [4] تا تکبر را از قلبهایشان خارج سازد و خضوع و آرامش را در آنها جایگزین نماید . [5] بابهای فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید و وسائل عفو خویش را به آسانی در اختیارشان قرار دهد [6] از ستمگری برحذر باشید [7] زنهار زنهار شما را به خدا از تعجیل عقوبت و کیفر سرکشی و ستم برحذر باشید و از سرانجام وخیم ظلم و سوء عاقبت تکبر و خودپسندی [8] که کمین گاه بزرگ ابلیس و مرکز کید و نیرنگ اوست بهراسید [9] کید و نیرنگی که با قلب های مردان همچون زهرهای کشنده می آمیزد و هرگز از تاثیر فرونمی ماند . [10] و کسی از هلاکتش جان به در نمی برد . هیچکس : نه عالم و دانشمند به خاطر علم و دانشش و نه فقیر به خاطر لباس کهنه اش . [11] و خداوند به خاطر حفظ بندگانش از این امور یعنی ظلم و ستم و کید شیطان با نماز زکات و مجاهده در گرفتن روزه واجب آنان را حراست فرموده است [12] تا اعضاء و جوارحشان آرام و چشمهایشان خاشع [13] و غرائز و تمایلات سرکششان خوار و ذلیل و قلب های آنها خاضع گردد و تکبر از آنها رخت بربندد [14] به علاوه سائیدن پیشانی که بهترین جاهای صورت است به خاک موجب تواضع [15] و گذاردن اعضای پر ارزش بدن بر زمین دلیل کوچکی و چسبیدن شکم به پشت [ در اثر روزه ] مایه فروتنی است [16] و پرداخت زکاه موجب صرف ثمرات زمین و غیر آنها به نیازمندان و مستمندان میشود [ همه اینها حراست و حفظ بندگان را از کیدهای شیطان و سایر ناهنجاریها بهمراه دارد ] . [1] به آثار این افعال [ نماز و روزه و زکات و سجده ] بنگرید که چگونه شاخه های درخت تفاخر را درهم میشکنند [2] و از جوانه زدن کبر و خودپسندی جلوگیری می کنند . من در اعمال و کردار جهانیان نظر افکندم هیچکس را نیافتم که درباره چیزی تعصب به خرج دهد [3] جز اینکه علتی داشته که حقیقت را بر جاهلان مشتبه ساخته [4] و یا در عقل و اندیشه سفیهان نفوذ نموده . جز شما که تعصب درباره چیزی می ورزید که نه سببی دارد و نه علتی [5] اما ابلیس در برابر آدم ( ع ) به خاطر اصل و اساس خود تعصب ورزید و آفرینش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت : من از آتشم و تو از خاک [6] تعصب ثروت [7] و اما ثروتمندان عیاش ملت ها تعصبشان به واسطه زر و زیور و دارائی آن ها است [8] چنانکه خود میگفتند : ثروت و فرزندان ما از همه بیشتر است و هرگز مجازات نمی شویم [9] و اگر قرار است تعصبی در کار باشد باید به خاطر اخلاق پسندیده افعال نیک [10] و کارهای خوب باشد همان افعال و اموری که افراد با شخصیت و شجاعان خاندان عرب و سران قبائل در آنها بر یکدیگر برتری می جستند . [11] یعنی اخلاق پسندیده اندیشه های بزرگ [12] مقامهای بلند و آثار ستوده [ در اینها تعصب بخرج دهید ] [13] تعصب های شما برای خصلت های ارزشمند حفظ حقوق همسایگان وفا به پیمانها [14] اطاعت کردن نیکی ها سرپیچی از تکبر جود و بخشش داشتن خودداری از ستم [15] وحشت از قتل نفس انصاف درباره مردم فرو خوردن خشم 000 [1] و دوری و اجتناب از فساد در زمین باشد . بنابراین از کیفرهائی که در اثر کردار بد و کارهای ناپسند بر امت های پیشین واقع شده برحذر باشید [2] و حالات آنها را در خوبی ها و سختی ها همواره به یاد آرید . نکند شما مانند آنان باشید : [3] پس آنگاه که در تفاوت حال آنان به هنگامی که در خوبی بودند و زمانی که در شر و بدی قرار داشتند اندیشه نمودید به سراغ کارهائی روید که موجب عزت و اقتدار آنان شد [4] دشمنان را از آنان دور نموده عافیت و سلامت به آن ها روی آورد [5] نعمت را در اختیارشان قرار داد و کرامت و شخصیت باعث پیوند اجتماعی آنان شد یعنی از تفرقه و پراکندگی اجتناب ورزیدند [6] و بر الفت و همگامی همت گماشتند و یکدیگر را به آن توصیه و تحریص نمودند . [7] از هر کاری که ستون فقرات آن ها را در هم شکست و قدرتشان را سست کرد اجتناب ورزید [8] یعنی از کینه های درونی بخل و حسادت و پشت کردن بهم و ایجاد فتور و سستی بین جامعه سخت دوری گزینید . [9] در شرح حال مؤمنان پیشین تدبر کنید که چگونه در حال آزمایش و امتحان بودند [10] آیا بیش از همه مشکلات بر دوش آنان نبود ؟ و آیا بیش از همه مردم در شدت و زحمت نبودند ؟ [11] و آیا از همه جهانیان در تنگنای بیشتری قرار نداشتند ؟ فرعونها آنان را برده خویش ساخته بودند و همواره در بدترین شکنجه ها قرار داشتند [12] تلخیهای روزگار را به آنها چشاندند و این همچنان با ذلت هلاکت و مقهوریت ادامه داشت . [13] نه راهی داشتند که از این وضع سر باز زنند و نه طریقی برای دفاع از خود می یافتند [14] تا آنگاه که خداوند جدیت و استقامت و صبر در برابر ناملایمات بخاطر محبتش و تحمل ناراحتی ها از خوف و خشیتش را در آنها یافت [15] در این موقع از درون حلقه های تنگ بلا راه نجاتی برایشان گشود و ذلت را به عزت و ترس را به امنیت تبدیل کرد [16] یعنی آنها را حاکم زمامدار و پیشوا گردانید . آن قدر کرامت واحترام از ناحیه خداوند به آنان رسید 000 که حتی خیال آن را هم در سر نمی پروراندند . [1] بنگرید آنها چگونه بودند هنگامی که جمعیتهاشان متحد خواسته ها متفق [2] قلبها و اندیشه ها معتدل دستها پشتیبان هم شمشیرها یاری کننده یکدیگر [3] دیدها نافذ و عزمها و مقصودهاشان همه یکی بود آیا مالک و سرپرست اقطار زمین نگردیدند ؟ [4] و آیا زمامدار و رئیس همه جهانیان نشدند ؟ از آنطرف پایان کار آنان را نیز نگاه کنید : [5] آن هنگام که پراگندگی در میان آنها واقع شد الفتشان به تشتت گرائید اهداف و دلها اختلاف پیدا کرد [6] به گروههای متعددی تقسیم شدند و در عین پراکندگی با هم به نبرد پرداختند [ در این هنگام بود ] که خدا لباس کرامت و عزت از تنشان بیرون کرد [7] و وسعت نعمت را از آنان سلب نمود تنها آنچه از آنها باقی مانده سرگذشت آنان است که در بین شما به گونه درس عبرتی برای آنها که بخواهند عبرت گیرند دیده می شود . [8] از امتها عبرت گیرید [9] از حال فرزندان اسماعیل فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب عبرت گیرید [10] چقدر حالات [ ملتها ] با هم مشابه و صفات و افعالشان شبیه به یگدیگر است [11] در حالت تشتت و تفرق آنها دقت کنید زمانی که کسراها و قیصرها مالک آنها بودند [12] سرانجام آنها را از سرزمینهای آباد از کناره های دجله و فرات [13] و از محیطهای سرسبز و خرم گرفتند و به جاهای کم گیاه و بی آب و علف محل وزش بادها [14] و مکانهائی که زندگی در آنها مشکل و سخت است تبعید ساختند آنها را در آنجا مسکین بیچاره و همنشین شتر ساختند [ شغلشان ساربانی و خوراکشان تنها شیر شتر و لباس و وسائل زندگیشان از پشم آن تهیه می شد ] [15] آنان را ذلیل ترین امتها از نظر محل سکونت و در بی حاصلترین سرزمینها مسکن دادند . نه کسی داشتند تا آنها را دعوت به حق کند و به او پناهنده شوند [1] و نه سایه الفت و اتحادی که به عزت و شوکتش تکیه نمایند . اوضاع آنها متشتت [2] قدرتها پراکنده و جمعیت انبوهشان متفرق بود در بلائی شدید [3] و در میان جهالتی متراکم فرورفته بودند دختران را زنده به گور بتها را مورد پرستش قرار می دادند [4] و قطع رحم و غارتهای پی در پی در میان آنان رواج داشت . [5] نعمت وجود پیامبر اسلام ( ص ) [6] اما به نعمتهای بزرگی که خداوند به هنگام بعثت پیامبر اسلام به آنان ارزانی داشت بنگرید [7] که اطاعت آنان را با آئین خود پیوند داد و با دعوتش آنها را متحد ساخت [ بنگرید ] چگونه نعمت پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد [8] و نهرهای مواهب خود را به سوی آنان جاری نمود و آئین حق با تمام برکاتش آنها را در برگرفت [9] در میان نعمتها غرق گشتند و در دل یک زندگانی خرم شادمان شدند [10] امور آنان در سایه قدرت کامل استوار گردید و در سایه عزتی پیروز قرار گرفتند [11] و حکومتی ثابت و پایدار نصیبشان گردید پس آنان حاکم و زمامدار جهانیان شدند [12] و سلاطین روی زمین گشتند و مالک و فرمانفرمای کسانی شدند که قبلا بر آنها حکومت می کردند [13] و قوانین و احکام را درباره کسانی به اجراء گذاردند که قبلا درباره خودشان اجراء می نمودند [14] کسی قدرت در هم شکستن نیروی آنان را نداشت و احدی خیال مبارزه با آنان را در سر نمی پروراند. [15] توبیخ عصیانگران [16] هان به هوش باشید که دست از ریسمان اطاعت بر گرفته اید [17] و با تجدید رسوم جاهلیت دژ محکم الهی را در هم شکسته اید خداوند بر این امت منت گذارده 000 [1] و پیوند الفت و اتحاد را بین آنان ایجاد نموده است . که در سایه آن زندگی کنند [2] و به کنف حمایت آن پناهنده شوند این نعمتی است که احدی نمی تواند بهائی برایش تعیین کند [3] زیرا از هر بهائی گرانقدرتر و از هر چیز پر ارزشی با ارزشتر است [4] آگاه باشید که پس از هجرت همچون اعراب بادیه نشین شده اید و بعد از اخوت و برادری و اتحاد و الفت به احزاب مختلف تقسیم گشته اید [5] از اسلام به نام آن اکتفا کرده اید و از ایمان جز تصور و ترسیمی از آن چیزی نمی شناسید . [6] می گوئید النار و لاالعار آتش دوزخ آری اما ننگ نه گویا می خواهید [ با این شعارتان ] با هتک حریم الهی [7] و نقض پیمانی که خداوند آن را مرز قانون خویش در زمین و موجب امنیت مخلوقش قرار داده اسلام را وارونه سازید . [8] شما اگر به جز اسلام پناهی بگزینید کافران با شما سخت نبرد خواهند کرد [9] و در این مو قع [ که به اسلام تکیه نکرده اید ] نه جبرئیل نه میکائیل نه مهاجر و نه انصار وجود دارد که شما را یاری کنند [ زیرا اینان در پرتو اسلام به کمک شما برمی خیزند ] [10] و راهی جز زد و خورد با شمشیر نخواهید داشت تا اینکه خداوند بین شما حکم نماید . [11] مثلهای [ قرآن ] در مورد عذاب و کیفرهای خداوند و سرگذشت کسانی که مورد خشم او قرار گرفتند در اختیار شما است . [12] بنابراین در رفع تهدیدهای الهی به خاطر جهالت یا سستی در برابر خشم او و یا اطمینان به عدم فرو فرستادن عذابش کندی مورزید . [13] خداوند مردم قرون پیشین را از رحمت خود دور نساخت جز بخاطر اینکه امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند [14] خداوند افراد سفیه را بخاطر گناه و افراد عاقل و دانا را بخاطر ترک نهی از منکر از رحمت خود به دور داشت . [15] به هوش باشید شما قید و بند اسلام را قطع حدود آن را معطل و احکام آن را به دست نابودی سپرده اید [16] بدانید خداوند مرا به نبرد با سرکشان ، پیمان شکنان و کسانی که فساد را بر روی زمین براه می اندازند فرمان داده است . [1] اما ناکثین [ پیمان شکنان ] من با آنها نبرد کردم اما قاسطین [ متجاوزان ] با آنها جهاد نمودم [2] و اما مارقین [ خارج شوندگان از دین ] آنان را بر خاک مذلت نشاندم و اما شیطان ردهه [ ذوالثدیه رئیس خوارج ] با صاعقه ای [3] که قلبش را به طپش در آورد و سینه اش را به لرزه انداخت کارش را تمام ساختم تنها تعداد محدودی از ستمگران و سرکشان باقی مانده اند [4] که اگر خداوند مرا باقی بگذارد با حمله دیگری نابودشان خواهم کرد و دولت و حکومت حق را بجای آنها برقرار خواهیم کرد [5] جز افراد قلیلی که در اطراف بلاد پراکنده شده و از دسترس من خارج باشند . [6] وحی [7] من در دوران نوجوانی بزرگان و شجاعان عرب را بخاک افکندم و شاخه های بلند درخت قبیله ربیعه و مضر را در هم شکستم [8] شما بخوبی موقعیت مرا از نظر خویشاوندی و قرابت و منزلت و مقام ویژه نسبت به رسول خدا می دانید [9] او مرا در دامن خویش پرورش داد : من کودک بودم او [ همچون فرزندش ] در آغوش خویش می فشرد [10] و در استراحتگاه مخصوص خویش جای می داد بدنش را به بدنم می چسبانید و بوی پاکیزه او را استشمام می کردم [11] غذا را می جوید و در دهانم می گذاشت . هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود . [12] از همان زمان که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم را از شیر باز گرفتند خداوند [13] بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مامور ساخت تا شب و روز وی را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق دهد . [14] من همچون سایه ای به دنبال آنحضرت حرکت می کردم و او هر روز نکته تازه ای از اخلاق نیک را برای من آشکار می ساخت [15] و مرا فرمان می داد که به او اقتدا کنم وی مدتی از سال مجاور کوه حراء می شد [16] تنها من او را مشاهده می کردم و کسی جز من او را نمی دید . در آن روز غیر از خانه رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم خانه ای که اسلام در آن راه یافته باشد وجود نداشت [1] تنها خانه آن حضرت بود که او و خدیجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذیرفته بودیم [2] من نور وحی و رسالت را می دیدم و نسیم نبوت را استشمام می کردم . [3] من به هنگام نزول وحی بر محمد ( ص ) صدای ناله شیطان را شنیدم [4] از رسول خدا ( ص ) پرسیدم : این ناله چیست ؟ فرمود : این شیطان است که از پرستش خویش مایوس گردیده .[5] تو آنچه را که من می شنوم می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی تنها فرق میان من و تو این است که تو پیامبر نیستی [6] بلکه وزیر منی و بر طریق و جاده خیر قرار دادی من همراه او بودم [7] هنگامی که سران قریش نزد وی آمدند گفتند : [8] ای محمد ( ص ) تو ادعای بزرگی کرده ای ادعائی که هیچکدام از پدران و خاندانت چنین ادعائی نکرده اند [9] ما از تو یک معجزه می خواهیم اگر پاسخ مثبت دهی و آن را به انجام برسانی می دانیم که تو نبی و پیامبر هستی [10] و اگر انجام ندهی بر ما روشن می شود که ساحر و دروغگوئی پیامبر ( ص ) پرسید : [11] خواسته شما چیست ؟ گفتند : این درخت را صدا بزنی که از ریشه بر آمده جلو آید و پیش رویت بایستد [12] فرمود : خداوند بر همه چیز توانا است [13] اگر خداوند این عمل را انجام دهد آیا ایمان می آورید ؟ و به حق گواهی می دهید ؟ گفتند [14] بلی فرمود به زودی آنچه را می خواهید به شما ارائه خواهم داد و می دانم که شما به سوی خیر و نیکی باز نخواهید گشت [15] و در میان شما کسی قرار دارد که در درون چاه [ بدر ] افکنده خواهد شد و نیز کسی است که [ نبرد ] احزاب را به راه خواهد انداخت [16] سپس صدا زد : ای درخت [17] اگر به خدا و روز واپسین ایمان داری و می دانی که من پیامبر خدا هستم [18] از ریشه از زمین بیرون آی و نزد من آی و به فرمان خداوند پیش روی من بایست سوگند به کسی که او را به حق مبعوث ساخت درخت با ریشه هاش از زمین کنده شد [1] پیش آمد و به شدت صدا می کرد و همچون پرندگان به هنگامی که بال می زنند و صدائی از به هم خوردن شاخه هایش در هوا پراکنده می شد [2] تا آنکه پیش آمد و در جلوی رسولخدا ( ص ) ایستاد و شاخه هایش همچون بالهای پرندگان به هم خورد [3] بعضی شاخه بلند خود را بر روی پیامبر ( ص ) و بعضی از آنها را بر دوش من افکند [4] و من در جانب راست آن حضرت بودم . [5] اما قریش هنگامی که این وضع را مشاهده کردند از روی کبر و غرور گفتند به درخت فرمان ده نصفش پیشتر آید و نصف دیگرش در جای خود باقی بماند [6] پیامبر ( ص ) فرمان داد : نیمه ای از آن با وضعی شگفت آور و صدائی شدید به پیامبر نزدیک شد [7] آنچنانکه نزدیک بود به آنحضرت بپیچد باز از روی کفر و سرکشی گفتند : [8] فرمان ده این نصف باز گردد و به نصف دیگر ملحق شود و به صورت نخستین در آید [9] پیامبر ( ص ) دستور فرمود : و درخت چنین کرد من گفتم : لااله الاالله [10] ای پیامبر ( ص ) من نخستین کسی هستم که به تو ایمان دارم و نخستین فردی هستم که اقرار می کنم : [11] درخت با فرمان خدا برای تصدیق نبوت و اجلال و بزرگداشت برنامه و دعوتت آنچه را خواستی انجام داد [12] اما آنها همه گفتند : نه او ساحری است دروغگو که سحری شگفت آور دارد و در سحر خویش سخت با مهارت است [13] آیا پیامبریت را کسی جز این [ منظورشان من بودم ] تصدیق می کند ؟ [ اما ] من از کسانی هستم که در راه خدا از هیچ ملامتی نمی ترسند [14] از کسانی که سیمایشان سیمای صدیقان و سخنانشان . سخنان نیکان است . شب زنده دارانند و روشنی بخش روز [15] به دامن قرآن تمسک جسته اند و سنتهای خدا و رسولش را احیاء می کنند [16] نه تکبر می ورزند و نه علو و برتری پیشه می سازند نه خیانت می کنند و نه فساد به راه می اندازند [17] دلها و قلبهاشان در بهشت و بدن و پیکرهاشان در انجام وظیفه و عمل